قطعا همهی شما یکی از این دو عکس را میشناسید و دیگری را خیلی به ندرت! مقصر هم شما نیستید. در کشوری که همیشه همه چیز وارونه و افراد در جایگاه اصلی خود نیستند، این امر چندان هم تعجبآور نیست. «ابوالحسن صبا» یکی از نوابغ تاریخ موسیقی ایران. شاید اگر عباس میلانی به او هم دسترسی و
نزدیکی داشت، اکنون بجز قانون اساسی یک کتاب آسمانی با دست خطش عرضه میکرد. همیشه از محمدرضا شجریان که عمده شهرت او به دلیل آوازخوانی بوده است نه چیز دیگر، با لفظ «استاد موسیقی» یاد شده است. اما در یک مقایسه اجمالی با بزرگانی مثل ابوالحسن صبا، میبینیم که او حتی به سایهی صبا هم
نزدیک نیست و نخواهد شد. کسی که براستی نه تنها در موسیقی استاد است حتی در تاریخ موسیقی ما یک نابغه بوده است. ابوالحسن صبا، فرزند ابوالقاسم کمالالسلطنه در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در خانوادهای آشنا به موسیقی و اهل ادب متولد شد. پدرش کمالالسلطنه، پزشک، ادیب و دوستدار موسیقی بود
ابوالحسن صبا نخستین پویههای موسیقی را از پدرش فرا گرفت. او نزد میرزا عبدالله فراهانی، درویش خان و علینقی وزیری تار و سهتار، نزد حسین هنگآفرین ویولن، نزد حسین اسماعیلزاده کمانچه، نزد علی اکبرخان شاهی سنتور، نزد حاجی خان ضرب و نزد اکبرخان «نی» را آموخت
اما محمدرضا شجریان صاحب ۱۴ساز ابداعی است. شما نام یکی از آنان را میدانید؟ اصولا در کجای دنیا اثر، نام یا حضوری از این ۱۴ساز بوده است؟ یا مثلا صبا، تدوین و تألیف ردیفهای موسیقی سنتی ملی، یکی از دستاوردهایش بوده است. همچنین نهادینه کردن ساز ویولن در موسیقی سنتی ایرانی. شجریان چه؟
صبا در جوانی به مدرسه کمالالملک رفت و نقاشی را فرا گرفت. همچنین، در رشتههایی مانند سوهانکاری، نجاری، ریختهگری، معرقکاری و خاتمکاری مهارت کسب کرد که بعداً در ساختن آلات موسیقی به کار بست. صبا "با توجه" به آموختههای کارهای دستی بعدها
به ساخت آلات موسیقی مبادرت کرده است، شجریان با کدام پیش زمینه؟
ابوالحسن صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف، چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون سنتور، تار، سهتار، تنبک، نی، کمانچه، ویولن و نیز پیانو را در حد استادی مینواخت، ویولن و سهتار، ساز تخصصی او بود و بعدها
به تکنواز ارکستر علی نقی وزیری یکی دیگر از غولهای موسیقی ما تبدیل شد.
دربارهی شجریان چقدر؟ آیا او فقط میتوانست بخواند؟ ابوالحسن صبا، چهل سال تمام ساز نواخت، تعلیم داد، در ارکسترها شرکت کرد، کتاب نوشت و درتمام جریانهای موسیقی ایران، تأثیر مستقیم و مثبت داشت.
وی در تمام رشتههای موسیقی ایران و حتی سایر هنرها همچون؛ ساختن ساز، نقاشی و ادبیات مهارت داشت. زبان انگلیسی میدانست و دانشنامهای جامع از علم و عمل موسیقی ایرانی بود. همچنین یک «استاد» قاعدتا باید دارای حداقل چند شاگرد مطرح هم باشد مثلا:
حسین تهرانی، حسن کسایی، داریوش صفوت،
فرامرز پایور، غلامحسین بنان، علی تجویدی، همایون خرم، اسدالله ملک، رحمتالله بدیعی، اسماعیل چشم آذر، مهدی خالدی، مهدی مفتاح، حبیبالله بدیعی، محمد طغانیان دهکردی، بابک رادمنش، حسین خواجه امیری (ایرج)، پرویز یاحقی و فرهاد فخرالدینی تنی چند از شاگردان صبا هستند. افرادی مانند؛ یاحقی
تجویدی و خرم از خدایگان نوازندگی ویولن بودند. اما بجز همایون پسر شجریان، او چند شاگرد نامی به اجتماع تحویل داده است؟ ابوالحسن صبا، آثار نیما و هدایت را میخواند و با نیما و شهریار روابط نزدیک داشت. در مورد شجریان به دوستی او با هوشنگ ابتهاج شاعر کمونیست انقلابی میتوان اشاره کرد
همچنین زمانی شجريان در مصاحبه با رسانههای خارجی در پایان کنسرتهای دورهای اروپا به بيان نظراتش در باب موسيقی عرفانی، تحولات موسيقی ايرانی و چشمانداز آينده آن پرداخت که با واکنش تند جلال ذوالفنون مواجه شد. جلال ذوالفنون موسیقیدان، ردیفدان و نوازنده برجسته سهتار است که
بدون شک میتوان وی را از تاثیرگذارترین بزرگان موسیقی ایران و به خصوص ساز سهتار نامید. او نخستین شخصی بود که کتاب آموزشی خاص برای سه تار نوشت.
