دهه شصت ما توخانه های سازمانی ارتش بودیم با چهارصد دستگاه آپارتمان های ده واحدی،یه پسر 16 ساله از بلوک 5 عاشق دختر همسن خودش از بلوک 16 شده بود که باهم قرار ازدواج گذاشتن،خانواده هاشون وقتی از موضوع با خبر شدن به شدت مخالفت کردن،موانع و محدودیت های زیادیو برای دو عاشق شیدا ایجاد/
کردن،تا نتونن همدیگرو ببینن،یکی از روزهای سرد پاییزی که باد تو اتاقک های تاسیسات ساختمون زوزه میکشید ما شاهد بودیم که داشتن جسد پسرو با برانکارد از بلوک 5 بیرون میبردن،از قرار دخترو پسر عاشق پیشه بعد مخالفت های شدید خانواده هاشون تصمیم میگیرن هم زمان خودکشی کنن تا عشق ابدیشون در/
دنیای دیگه ادامه داشته باشه و اونجا باز بهم برسن،در لحظه اجرای تصمیمشون دختر میفهمه که جرات چنین کاریو نداره و امیدوار بوده که پسرک هم مثل اون منصرف شده باشه ولی دوره دوره ای بود که مردم از شجاعت و شهامت نوجوون های 13 ساله ای صحبت میکردن که/
بخودشون نارنجک میبستن و زیر تانک میرفتن پس امیدواری دخترک بیهوده بود،سه سال بعد در حالی که صدای شادی و پایکوبی شیرینی خوران مراسم دخترک از بلوک 16 به گوش میرسید دوباره ما شاهد بودیم جسد مادر پسرک با همون برانکارد از بلوک 5 به بیرون برده میشد...پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#رشتو زمانی که ما میخواستیم گواهینامه بگیریم باید به معنی واقعی کلمه از هفت خوان رد میشدیم،4 صبح باید میرفتی جلو راهنمایی و رانندگی صف وا میستادی که تازه ساعت 8 یکی میومد به صد نفر شماره میداد به بقیه میگفت خمیر نیست به همه نمیرسه،من خودم دو مرتبه بهم نوبت نرسید و دست از پا/
درازتر برگشتم خونه،اصلا یه عده با لحاف و تشک از شب قبل میومدن میخوابیدن تو صف،زمستونا شلوغترم بود چون از روستاهای اطراف که از کار کشاورزی فارغ میشدن فرصت مغتنمی بود برای اخذ تصدیق،نصف شب رفتن تو صف اصلا مرحله سخت هفت خوان نبود،یعنی اصولا جز خوان محسوب نمیشد /
اون صد نفری که بهشون نوبت رسیده بود میبایست در امتداد دیوار صف وامیستادن تا به پنجره یه وجب در یه وجب برسن و مدارکو از اون سولاخی بدن متصدی اونجا،نصف بیشتر اون صد نفر به دلیل نقص مدارک ریزش میکردن و کارشون راه نمیوفتاد یعنی بدبختا باز دوباره نصف شب باید بر میگشتن تو صف/
#رشتو
بعد از امتحان نهایی سوم راهنمایی به بابام گفتم همه دوستام سه ماه تابستون میخوان برن سر کار منم میخوام برم،بعد از کلی اصرار و پافشاری بابام منو برد مغازه دوستش آقای عظیمی که تعمیرات دریل و دستگاه فرز و غیره داشت و قرار شد از فرداش 8 صبح دم مغازه باشم/@KhalilOghab
مغازه آقای عظیمی سه دهنه بود شامل دو دهنه بهم چسبیده کارگاه تعمیرات سیم پیچی دینام و ...بود که پسرش فرشاد توش بود و یه دهنه دیگه که به بقیه راه داشت و خود آقای عظیمی اونجا بود،زیر زمینشم داده بودن به مجید نامی که نجاری میکرد اونجا/
روز اول کار بهم یه بوبین سیم پیچی سوخته دریل دادن و گفتن سیم دورشو باز کن و دور دستت کلاف کن و هر یه دوری که پیچیدی دور دستت بشمار،دور 700ام اینا بود که شمارش از دستم در رفت و دوباره کلافو باز کردم که بشمارم،بار دوم بازم تو شمارش اشتباه کردم که دیدم دارن کرکره هارو میکشن و روز/
