چندی پیش دربخش نظرات شخصی آن رشته بسیار طولانی درباره ی دقت موشکها به این موضوع اشاره کرده بودم که فرض تصمیم گیران برآن است که طرف مقابل ناگزیر تحت فشار بین المللی وافکارعمومی درلیبرال دموکراسی ها ازتلفات غیرنظامی اجتناب خواهد کردکه میتواند اشتباه باشد:
اجتناب از تلفات غیرنظامی و به عبارتی دست و پا بسته جنگیدن، کالای لوکسی است که فقط «در صورت امکان» مورد استفاده قرار میگیرد و به محض آنکه فشار از حدی بگذرد زنجیرهایش شل می شود.
و شما صدای پاره یا شل شدن آن زنجیرها را از هم اکنون می توانید بشنوید. بن موریس روزنامه نگار، تاریخدان و استاد دانشگاه بن گوریون که بیشتر درسمت منتقدان و دلواپسان سرنوشت اسراییل ارزیابی می شود در مقاله ای در ها آرتص
پیشنهاد داده است که برای بازدارندگی دولت اسراییل سیاست رسمی مقابله به مثل رادر مقابل هر نوع حمله موشکی از سمت جمهوری اسلامی یا شبه نظامیان وابسته اش اعلام کند که شامل حمله به شهرها و مراکز جمعیتی تهران، اصفهان، شیراز و ... باشد.
طرح این مسایل در روزنامه ها و بیرون از شعارهای انتخاباتی سیاستمداران علامت خوبی نیست، چرا که مقدمه چینی برای آماده کردن افکار عمومی برای پاره کردن زنجیرها در صورت وقوع درگیری فرضی است.البته در ذهن سیاست سازان «محور مقاومت» تلفات غیرنظامی در سمت خودشان اهمیت زیادی ندارد.
برای آنکه بدون عدد و رقم نرفته باشید، این نمودار نسبت تلفات را در ۴ درگیری عمده ی سالهای اخیر نشان می دهد که از ۱۱ به ۱(لبنان ۲۰۰۶) تا ۱۰۲ به ۱ متغیر است و مقدار متوسط آن حدود ۲۲ نفر کشته به ازای هر کشته اسراییلی را به دست می دهد.
ازنگرمن تصور اشتباهی هم وجودداردکه اسراییلیها به عنوان یک ملت سرسخت نیستند.قبلا گفته ام آنها با تلفات جنگ و درگیری همانطور که ما با پراید کنار آمده ایم کنار آمده اند. این جدول تلفاتشان فقط از تروریسم را به نسبت مشابه جمعیتی(همان٪ از جمعیت) برای ایران/آمریکا رانشان میدهد.
برای داشتن مقیاس مثلا تعداد تلفات ما از نوبت آخر جنگ شهرها ناشی از اصابت موشکهای عراقی ۵۷۶ نفر بود.
انتظار نمی رود محدوده ی این نسبت تلفات خیلی تغییر کنند واگر درگیری از این سمت آغاز شودیعنی از نگر تصمیم سازان به کشتن دادن ۱۱تا۲۱ ایرانی برای قتل هر اسراییلی معامله شیرینی است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
چیزهایی که با قطعیت درباره سقوط بالگرد حامل رییسی و امیر عبداللهیان می دانیم:
بالگرد از محدوده سد قیز قلعه به مقصد تبریز در پرواز بوده. فاصله دو محل حدود ۶۰ مایل و مدت پرواز می بایست کمتر از ۴۰ دقیقه بوده باشد.
بلند ترین ارتفاع دراین محدوده بیش از ۹۰۰۰ پا بوده که به خلبان تجویز/
می کند که حداقل ۱۰۰۰ پا بالاتر یا در ۱۰ هزار پایی پرواز کند.
محل سقوط که به نظر می رسد برخورد مستقیم با کوه بوده است، حدود ۵ درجه با خط مستقیم پرواز بین قیز قلعه و تبریز به سمت غرب فاصله دارد که البته ممکن است بخشی از طرح پرواز خلبان بوده باشد.
اما ارتفاع محل برخورد در ۷۳۰۰ پایی است که حداقل ۲۵۰۰ پا از ارتفاع مجاز پایین تر است. درباره ی آنکه آیا خلبان از ابتدا در ارتفاع پایین تر پرواز می کرده یا در نتیجه وضعیت اضطراری ارتفاعش کاهش یافته با قطعیت نمی شود نظر داد ولی شدت برخورد و نبود اجزای بزرگ (به غیر از دم بالگرد)
این مسیر پرواز خطوط هوایی امارات را نشان می دهد. چیزهایی که می دانیم این است که ۴:۰۵ بامداد، این پرواز مابین سنندج وبروجرد از مسیر همیشگی منحرف می شود. اگر خلبان اشتباه نکرده باشد، سمت جدیدی که به او داده شده از روی اصفهان عبور می کرده، که حدود ۱۶ دقیقه بعد روی اراک دستور اجتناب
از عبور از روی اصفهان می گیرد و تغییر مسیر جدیدی می دهد. به همین دلیل احتمال آنکه هر آنچه اتفاق افتاده نقطه شروعش اصفهان نبوده باشد وجود دارد. باید منتظر اطلاعات بیشتر ماند. دو نمایی که لحظه تقریبی تغییر مسیر را نشان می دهند را اینجا می بینید.
