FaridHub | فریدهاب Profile picture
Nov 6, 2020 40 tweets 10 min read Read on X
یکی از دزدا، تری پرکینز، که ۶۷ سالش بود، دیابت داشت و انقدر حالش داغون بود که برای روز دزدی با خودش انسولین و دارو آورده بود که مبادا بیهوش بشه. بقیه دزدا هم بالای ۶۰ و ۷۰ سن داشتن و میخواستن یک صندوق امانات پر از الماس رو در لندن خالی کنن. Image
برایان ریدر ۷۶ سالش بود و تازه زنش مرده بود. تری پرکینز ۶۷ سال داشت و دائم مریض بود. جونز ۶۰ سالش بود. کارل وود ۵۸ سال داشت. راننده‌شون ۷۵ ساله بود و همگی اینا در جوانی دزدی‌های معروفی انجام داده بودن. میخواستن به عنوان کار آخر یک کار بزرگ انجام بدن.
صندوق امانات در یک ساختمان ۷ طبقه بود با ۶۰ تا مستاجر که بیشترشون تو کار طلا و جواهر بودن. آسانسور از طبقه همکف پایین‌تر نمیرفت. صندوق امانات در طبقه زیرزمین بود. وقتی وارد ساختمون میشدی ۶۰ ثانیه فرصت داشتی که رمز رو بزنی وگرنه آژیر به صدا در میومد.
در اصلی ساختمون روی خیابون بود. اما یک در کوچیک برای مواقع امرجنسی داشت که داخل یک کوچه بود. این در وصل میشد به یک حیاط خلوت باریک که وصل میشد به زیرزمین. دزدا برای کارشون یک لانگ ویکند رو انتخاب کردن. جمعه جشن easter بود و تا یکشنبه ساختمون قفل میشد
اواخر روز پنجشنبه ساعت ۹ شب یک مرد لاغر با روپوش آبی از جلوی دوربین CCTV رد میشه، میره جلوی در اصلی ساختمان و به راحتی با کلید در رو باز میکنه. پلیس بعدها اسم این مرد رو basil معرفی میکنه. کار این مرد قطع کردن آلارم و دوربین‌های داخل ساختمونه و اینکه بقیه رو راه بده تو. Image
حین قطع کردن دوربین‌ها، بطور عجیبی دو دوربین رو خاموش نمی‌کنه. یکی اون دوربین که در مسیر خروج اضطراری هست و دیگری دوربینی در طبقه دوم ساختمان. کمی بعد از ورود basil به داخل ساختمون، دوربین CCTV بیرون ساختمون یک ون سفید رو نشون میده که میاد کنار در خروج اضطراری توقف می‌کنه
چند نفر ازش پیاده میشن که همگی لباس کارگران شهری و شهرداری پوشیده بودن. با چند تا کیف حامل وسایل کار و دو تا سطل زباله چرخدار بزرگ. همگی هم ماسک به صورت داشتن. یکی‌شون میره ساختمون روبرویی تا از پنجره منطقه رو زیر نظر داشته باشه. کل این افراد وارد ساختمون میشن. Image
این چند نفر چون مسیر مستقیم به طبقه‌ی صندوق نداشتن، و آسانسور از همکف پایین‌تر نمیرفت،‌یکی رو فرستادن طبقه اول که آسانسور رو بزنه. آسانسور وقتی رفت بالا، مانعی رو گذاشتن لای در که بسته نشه و همونجا بمونه. بدین ترتیب از طریق فضای خالی آسانسور در طبقه‌ی همکف، خودشون رو سر دادن
پایین تا برسن به زیرزمین و طبقه‌ای که صندوق توش بود. برنامه ریزی اونها برای خالی کردن صندوق‌ها این بود که سه روز طول میکشید. و برای همین آخر هفته رو انتخاب کرده بودن. میخواستن کل صندوق‌ها رو خالی کنن. کل پیرمردا قرصای درمانی‌شون رو با خودشون آورده بودن.