دختر داییم چند سال پیش با معدل 19و نیم پیش دانشگاهی کنکور تجربی داشت و همه مطمئن بودیم قبولی در رشته پزشکی تهران کمترین پاداش او خواهد بود،زمان اعلام نتایح بر خلاف انتظارات گفته شد رتبه هزارم شده و همچنان برای رشته های پزشکی شانس بالایی داره /
ولی حاضر نیست غیر تهران شهر دیگه ای ره انتخاب کنه و در آخر هم رتبش برای رشته های پزشکی تهران کافی نبود،قبل شروی سال تحصیلی اومد خونه ما و گفت دانشگاه آزاد بهش پیشنهاد داده یکسال رایگان اونجا تحصیل کنه و اگر معدل الف بشه این شرایط تمدید میشه،ما هم مبنا رو بر صداقت گذاشتیم و/
چشم بسته پذیرفتیم که دانشگاه آزاد حتمن شرایط خاصی برای استعداد پروری داره،در همین راستا فامیل به شکرانه این اتفاق خجسته و ورود اولین پزشک خاندان به دانشگاه شروع به ارائه تسهیلات رفاهی به نامبرده کردند،یکی خونه در اختیارش گذاشت و دیگری لوازم منزل و واریز مبلغ ماهیانه به حسابش/
در زیر این توییت میخوام براتون از احکام فقهی در مورد سکس با حیوانات بگم و حکم علما و فقها در این مورد بر بشمرم تا با آغوش باز به اسلام بگرویید
اگر فردی اعم از مرد یا زن با حیوان حلال گوشت جماع کند باید هرچه سریعتر آن حیوان به طرز فجیع کشته و جسدش هم سوزانده شود،اگر چنانچه گوشت حیوان قابل خوردن نباشد مثل خر،اسب و سگ باید آن حیوان شیطان صفت از شهر یا روستا خارج شود و بعد بفروش رسد،دقت کنید عزیزان تو شهر خودتون نمیشه
سم امشب،ایمان اشراقی بازیگر سریال خط قرمزو یادتون میاد؟مدعی شده قبر مادرش حاجت میده و قراره بزودی به کمک فالوئرهاش اونجارو تبدیل به زیارتگاه کنند،خدایا بسه دیگه!!!
مادر مرحوم دکتر اشراقی که بین طرفداراشون به حضرت شهلا شهرت دارند علاوه بر شفا بیماران کرونایی،اموال مسروقه رو هم شناسایی و تحویل مالباخته میکنند
حضرت شهلا علیه سلام نه تنها در داخل ایران به شفا و گره گشایی از کار مردم مشغولند بلکه در تمامی بانک های خارج کشور نقش محوری برای اپرو شدن وام با دانپیمنت 10% ایفا میکنند
1.شب 18ام تیر ماه بود دوستم هراسون زنگ زد گفت زود بیا خونه ما،از صداش فهمیدم اتفاق بدی افتاده،سریع خودمو رسوندم،نزدیک خونشون دوباره زنگ زدم گفتم مجید چیزی شده،داشت با یکی حرف میزد فقط گفت اصغر تموم کرد بیا،اصغر باباش بود،تو فکرم هزار سناریو اومد،محتمل ترینش این بود که مجید با
2.باباش درگیر شده و پیرمردو هول داده و تمام،داشتم فکر میکردم حتمن از من میخواد جسدو ببریم جایی گمو گور کنیم،داشتم گزینه هارو تو ذهنم مرور میکردم،بهترین راه این بود سنگ ببندیم بهش و تو دریاچه ای جایی غرقش کنیم ولی کدوم دریچه؟ولشت خوبه نزدیک مرزن آباد قبلا شنا کردیم توش عمقش زیاده
3.باید طناب بگیریم و چنتا بلوک سیمانی،رسیدم دم خونشون زنگ زدم دوباره بهش،مجید صداش میلرزید گفتم دم درم گفت بیا پارک پشت خونه،سر همت نرسیده به جنت آباد یه پارکه ما اونجاییم،قطع کرد،با خودم گفتم این بیشعور چرا جنازه رو برده تو پارک،پیاده راه افتادم سمت پارکی که گفته بود،از دور