روز هفتم دسامبر سال ۱۹۹۲ روزی بود که خیلی از جنگها تموم شده بود؛ ویتنام، کره، جنگ خلیج فارس. دورهی جنگ سرد هم تموم شده بود. دنیا تقریبا داشت روی آرامش رو بالاخره میدید. توی این آرامش دنیا، انگار یک صدا از اعماق اقیانوس آرام تازه داشت به گوش بشر میرسید.
در یک پایگاه هوایی در غرب آمریکا در جزیرهی Whidbey یک سری هیدروفون (میکروفون دریایی) وجود داشت که در طول دههها کارشون ضبط تحرکات زیردریاییهای شوروی بود. حالا که همه چی تموم شده بود، پرسنل پایگاه کنجکاو شدن ازینا برای شنیدن صداهای دیگهم استفاده کنن، اگر چیزی میبود.
همین روز هیدروفونهای این پایگاه شروع کرد به ضبط کردن یک صدا از اعماق دریا. یک صدایی که تابحال نشنیده بودن. طیف نگارهای پایگاه روشن شدن و صدا رو چاپ میکردن روی کاغذ؛ صفحهها پشت سر هم پرینت میشد و یک سری اصوات نامفهوم داشت روی کاغذ شکل میگرفت.
پرسنل و متخصصان صدا و آکوستیک این پایگاه نمیدونستن چیه. صدای عجیبی بود. تاحالا نشنیده بودن. سعی میکردن صدای دریافتی رو با طیفهایی که از قبل میشناختن مقایسه کنن؛ به هیچکدوم نمیخورد. این صدا روی فرکانس ۵۲ هرتز بود؛ یک فرکانس نا آشنا.
یکی از افراد اون تیم با تعجب زیاد گفت شاید صدای یک نهنگ باشه. ولی صدای نهنگ آبی که رو فرکانس ۵۲ هرتز نیست. نهنگای آبی معمولا در بازهی ۱۵ تا ۲۰ فرکانس صدا تولید میکنن. اما اونجا در اعماق اقیانوس یک جانداری وجود داشت که داشت گشت میزد و با این صدای بلند انگار داد میزد.
تو آبهای اقیانوس آرام نهنگهای زیادی وجود دارن که به دلایل متعددی صدا تولید میکنن؛ برای پیدا کردن مسیر، برای غذا و البته از همه مهمتر، برای جفت یابی. اما این نهنگ متفاوت بود. فرکانس صداش با همه نهنگهای دنیا تفاوت داشت. از بلندی صداش فهمیدن که نر هست ولی مثل بقیه نهنگا نبود.
پرسنل پایگاه با توجه به الگوی صدا مطمئن شدن که این موجود نهنگه اما چرا صداش انقدر بلنده؟ شروع کردن به ضبط و ثبت صداش برای سالها. هر سال که این موجود در اقیانوس میچرخید و در فصلهای آگوست و سپتامبر نزدیک پایگاه میشد، اینا دست به کار تحلیل پترنهای صداش میشدن.
این نهنگ هرسال تو یک چرخه حرکت میکنه. از آلاسکا در شمال میرفت سمت مکزیک و تقریبا نزدیک به ساحل شنا میکرد. حرکاتش عجیب نبود؛ عجیب هم صداش بود هم اینکه هیچ نهنگی کنارش حضور نداشت و همیشه تنها حرکت میکرد و در طول مسیر آواز میخوند.
نهنگهای نر برای جفت یابی آواز میخونن و نهنگهای ماده هم به آوازشون جواب میدن و اینطوری جفت میشن. اما این نهنگ تنها بود. فرکانس صداش چون تفاوت داشت، نهنگ مادهای صداش رو نمیشنید و طبیعتا کسی جوابش رو نمیداد. تنها روزها و هفتهها و ماهها آواز میخوند، بدون پاسخ از طرف نهنگ دیگری.
در گزارشی که ۱۲ سال پس از اولین ثبت حرکاتش منتشر شد، متخصصای صدا گفتن حقیقتش ما دقیقا نمیدونیم این نهنگ از چه گونهایه. تابحال هم کسی ندیدتش. هرچی هست تنهاست و سالهاست که تو دل اقیانوس داره آواز میخونه ولی ماهیای دیگه جوابشو نمیدن.