برای خاموش کردن آلارم اون ناحیه، سیم تلفن رو قطع کردن و دستگاه GPS رو خورد کردن. همین باعث شد یه مسیج ارسال بشه به یکی از نگهبانای ساختمون. ساعت یک نصف شب بود. طرف بدو بدو خودش رو میرسونه جلو ساختمون و چیزی مشاهده نمیکنه که حاکی از ورود به داخل ساختمون باشه.
پیرمردا برای رسیدن به اتاق صندوق مجبور بودن یکی دو تا دیگه در رو باز کنن. بالاخره رسیده بودن به اتاق پشتی صندوق و اونجا می‌بایست دیوار رو سوراخ میکردن تا بتونن برن داخل؛ طبیعتا نمیتونستن در اصلی صندوق رو باز کنن. سنتی میخواستن وارد شن با سوراخ کردن دیوار.
دیوار حدودا نیم متر ضخامت داشت و از بتن ساخته شده بود. این دیوار خیلی قدیمی بود و حدود ۷۰ سال عمر داشت. برای زمان خودش شاید غیرقابل نفوذ بود ولی برای اینا با ابزاری که آورده بودن بچه بازی بود. ابزارشون یک دریل هلتی سر الماس بود که ۶ هزار دلار قیمت داشت. Image
با یادگیری از یوتیوب، شروع کردن به سوراخ کردن این دیوار بتنی. دو ساعت و نیم مشغول بودن. دست نگه داشتن و از داخل سوراخ داخل رو نگاه کردن که یکی‌شون گفت fuck me! اینکه یه دیوار دیگه‌ست! انتظار داشتن پس از برش این دیوار صاف برن تو دل گاو صندوق ولی
خورده بودن به یک دیوار کاملا فولادی پشت صندوق‌ها که هم به سقف و هم به زمین پیچ شده بود و به شدت سفت و محکم بود. برای حل این مشکل، یک پمپ هوا رو آوردن با یک جک هیدرولیک که تا ۱۰ تن رو جابجا میکرد. بعد از یکی دو بار فشار، پمپ از کار افتاد
نا امید و مستاصل، ساعت هشت صبح، یک به یک از ساختمون با همون لباسهای شهرداری اومدن بیرون و هرکی رفت یه گوشه‌ای. یکی رفت خونه، یکی رفت ابزار جدید بخره و بقیه هم هرکدوم یه وری رفتن. قرار بود با ابزار جدید برگردن که دو نفرشون گفتن ما دیگه نمیایم و این کار احمقانه‌ست.
ساعت ۱۰ شب همون روز دوباره با همون لباسای شهرداری برمیگردن داخل ساختمون؛ اینبار با یک پمپ هیدرولیک قوی‌تر. دو تا پایه فلزی رو پیچ میکنن به کف و سقف و پمپ رو تکیه میدن بهش. پمپ که زورش تا ۱۰ تن میرسه، فشارش میدن به اون دیواره‌ی فولادی.
با این پمپ قدرتمند بالاخره میتونن دیوار فولادی رو تکون بدن عقب و بالاخره راه باز میشه به داخل. از اونجایی که سوراخ داخل دیوار کوچیک بود، فقط یکیشون که لاغر بود میتونست بره تو. اون رو میفرستن داخل و شروع میکنن به خالی کردن صندوق‌های پر از الماس و طلا.
از ساعت ده شب جمعه تا ۵ صبح جمعه صندوق خالی میکنن. موفق میشن حدود ۱۰۰ صندوق رو خالی کنن. از اونجایی که نایی براشون نمی‌مونه و می‌بینن که کلی الماس و طلا و جواهرات از صندوق‌ها درآوردن، بیخیال ادامه‌ش میشن. کل محموله رو میریزن داخل سطل اشغالهای چرخدار و میان بیرون از ساختمون. Image
خیلی ریلکس و بدون نگرانی سطل‌ها رو میزارن تو ماشین و بقیه هم سوار میشن. راننده هم همه رو میرسونه خونه و طی ۳۶ ساعت بعد کل جواهرات رو بین خودشون تقسیم میکنن. حجمی که دزدیده بودن حدود ۳۰۰ میلیون دلار بود. هرچند که پلیس میگفت بیشتر بوده.