اما شجریان چه گفت؟ شجريان در اين گفتوگوها كه ذيل گزارشی باعنوان «همين که کنسرت میدهم، کافی است» در شمارهای از روزنامه اعتماد که چاپ
هم شد به موسيقی عرفانی تاخته و گفته: «اين کسانیکه مدعی موسيقی عرفانی و حماسی هستند، بويی از اين نبردهاند. موسيقی ذاتش عرفان است. من نفهميدم موسيقی عرفانی يعنی چه؟ همينقدر که دف آوردند و سرشان را تکان دادند، شد موسيقی عرفانی؟ عرفان يعنی شناخت. موسيقی شناخت میدهد و يک موزيسين
بايد بر اين مبنا کارش را دنبال کند. صرفاً يک مقدار سر و صدا ايجاد کردن که موسيقی نمیشود.» او در جای ديگری از اين گفتوگوها گفته است: «من تحت هيچ شرايطی اجازه نمیدهم که هيچ دولتی، هيچ سازمانی از من بخواهد سوءاستفاده کند و من را زبان خودش بداند. من زبان مردمم هستم. شجريان در رد
نقد كسانيكه او را به تكرار در اجراهايش متهم كردهاند، اظهار كرد: «شما از يک هنرمند چند سال انتظار پرکاری و خلاقيت داريد؟ همينکه من کنسرت اجرا میکنم، بايد ممنون باشيد. اما ذوالفنون در جوابِ «همينکه کنسرت میدهم کافی است» میگوید: همانند دکتری است که بگويد همين که مطب را باز
ميکنم کافی است يا معلمی بگويد همينکه به کلاس درس میروم کافی است. یا در جواب «من نفهميدم موسيقی عرفانی يعنی چه؟» میگوید: نفهميدن نيازی به اعلان کردن ندارد، بايد رفت و برای فهميدن تلاش کرد. او در جواب جمله «کسانی هستند که دف را کنار موسيقی میگذارند و موقع اجرا سر تکان میدهند
و به خيال خود موسيقی عرفانی ارائه میدهند» میگوید: اين تصور ايشان است که حضور دف و حرکت سر را نشانه عرفان میدانند والا هيچ انسان عاقلی چنين تصوری ندارد. در جواب «عرفان يعنی شناخت» میگوید: درست است ولي ايشان توضيح ندادهاند که شناخت در چه زمينهای؟
ذوالفنون در جواب این جملات «من زبان مردم ايران هستم»و در جاي ديگر «از من توقع تغيير و تحول نداشته باشيد» میگوید: اتحادِ دو مفهوم فوق، مفهوم سومی را با خود به ذهن میآورد و آن اينکه از مردم ايران توقع تغيير و تحول نداشته باشيم که غيرمستقيم توهينی است به مردم ايران.
چند سال پیش هم اکبر گلپایگانی خواننده نامدار ایرانی نقدهای تندی را علیه شجریان مطرح کرد. علی اکبر گلپایگانی در مصاحبه ای با روزنامه قانون جملات تندی علیه شجریان و هوشنگ ابتهاج بر زبان آورد. بخشی از این اظهارات را در ادامه می خوانید:
آقای شجریان که در دهه شصت در موسیقی ایران
برای خود امپراتوری ایجاد کرده بود، چرا اکنون معترض شده است؟ مگر نه آنکه وقتی که من در دهه شصت خانهنشین بودم، او برای خود یکهتازی میکرد.
گلپا میگوید: شجریان گلهای جاویدان را به عمر خود ندیده است، او در گلهای رنگارنگ میخواند و بعد هم با ابتهاج تودهای روی هم ریختند و
در جشن هنر شیراز مشغول به فعالیت شدند. آقای ابتهاج یک تودهای تمامعیار بود و بعدها تغییر ایدئولوژی داد و حزباللهی شد. دوباره رویهاش را عوض کرد و چندی بعد از کشور رفت. این منش، همان روحیهای است که باعث جدایی ابتهاج، لطفی و شجریان از برنامه گلها شد.
گلپایگانی میگوید: جوانان ما باید به جای الگو قرار دادن اشخاصی مثل لطفی و علیزاده بروند پرویز یاحقی، جلیل شهناز و حسن کسایی را الگو قرار دهند، اما حواسشان باشد که باز هم از ایشان تقلید نکنند و خودشان باشند.