این گزارش باعث شد این نهنگه به یک سلبریتی تبدیل بشه. یک نماد فرهنگی و شاید یک نقطه اتصالی مابین تمام آدمهایی که روی زمین هستن و تنها زندگی میکنن. اسمش رو گذاشتن تنهاترین نهنگ در دنیا. The lonliest whale in the world
یکی از پرسنل اون پایگاه میگه ما هر سال با یک رنگ مشخصی مسیر این نهنگ رو روی کاغذ آوردیم. هر سال حرکاتش رو ضبط کردیم. اینا رو کنار حرکات متداول بقیه نهنگها گذاشتیم و مقایسه کردیم. بعضی از این متخصصا برای سالها حرکات شوروی رو ردیابی میکردن حالا همگی درباره این نهنگ کنجکاو شده بودن
از چند جهت ردیابی این نهنگ براشون هم آسون بود و هم سرگرم کننده: صداش اون رو از بقیه متمایز میکرد، ردگیریش راحت بود و همیشه میدونستن کجاست. و اینکه قضیه یک راز بود براشون که چرا این تنهاست و منتظر بودن ببینن آیا جایی در نقطهای نهنگی به آوازهاش جواب میده یا نه.
بعد میگه ما در سالیان ردیابی بین پرسنل شوخیهایی مرسوم بود: مثلا میگفتیم حتما زشته که نهنگ ماده جوابشو نمیده. یا وقتی سر و کلهش تو رادار پیدا میشد میگفتیم دوباره این اومد مخ بزنه. یا تو پایگاه با صدای بلند میگفتیم که حتما کسی رو پیدا میکنی، ناامید نشو.
وقتی حادثه یازده سپتامبر رخ داد، بودجه این پایگاه قطع شد. پرسنل مرخص شدن و آدمایی که پیگیر این نهنگ بودن از کار بیکار شدن. حالا ردپای این نهنگ و وضعیتش که در هزاران برگه ثبت و ضبط شده یه گوشه تو اون پایگاه خاک میخوره و دیگه کسی پیگیرش نیست.
سال ۲۰۰۴ مقاله بلندی در ژورنال Deep Sea Research درباره فرایند تجزیه و تحلیل صدای این نهنگ نوشتن. بیل واتکینز Bill Watkins که از آدمای اصلی در پیگیری سرنوشت این نهنگ بود همون سال فوت کرد. این مقاله بود که نهنگ رو به دنیا معرفی کرد.
همین سالها یه مقاله تو نیویورک تایمز اومد که نوشت از آدمهای تنها در سرتاسر کره خاکی تا آدمهایی که ناتوانی فیزیکی دارن، مثل ناشنوایی، و یا همه آدمهایی که از عزیزانشون دور ماندن همگی به این نهنگ احساس قرابت میکنن و پیگیر سرنوشتشن.
جانشین بیل واتکینز یک آدرس ایمیل داره و میگه در طول ماه کلی ایمیل دریافت میکنه. مردم ایمیل میفرستن که نمیشه یه کاری براش کرد؟ پس علم چه غلطی کرده اگه نمیتونین یه جفت براش پیدا کنین؟ یا بعضیا که خودشون رو انسان تنهایی میبینن، ایمیل میزنن و از احساساتشون میگن و شباهتشون با نهنگ.
آدمهای دل شکسته، آدمهای ناشنوا، آدمهایی که در زندگیشون خجالتی بودن و هیچوقت نتونستن به کسی عشق بورزن یا عشقی دریافت کنن، آدمهایی که کسی رو از دست دادن و هرکس به شکلی با این نهنگ داره ارتباط برقرار میکنه. اون خانوم میگه کلی از این ایمیلا دریافت میکنیم.
اسم این نهنگ رو گذاشتن 52 hertz whale و تو اینترنت با این اسم شناخته میشه. شاید توجه کرده باشین که بعضیا تو بیوی شبکههای اجتماعیشون این رو مینویسن. کلی هم موسیقی براش ساختن، نمایشنامه کار شده ازش و کلی انجمن هم تشکیل شده در حمایت از آدمهایی که مشکل دارن.
هرچند که مثل قبل دیگه کسی پیگیری نمیکنه ردپای نهنگ رو در دریا اما آخرین تحقیقات نشون داده که مادامیکه سنش زیاد شده، فرکانس صداش اومده پایین. از ۵۲ هرتز رسیده به ۴۷ هرتز. بعضیجاها هم تیتر زدن که بالاخره جفتی رو پیدا کرده تو اقیانوس ولی باز هم کسی نتونسته اثبات کنه.