فضای هوایی غرب کشو ر به نظر هنوز بسته می آید. خطوط هوایی حتی ریسک عراق را هم نپذیرفته و به کریدورهای عربستان استفاده تغییر مسیر داده اند.
دوستان زیادی نظامی فکر می کنند و برای همین هم درباره کاربرد این وسایل متعجب می مانند. خاطرتان هست یک ماکت ناو هواپیمابر ساخته بودند و چند سالی باهاش می رفتند دریا، با هلیکوپتر روی عرشه اش فرود آمده و تسخیرش می کردند؟سر آخر هم در دهانه بندرعباس غرق شد و تا چندی خطر برای کشتیرانی/
محسوب می شد؟ خاطرتان باشد آخرش معلوم شد آن مانوورها تمرین دزدی دریایی و نفتکش دزدی است.
تاکتیک محبوب دزدهای دریای بویژه سومالیاییها داشتن یک کشتی مادر برای رسیدن به نقاط دور از ساحل در عمق اقیانوس و رها کردن قایقهای تندرو از کشتی مادر برای گروگانگیری و دزدی کشتی هاست.
شناور مهدی با مجهز بودن به بالگرد و پهپاد آرزویی است که هیچ دزد دریایی حتی در خواب هم نمی تواند ببیند. تا پیش از این سپاه برای نفتکش و کشتی دزدی متکی به سرعت عمل برای عملیات از پایگاه قشم در حین عبور از تنگه هرمز بو قبل از واکنش ائتلافهای دریایی مستقر در منطقه بود. ولی با تجهیز
یک نکته ای از وقایع سه سال پیش چند روز قبل رسما طرح شد که ارزش بازبینی دارد. از این جهت که فرصتی است برای تکرار و اصرار بر گرفتار نشدن به هوچی گری های معمول که مشابهش هم این روزها باز اتفاق می افتد و خواهد افتاد. وقتی رییس جمهور آمریکا بعداز اشاره به کشتن آمریکاییها و ایرانیها
توسط قاسم سلیمانی اشاره به زدن ۵۲ هدف شامل مکانهایی که برخی شان را«فرهنگی-تاریخی» اطلاق کرد، فریاد شیون و واویلا بلند شد بسیاری از دوستان هم با آن همراه شدند. در حالیکه فهمیدن آنجاهایی که او به آنها اشاره داشت اگر برای یک غربی دشوار بود برای ما ایرانی
نمی باید اصلا دشوار می بود. برای تنبیه ج.ا. مرحله بعد از زدن قاسم سلیمانی کشتن علی خامنه ای بود که برای اولین بار از سمت آمریکایی ها می دانیم که تهدید جدی اش به مقامات نظام ارسال شده بود (البته قبلا حاجی زاده به موضوع اشاره کرده بود). سپهبد کیث کلاگ washingtontimes.com/news/2023/jan/…
درشش ماه منتهی به آوریل ۱۹۴۰طبق آمار ۱۰۷۰۰۰ مرد به کاراجباری فرستاده شده بودند، درحالیکه ۳۳۰۰۰ نفر با پرداخت پول معافی خریده بودند.
اما در آنروزهای ۱۹۴۰ چگونه توده های یهودی گتو با این رگبار ضربات فیزیکی و روانی که از روز اول اشغال لهستان برشان فرود می آمد مواجه می شدند؟
قطعا عکس العمل هر فردی با دیگری متفاوت بود ولی اگر کسی در جستجوی مخرج مشترکی در میان اکثریت قابل توجهی می گشت، واکنش گسترده اغلب آنها باور کردن شایعه ها، حتی عجیب ترین آنها بود به شرط آنکه امیدی به دست بدهند:
«آلمانها تلفات بسیار سنگینی از فرانسوی ها خورده اند»، «هامبورگ توسط/
نیروهای انگلیسی اشغال شده است»، «هیتلر مرده»، «سربازان آلمانی از یگانهای خود با نرخ فزاینده ای متواری می شوند» و ....
درماندگی بی انتها، راه انتظارات عجیب و غریبی را هموار کرده بود، گاهی در رشته ای متوالی و در یک روز واحد.
سیراکویاک در ۹ دسامبر ۱۹۳۹ نوشت:«یهودیان به مرحله/
این رشته توییت رولوی عزیز، اینقدر کار ارزشمندی است که واقعا جا دارد و دوست دارم که می توانستم روی بسیاری از تک توییت هایش رشته توییت بنویسم. کار تحقیقی بی نظیری است که وضع نظام در این روزها را هم یادآور می شود. مهمترین مشابهت با ۶۶ اشتباه گرفتن شکست سهمگین با پیروزی است.
«...تحول اساسی توسط عراق، بسیج ارتشی یک میلیونی ازجمعیت 16 میلیونی اش وآموزش نیروها توسط ستادکل عراق با تکنیکهای جنگ مدرن بودوازاین روآنان قادرشدند که چنان شکست خردکننده ای به ایران در کربلای 5 وارد کنند که تا امروز(1991) دیگربه عنوان قدرتی نظامی درخلیج فارس محسوب نمی شوند».
آن نقل قول بالا، نه از دستگاه تبلیغاتی صدام بلکه از کتابچه ای است که توسط ارتش آمریکا پیش از آزادی کویت برای آشنایی افسران ارتش و تفنگداران دریایی با تاریخچه جنگ ایران و عراق و شناخت دشمنی که درآستانه نبرد با او بودند، تهیه شده بود.