در چند رشته توئیت حکایت واقعی کودکی خمینی که حاصل تحقیق شخصی ام در شهر دوست داشتنی خمین است را به نگارش در می آورم. مردم خمین ابایی ندارند که بیعلاقگی شان را به سید روح الله موسوی (اکثر اهالی خمین ترجیح می دهند او را آقا روح الله {حکومتی ها} و روح الله {غیرحکومتی ها}صدا بزنند)
نشان بدهند. بسیار شنیدم که به مزاح می گفتند که شاه اشتباه کرد روح الله را به ترکیه تبعید کرد. اگر او را به خمین فرستاده بود مانند پدرش او را هم می کشتیم.
شهر مبداء او خمین از شمال و غرب با روستاهای ترک زبان و از جنوب مجاور روستاهای فارسی زبان هست. اما غرب خمین شرایط متفاوت تری
دارد روستاهای ترک و فارس زبان تو در توی یکدیگرند و حتی یک روستای ارمنی زبان در گذشته بوده است (روستای لیلیان در ۸ کیلومتری جنوب جاده اراک-خمین که زادگاه آندرانیک مدادیان یا اندی هست). به نظر من این ناهمنگونی زبانی و قبیله ای تاثیر زیادی بر مرگ پدرش، زندگی خانوادگی و در نهایت
خودش گذاشت
پدر روح الله سید مصطفی ملقب به آسید هندی مباشر #سید_ابوالقاسم_امام_جمعه در خمین و اطراف بود و سهم امام او را گردآوری و به تهران میفرستاده است. سیدابوالقاسم متنفذترین آخوند ایران، برادرزن محمد #مصدق و ارشد #شیخ_فضلالله_نوری بود که پس از انقلاب مشروطه برکنار شد
#آسدهندی از خان قرچهباشی بهرام خان (ترک زبان) روستای پررونق امانآباد واقع شمال جاده خمین-اراک را بابت سهم خمس #سیدابواقاسم_امام_جمعه طلب میکند. بهرامخان امتناع میکند. توطئهای شکل میگیرد. با صحنهگردانی آسدهندی در منطقه و دستور شخص دوم مملکت محروسه قجری ملا سیدابوالقاسم
به حشمت، خان شهابیه (ورآباد کنونی که به تریاک مرغوبش معروف بود) بهرامخان را در قلعه ورآباد زندان و سپس به قتل میرساند. آسید هندی طبق برنامه با تعدادی تفنگچی ذلقی که از جنوب خمین اجیر کرده بود برای تصرف روستای امان آباد به آن حمله میبرد. آسدهندی در تیراندازی متقابل مدافعین
روستا با شلیک گلوله به سینهاش کشته میشود (نه تنها در روایات حکومتی و پسندیده، بلکه در روایات مخالفین حتی یک مورد ندیدم که به علت اختلاف و دعوا و چگونگی مرگ پدر خمینی اشاره کنند و همه تحریف شده یا مسکوت است). توطئه اول شکست میخورد، اما آتش طمع ملاسیدابوالقاسم خاموش نشد
پس از بهرامخان برادرزادهاش جعفرقلی خان املاک و اموال خانی قرچهباشی را اداره میکرد و تا بود تصاحب امانآباد غیرممکن. او به تهران رفت و گروهی از متنفذین را در جریان ماوقع قرار داد و به خمین برگشت.
توطئه دوم برنامهریزی شد. محمدعلی یک ذلقی در قشون حشمتخان به دروغ شهادت
داد که توسط جعفرقلی خان برای کشتن آسدهندی اجیر شده بوده، اما تعلل کرده و خود جعفرقلیخان تفنگ را از دستش گرفته و از پشت به سینه آسدهندی تیر زده است!!! قشون دولتی اکنون دیگر به جعفرخان به عنوان یک مدافع اموالش نگاه نمیکند بلکه او یک قاتلی است که از پشت به یک سید بیدفاع شلیک کرده
مشاجره مکلاهای قجری با معممین در تهران بر سر قاتل یا مدافع بودن جعفرخان بالا میگیرد. قرار میشود تا جعفرخان به تهران آورده شود و شخص محمدعلی میرزا سلطان دربارهاش حکم کند. حشمت خان مامور فرستادنش میشود پس از درگیری اولیه ... جعفرقلیخان رضا میدهد به تهران برده شود. در تهران
کار به بنبست میخورد. سیدابوالقاسم از خانواده آسدهندی برای تحت تاثیر گذاشتن سلطان و مقامات استفاده میکند. سیدمرتضی (پسندیده) و سیدروحالله به حضور محمدعلی میرزا برده میشوند. مرتضی عریضهای که به او یاد دادهاند را میگوید. مادر و عمه خمینی هرروز با توصیه سیدابوالقاسم و
شیخفضلالله به خانه مقامات و محکمه فرستاده میشوند. سرانجام جعفرقلیخان در حالی که گریه میکرد و قسم میخورد او آسیدهندی را نکشه در تهران به دار آویخته شد. املاک و اموال خانی قرچهباشی به جز امانآباد به حشمتخان داده شد و امانآباد به عنوان دیه به خانواده آسدهندی بخشیده شد
اگر به علت خلاصه نویسی جایی را گنگ گفتم بگویید تا توضیح دهم
در توئیت های بعدی درباره شاهدین و مدعیان مفعول جنسی بودن روح الله و سرنوشتشان پس از شورش ۵۷، منشاء نفرتش از ترک زبان ها، رابطه تنگاتنگ خانواده هندی با ملاهای انگلیسی پرنفوذ دربار سلاطین قجر خواهم نوشت
Share this Scrolly Tale with your friends.
A Scrolly Tale is a new way to read Twitter threads with a more visually immersive experience.
Discover more beautiful Scrolly Tales like this.