روز دوشنبه مسئول صندوق که میاد تو مشکوک میشه که چرا یکی دو تا از درها قفلهاش بازه. در صندوق رو که باز می‌کنه احساس می‌کنه بمب ترکیده و همه صندوق‌ها پخش و پلا روی زمین ریخته شدن. زنگ میزنن به پلیس و کم کم خبر در شهر می‌پیچه. صاحبان صندوق‌ها هم کم کم سرو کله‌شون پیدا میشه.
یک موردی که اینجا پیش میاد اینه که اون صندوق‌ها محرمانه‌ست و کسی نمیدونه چی توشه. و وقتی چنین اتفاق‌هایی می‌افته، صاحب صندوق میتونه بیشتر از چیزی که داشته رو عنوان کنه. صندوق‌دارهای عصبانی همه اومدن، مردم جمع شد، پلیس خیابون رو بست و دوربین‌های تلویزیونی اومدن سر صحنه. Image
حدود شش هفته از دزدی گذشته بود و دزدها در کافه‌های اطراف لندن جمع می‌شدن و خوشحال میخوردن و میخندیدن. طراحی این دزدی حدود ۳ سال طول کشیده بود و طبیعتا با کمک یک فرد نفوذی کارمند در داخل ساختمون تونسته بودن انجامش بدن. حتی تو پلیس لندن هم آدم داشتن و مطلع بودن که چی میگذره
کار بزرگی کرده بودن. روزنامه‌ها نوشته بودن که کار یک تیم زبده و ماهر هست. شاید هم یک تیم خارجی. بعضیا میگفتن کار خود افراد داخل ساختمون هست که این مسیرها رو بلد بودن. یه سری میگفتن این کار سنگین کار آدمای ورزشکار و ماهر و فرز هست. Image
در حالی که این پیرمردا حتی نمیتونستن بدون. یا اونقدر مریض بودن که نفس کم میاوردن هنگام کارهای سنگین سوراخ کاری و جمع آوری جواهرات. پلیس یک تیم اختصاصی رو متمرکز کرد روی این کار. حدود ۱۲۰ دوربین نظارتی خیابون‌های اطراف و منطقه رو یک به یک چک کردن.
طی تحقیقات، یکی از پلیس‌ها نظرش جلب میشه به یک خودروی بنز که چندین بار از جلوی دوربین‌ها رد میشه. چون تصاویر دوربین خوب نبود، مجبور شدن چندین دوربین رو بررسی کنن و مثل یک پازل حلش کنن که پلاک ماشین رو بتونن بخونن.
پلاک رو که تونستن بخونن متوجه شدن مربوط به یک دزد سابقه دار سابق هست به اسم کنی کالینز (که تو این دزدی بود). تونستن شماره گواهینامه‌ش رو در بیارن و دیدن که چند ماه قبل یک ون رو خریداری کردن. مشخصات ون رو دراوردن و با تکیه بر سیستم ردیابی مرسدس بنز، دیدن که این ون Image
یکی دو بار به یک ابزار فروشی رفته. طبیعتا این چیزا ثابت نمی‌کنه دزدی رو و پلیس فقط دنبال میکرد سرنخ ها رو که به چیز قابل قبولی برسه. رفتن دوربین‌های اون مغازه‌ها رو چک کردن. دزدها همچنین قبل و بعد دزدی از گوشی‌های خودشون استفاده میکردن و پلیس با آنالیز نقاط سیگنال‌دهی تکراری
تونست یه تصویر بسازه که کمک میکرد به حل ماجرا. پلیس شروع کرد به وصل کردن این نقاط به همدیگه: اون شماره تلفن‌ها، تصاویر نه چندان واضح دوربین‌ها، اون ماشین‌ها، مغازه‌های ابزار فروشی و ... و برای همین پلیس از دادگاه اجازه گرفت که دستگاه شنود کار بزاره تو ماشین دو نفر از دزدا.
برای جمع آوری مدرک بیشتر. اما دیدن اغلب تو ماشین تنها هستن و طبیعتا با کسی حرف نمیزنن. این بار اومدن چند تا مامور لباس شخصی فرستادن دنبالشون که ببینن کجا میرن، با کیا دیدار میکنن و چی میگن. این آدما حدود هفت هشت هفته اون چند نفر رو دنبال میکردن.