یکی دیگه از متخصصای حوزهی آبزیان میگه بقیه نهنگها صداشو میشنون، ناشنوا که نیستن ولی چون صداش عجیبه بهش نزدیک نمیشن و جوابش رو نمیدن. از سرگذشت این نهنگ انقدر کلیپ و فایل صوتی و نمایشنامه و کارای هنری تولید شده که نمیشه اینجا لینکش کرد.
حالا محققا میگن اینکه هنوز زندهست و این همه سال مونده نشون دهندهی اینه که نهنگ سالمه و زندگیشو میکنه. آیا اصلا نهنگها مثل آدما احساس تنهایی میکنن؟ هنوز کسی نمیدونه. اما نهنگ ۵۲ هرتزی به سمبلی برای تمام آدمهای تنهای کره زمین تبدیل شده.
گروه موسیقی iday که یک بند روسی هستن از زندگی این نهنگ یک آهنگ ساختن که از صدای نهنگ روش استفاده کردن. حکایت این نهنگ شاید سرگذشت خیلی از آدمها باشه که احساس میکنن کسی صداشون رو نمیشنوه و کسی به آوازهای عاشقانهشون پاسخ نمیده.
روز سردی در سیام دسامبر سال ۱۹۱۶، گروهی از اشراف روسی در کاخ یکی از ثروتمندترین مردان روسیه به نام شاهزاده فلیکس یوسوپوف، تو سن پطرزبورگ، راسپوتین رو به قتل رسوندن. چند روز بعدش، جسد بیجان راسپوتین تو رودخانهی نوا در سن پطرزبورگ کشف شد.
یک دهه قبلتر از اون روز شوم، راسپوتین که یک آدم رندوم از اهالی سیبری بود، با بخت و اقبالی که یارش بود، در بین اهالی پرنفوذ روسیه سری تو سرا در آورد و به آرومی به یکی از برجستهترین چهرههای حلقهی درونی تزار نیکلای دوم تبدیل شد.
اصلیتش به روستای پوکرووسکوی برمیگرده که سمت کوههای اورال روسیهست و سال ۱۸۶۹ به دنیا اومد. تو ۱۸ سالگی با دختری از ولایت خودشون به نام پراسکویا دوبرووینا ازدواج میکنه و حاصل این ازدواج هفت تا بچه میشه که البته فقط سه تاش به بزرگسالی رسیدن.
بچههایی که دو زبانه بزرگ میشن، از نظر تواناییهای شناختی و عملکرد اجرایی یا توانایی حل مسئله و تصمیمگیری ممکنه با بچههای دیگه متفاوت باشن. بعضی تحقیقات انجام شده نشون داده که کودکان دوزبانه اغلب در مقایسه با همسالان تک زبانهشون، از تواناییهای شناختی بالاتری برخوردارن.
🔻 اسپانسر این رشته توییت، موسسه علمی کلامآرای با مدیریت غزال محدث از بروکسله. پیج ایشون اطلاعات خوبی برای والدین و معلمان زبان کودکان داره. لینک پیج:
مثلا انعطافپذیری بیشتری از نظر درک شناختی دارن یا تو انجام دادن چندکار بصورت همزمان (یا مولتی تسکینگ) تونستن نتایج بهتری بگیرن. دو زبانگی با بهبود عملکرد اجرایی که شامل مهارتهایی مثل کنترل توجه، مهار و حافظهی کاریه، مرتبط تشخیص داده شده.
یاکوزا اسم یک باند تبهکاری بدنام سازمان یافته تو ژاپنه که در بافت اجتماعی این کشور تنیده شدن. ساختار یاکوزا چند وجهیه و نمیشه تعریف سر راست و دقیقی ازش داد چون درسته که جنایتکارن ولی ریشه در فرهنگ ژاپن دارن و در خیلی از مناطق ژاپن بهشون احترام هم میذارن.
اصطلاح یاکوزا بصورت تحتالفظی معنی «خوب برای هیچ» میده. که برگرفته از یه بازی ورق سنتی ژاپنیه و میشه اینطور تعبیرش کرد که به دستی میگن که درسته رقمهاش خوبه ولی به هیچ دردی نمیخوره. اما ریشهی یاکوزا رو میتونیم در سالهای ۱۶۰۰ میلادی جستجو کنیم.