آدم‌هایی رو آوردن که لب خونی بلد بودن. وقتی دزدا در کافه‌ای مستقر می‌شدن، درباره دزدی حرف میزدن؛ مثلا میگفتن عجب کاری کردیم، دزدی قرن رو ما انجام دادیم و از این حرفا. پلیس سعی میکرد از دور اینا رو لب خونی کنه. تصاویرشون رو شب و روز ضبط میکردن و ۲۴ ساعته تحت نظارت بودن
یه شب یکی از دزدا که لم داده بود به صندلی کافه، و مست بود، داشت تعریف میکرد که چطور با پمپ هیدرولیک دیوار فولادی رو تکون دادن. خیلی با آب و تاب تعریف میکرد. پلیس تمام تصاویر رو از دور ضبط میکرد و افراد زبده‌ی لب خونی رو آورد. کسایی که حتی لهجه‌های خیلی محلی رو بلد بودن Image
اما خب بازم برای بازداشتشون کافی نبود. میتونستن راحت انکار کنن. پلیس فقط شواهد جمع میکرد. منتظر بودن خطایی ازشون سر بزنه یا با جنس‌ها یه جا بگیرنشون.
هفته‌ی هفتم، بالاخره مثل اغلب دزدی‌های لو رفته، دچار اشتباهی شدن که براشون گرون تموم شد. اغلب پیرمرد دزدی‌ها رو جایی خارج از خونه قایم کرده بودن بغیر از یکیشون که آورده بود خونه زیر سینک ظرفشویی قرار داده بود.
همین دزد هم گفته بود به برادر دوست دخترش! که بیاد کمکش کنه. یعنی یک فرد خارج از تیم رو از این ماجرا باخبر کرده بود که نباید میکرد. قرار شود یک صبحی طلا و جواهرات رو ببرن بیرون آب کنن تا خونه نباشه. برادر زنش تاکسی میگیره که «کسی شک نکنه»
با تاکسی میرن وارد یک پارکینگ میشن که پر از دوربین CCTV هست اونم با چند تا نایلون که دستشون بود و حاوی طلاها بود. پلیس هم همین رو میخواست که یکیشون رو با طلاها بگیره و مدرک داشته باشه. هنگامی که اینا تو پارکینگ داشتن نایلون‌ها رو در میاوردن، پلیس لندن
همزمان به ۱۲ نقطه شهر حمله میکنه و همه‌شون رو میگیره. چرا همزمان؟ چون اگر این یارو رو تو پارکینگ میگرفتن ممکن بود بقیه فرار کنن، اما چون همه رو میشناختن، همزمان همه رو گرفتن که کسی فرار نکنه. حدود ۲۰۰ پلیس درگیر این عملیات شدن. Image
بعد از گرفتنشون اینا خودشون رو به کوچه علی چپ میزنن. سرکار من اصلا با واکر راه میرم من کجا دزدی کردم؟ یکی دیگه میگفت: من اصلا با دستگاه اکسیژن نفس میکشم و آسم هم دارم این حرفا چیه میزنین. من کجا دزدی کردم.
پلیس هم کل شواهد رو جلوشون گذاشت: تصاویر دوربین‌ها، ماشین، لب خونی‌ها و بقیه موارد. پلیس فقط یک نفر رو نتونست بگیره و اونم Basil بود که با حدود ۱۵ میلیون دلار جواهرات فرار کرده بود و هنوزم نگرفتنش.