زمانی که دو گروه موازی در بطن جامعهی ژاپن رشد کردن. گروه اول گروهی بودن که بهشون میگفتن گروه تکیا: دستفروشان دورهگردی بودن که جنس بنجل و بیکیفیت میفروختن و بعضی وقتا هم دست به جیببری و کفزنی هم میزدن و کلا آدمایی بودن تو حاشیهی جامعه.
چهارم اکتبر سال ۱۹۸۲. مکانمون صحرای بلک راکه تو ۲۰۰ مایلی شمال نواداست. یک تاجر انگلیسی به نام ریچارد نوبل سوار بر خودرویی بود به نام Thrust2 که رولز رویس اون رو ساخته بود و موتورش موتور جت بود. اون روز آقای نوبل رکود سریعترین رانندگی تاریخ رو مال خودش کرد.
سرعتش با این خودرو به ۱۰۲۰ کیلومتر یا ۶۳۴ مایل بر ساعت رسید که یک چیز باورنکردنیای بود. آخرین رکوردی که قبل از ریچارد نوبل ثبت شده بود برای گری گابلیچ بود که سیزده سال قبلتر یعنی سال ۱۹۷۰ با ماشین blue flame اون رو ثبت کرده بود. سرعت اون خودرو ۱۰۱۴ کیلومتر بر ساعت بود.
اما هرچند که آقای نوبل به آرزوی همیشگیش یعنی جابجا کردن رکورد سریعترین مرد روی زمین از نظر کیلومتر بر ساعت رسیده بود اما اون حاشیهی عددی انقدری زیاد نبود که خیالش برای مدتی طولانی راحت باشه. هرچند که بالاخره از همینم خوشحال بود.
به دلایل متعددی، زندگی آخرین نسل نئاندرتالها هنوز یک رازه. اگه برگردیم عقب، یعنی حدود چهل هزار سال پیش تو اروپا، میبینیم که ما تنها گونهی زندهی انسان نبودیم، بلکه حداقل سه گونهی دیگه هم وجود داشتن. و از بین این سه گونه، اسم نئاندرتالها بیشتر برای ما آشنایی داره.
موجوداتی بودن با اندامهای تن و مند و ابروهای ضخیم که خیلی با ما شباهت داشتن و اون موقع حدود سیصد هزار سالی میشد که تو سرتاسر اروپا داشتن پرسه میزدن. اینا حدود ۲۰۰ هزار سال بیشتر از ما انسانهای مدرن، یعنی گونهی هومو ساپینس، زنده بودن.
آخرین شواهدی که از زندگی نئاندرتالها به دست اومده به حدود ۲۸ هزار سال پیش برمیگرده که همین به ما تخمینی از زمان احتمالی انقراضشون میده. این شواهد به ما نشون میده که در اواخر زندگیشون، آخرین بازماندگان نئاندرتالها در مکانهایی مثل جبل الطارق آخرین روزهای عمرشون رو سپری میکردن.
سال ۱۹۵۰ چند مرد روستایی در اطراف شهر سیلکبورگ دانمارک جسدی رو در یک زمین باتلاقی پیدا کردن که ظاهر عجیبی داشت. اینا هنگام کندن زمین با این برخورد کرده بودن و ابتدا فکر میکردن یک جسد تازهست و چون یه طناب به گردنش بود، فکر کردن پای قتل در میونه. اما ماجراش خیلی عجیبتر بود.
اولین کاری که کردن به پلیس گزارش دادن. وقتی پلیسا اومدن و صحنه رو بررسی کردن خیلی سریع متوجه شدن که این جسد تازه نیست. جنازه رو در عمق ۲.۵ متری زمین پیدا کرده بودن و هیچ نشونهای هم از کندن زمین دیده نمیشد. معنیش این بود که به احتمال زیاد، این جسد از خیلی قبلترها اینجا بوده
🔺 در ادامهی این رشته توییت تصاویر یک جسد باستانی پست شده که ممکنه دیدنش برای شما ناخوشایند باشه. اگر از گروههای حساس هستید، توصیه میکنم ادامه ندید. چیزی رو از دست نمیدید. 🔻