بدین شکل ماجرای دزدی الماس این پیرمردا خاتمه پیدا میکنه و مجرما هر کدوم به شش هفت سال زندان محکوم میشن. پلیس میگه پولهای برگشتی اون چیزی نیست که دزدیدن و بخش بزرگیش قایم شده و هیچکس هم نمیدونه دقیقا چقدر قایم شده. چون کسی آمار داخل صندوق‌ها رو نداشت. Image
این ماجرای دزدی بخاطر سن و سال دزدها خیلی معروف شد. فکر کنم سه تا فیلم ازش ساختن و دو تا کتاب هم نوشته شده! من البته هیچکدوم رو ندیدم، فیلم‌ها ریویوی خوبی نداشت و ضعیف بودن ظاهرا. من این ماجرا رو از منبع زیر گرفتم:vanityfair.com/culture/2016/0…

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with FaridHub | فریدهاب

FaridHub | فریدهاب Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @Faridhubchannel

Apr 16
روز سردی در سی‌ام دسامبر سال ۱۹۱۶، گروهی از اشراف روسی در کاخ یکی از ثروتمندترین مردان روسیه به نام شاهزاده فلیکس یوسوپوف، تو سن پطرزبورگ، راسپوتین رو به قتل رسوندن. چند روز بعدش، جسد بی‌جان راسپوتین تو رودخانه‌ی نوا در سن پطرزبورگ کشف شد. Image
یک دهه قبل‌تر از اون روز شوم، راسپوتین که یک آدم رندوم از اهالی سیبری بود، با بخت و اقبالی که یارش بود، در بین اهالی پرنفوذ روسیه سری تو سرا در آورد و به آرومی به یکی از برجسته‌ترین چهره‌های حلقه‌ی درونی تزار نیکلای دوم تبدیل شد.
اصلیتش به روستای پوکرووسکوی برمیگرده که سمت کوههای اورال روسیه‌ست و سال ۱۸۶۹ به دنیا اومد. تو ۱۸ سالگی با دختری از ولایت خودشون به نام پراسکویا دوبرووینا ازدواج می‌کنه و حاصل این ازدواج هفت تا بچه میشه که البته فقط سه تاش به بزرگسالی رسیدن. Image
Read 32 tweets
Mar 14
بچه‌هایی که دو زبانه بزرگ میشن، از نظر توانایی‌های شناختی و عملکرد اجرایی یا توانایی حل مسئله و تصمیم‌گیری ممکنه با بچه‌های دیگه متفاوت باشن. بعضی تحقیقات انجام شده نشون داده که کودکان دوزبانه اغلب در مقایسه با همسالان تک زبانه‌شون، از توانایی‌های شناختی بالاتری برخوردارن. Image
🔻 اسپانسر این رشته توییت، موسسه علمی کلام‌آرای با مدیریت غزال محدث از بروکسله. پیج ایشون اطلاعات خوبی برای والدین و معلمان زبان کودکان داره. لینک پیج:

instagram.com/kalaamaaraay
مثلا انعطاف‌پذیری بیشتری از نظر درک شناختی دارن یا تو انجام دادن چندکار بصورت همزمان (یا مولتی تسکینگ) تونستن نتایج بهتری بگیرن. دو زبانگی با بهبود عملکرد اجرایی که شامل مهارت‌هایی مثل کنترل توجه، مهار و حافظه‌ی کاریه، مرتبط تشخیص داده شده. Image
Read 10 tweets
Mar 9
یاکوزا اسم یک باند تبهکاری بدنام سازمان یافته تو ژاپنه که در بافت اجتماعی این کشور تنیده شدن. ساختار یاکوزا چند وجهیه و نمیشه تعریف سر راست و دقیقی ازش داد چون درسته که جنایتکارن ولی ریشه در فرهنگ ژاپن دارن و در خیلی از مناطق ژاپن بهشون احترام هم میذارن. Image
اصطلاح یاکوزا بصورت تحت‌الفظی معنی «خوب برای هیچ» میده. که برگرفته از یه بازی ورق سنتی ژاپنیه و میشه اینطور تعبیرش کرد که به دستی میگن که درسته رقم‌هاش خوبه ولی به هیچ دردی نمیخوره. اما ریشه‌ی یاکوزا رو میتونیم در سالهای ۱۶۰۰ میلادی جستجو کنیم.
زمانی که دو گروه موازی در بطن جامعه‌ی ژاپن رشد کردن. گروه اول گروهی بودن که بهشون میگفتن گروه تکیا: دستفروشان دوره‌گردی بودن که جنس بنجل و بی‌کیفیت میفروختن و بعضی وقتا هم دست به جیب‌بری و کف‌زنی هم میزدن و کلا آدمایی بودن تو حاشیه‌ی جامعه.
Read 16 tweets
Feb 25
چهارم اکتبر سال ۱۹۸۲. مکانمون صحرای بلک راکه تو ۲۰۰ مایلی شمال نواداست. یک تاجر انگلیسی به نام ریچارد نوبل سوار بر خودرویی بود به نام Thrust2 که رولز رویس اون رو ساخته بود و موتورش موتور جت بود. اون روز آقای نوبل رکود سریعترین رانندگی تاریخ رو مال خودش کرد. Image
سرعتش با این خودرو به ۱۰۲۰ کیلومتر یا ۶۳۴ مایل بر ساعت رسید که یک چیز باورنکردنی‌ای بود. آخرین رکوردی که قبل از ریچارد نوبل ثبت شده بود برای گری گابلیچ بود که سیزده سال قبلتر یعنی سال ۱۹۷۰ با ماشین blue flame اون رو ثبت کرده بود. سرعت اون خودرو ۱۰۱۴ کیلومتر بر ساعت بود.
Blue Flame
Thurst2
اما هرچند که آقای نوبل به آرزوی همیشگیش یعنی جابجا کردن رکورد سریعترین مرد روی زمین از نظر کیلومتر بر ساعت رسیده بود اما اون حاشیه‌ی عددی انقدری زیاد نبود که خیالش برای مدتی طولانی راحت باشه. هرچند که بالاخره از همینم خوشحال بود. Image
Read 21 tweets
Feb 18
به دلایل متعددی، زندگی آخرین نسل نئاندرتالها هنوز یک رازه. اگه برگردیم عقب، یعنی حدود چهل هزار سال پیش تو اروپا، می‌بینیم که ما تنها گونه‌ی زنده‌ی انسان نبودیم، بلکه حداقل سه گونه‌ی دیگه هم وجود داشتن. و از بین این سه گونه، اسم نئاندرتالها بیشتر برای ما آشنایی داره. Image
موجوداتی بودن با اندام‌های تن و مند و ابروهای ضخیم که خیلی با ما شباهت داشتن و اون موقع حدود سیصد هزار سالی میشد که تو سرتاسر اروپا داشتن پرسه میزدن. اینا حدود ۲۰۰ هزار سال بیشتر از ما انسانهای مدرن، یعنی گونه‌ی هومو ساپینس، زنده بودن. Image
آخرین شواهدی که از زندگی نئاندرتالها به دست اومده به حدود ۲۸ هزار سال پیش برمیگرده که همین به ما تخمینی از زمان احتمالی انقراضشون میده. این شواهد به ما نشون میده که در اواخر زندگیشون، آخرین بازماندگان نئاندرتالها در مکان‌هایی مثل جبل الطارق آخرین روزهای عمرشون رو سپری میکردن. Image
Read 25 tweets
Feb 15
سال ۱۹۵۰ چند مرد روستایی در اطراف شهر سیلکبورگ دانمارک جسدی رو در یک زمین باتلاقی پیدا کردن که ظاهر عجیبی داشت. اینا هنگام کندن زمین با این برخورد کرده بودن و ابتدا فکر میکردن یک جسد تازه‌ست و چون یه طناب به گردنش بود، فکر کردن پای قتل در میونه. اما ماجراش خیلی عجیب‌تر بود. Image
اولین کاری که کردن به پلیس گزارش دادن. وقتی پلیسا اومدن و صحنه رو بررسی کردن خیلی سریع متوجه شدن که این جسد تازه نیست. جنازه رو در عمق ۲.۵ متری زمین پیدا کرده بودن و هیچ نشونه‌ای هم از کندن زمین دیده نمیشد. معنیش این بود که به احتمال زیاد، این جسد از خیلی قبل‌ترها اینجا بوده Image
🔺 در ادامه‌ی این رشته توییت تصاویر یک جسد باستانی پست شده که ممکنه دیدنش برای شما ناخوشایند باشه. اگر از گروههای حساس هستید، توصیه می‌کنم ادامه ندید. چیزی رو از دست نمیدید. 🔻
Read 15 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us!

:(