با همهی این تفاسیر اینکه ناگهان شخصی به نام عباس میلانی از نظر من «عباس گاریچی» قانون اساسی منتسب به شجریان را رو میکند بسیار تعجب آور و بحث برانگیز است. با کدام دانش و زمینهی حقوقی؟! عباسها که یک بار انقلاب کردند و ما را بیچاره، مشخص نیست که اکنون برای ملت چه خوابی دیدهاند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
شاید پروسهی برکناری دانلد ترامپ یکی از بزرگترین و مرموزترین پروسههای تاریخ باشد. امروزه بسیاری از آن به عنوان "کودتا" نام میبرند و معتقدند با حذف اکانتهای او و خیل عظیمی از یاران و هوادارانش از شبکههای اجتماعی، همچنین پیشتر با تقلب انتخاباتی این روند آغاز شده است.
اما آیا براستی این کودتا اکنون آغاز شده؟ کودتا اقدامی توطئهآمیز، غافلگیرکننده و غالبا قهرآمیزِ گروهی با هدف سرنگونی دولت و چنگاندازی بر نهادهای اصلی حکومت است. کودتا بر خلاف انقلاب، معمولا هدف درهمشکستن ساختارهای سیاسی و اجتماعی را دنبال نمیکند، بلکه صرفا در پی آن است که
در راس هرم قدرت سیاسی، جابهجایی ایجاد کند. کودتا غالبا در کشورهای غیردمکراتیک یا نیمهدمکراتیک صورت میگیرد و روشی فرا قانونی برای جایگزین کردن رهبری سیاسی است.
کودتاگران غالبا محافلی از نیروهای سیاسی حاکم که با یاری افسران بلندپایهی ارتش یا رهبران سازمانهای شبهنظامی، اقدام
تاثیرات منفی ترامپ!!
میگن هروقت خواستی یکی رو محبوب کنی مدام از بدیش بگو. ایشون اولین بود که شب و روز برعلیه نایاک گفت و گفت.
اون گفتمان اینجا هم رواج پیدا کرد و هشتگهای میلیونی برعلیه نایاک. ولی نتیجه چه شد؟ امروز نایاک مشهورتر شده!
بعد همین و نایاک، به بایدن رای دادند!!
اینا مردم ایران رو سیاهی لشگر حساب میکنند یعنی من محترمانه گفتم سیاهی لشگر! واقعا اونهمه هشتگ «نایاک لابی فور مُلا» بجز اینکه ما الان اینقدر اینارو شناختیم که حتی آفتابه پُر کن نایاک رو هم میدونیم کیه، نایاک چه خسارتی دید؟ الان یکی میگه رسوا شدند. مگه اونا رسوا شدن براشون مهمه؟
اصلا این رسوا شدن و بیآبرویی در دنیای سیاست واقعا مسخرهترین چیزی است که میشه به مردم خوراند! اونم برای کسانی که برای جمهوری اسلامی ماله میکشند. حقیقتش بجز اینکه اینا بهم چنگ و دندان نشان دادن نه تنها سودی نداشته بلکه الان نایاک در دولت بایدن حتی جایگاه بهتری دارد.
برجک دوتا «پرسنل کادر ثابت» داشت که یکی میرفت مرخصی یکی میماند با چندتا سرباز که یکی آشپز بود و نانوا، بقیه هم نوبتی کشیک میدادند. یه عده آدم نظامی و تکراری که هر روز باید باهاشون سر و کله بزنی. یه بیابون بیانتها که اینقدر از جامعه، آدمها، درختان، گل، گیاه، حیوانات/
خونه، ماشین و هرچی که هست فاصله میگیری، وقتی به مرخصی میای اولین آدم جدیدی که میبینی به خودت میگی؛ پس هنوز زندگی هست! مثل اصحاب کهف همه چی برات تازه است حتی صداها. وقتی یه ماشین بعد مدتها بوق میزنه، مثل اسبی که رَم کنه میترسی و سراسیمه میزنی کنار! /
کادریها از یه آبادی بودند و طبعا نسبت فامیلی هم داشتند. بین سربازها با پارتی بازی فامیل خودشونم آورده بودند. منو به اونجا تبعید کردند، معمولا هم بخاطر دعوا و کتک کاری. زیر بار زور نمیرفتم و همین باعث میشد بقیه هم روحیه بگیرند. برای همین مدام منو جابجا میکردند/
شما میتوانید از جنبههای مختلف به پدیده ترامپ بپردازید و اینکه چگونه یک نفر میتواند دنیایی را متحول کند. این روزها رسانههایی که تا دیروز ظن پشتیبانی همه جانبه از ترامپ به آنها میرفت مانند "فاکس نیوز" یک صدا دربرابر او ایستادهاند. آنها قمار خطرناکی را شروع کردهاند.
این قمار شاید اکنون به پیروزی آنها منتهی شود اما همه خوب میدانیم یک طرف بازی قمار همیشه باخت است! شما در هر نبردی وقتی تمام انرژی خود را بر سر پیروزی بگذارید معمولا برای پیش بردن و بدست آوردنِ آن، وعدههایی به مبارزان یا پیاده نظام خود میدهید؛ بدست آوردن غنیمت/
گسترش قلمرو جغرافیایی/ آزاد کردن بخشی از خاک تصرف شده/ یا حتی در یک نبرد ورزشی بدست آوردن سکوی اول/ پاداش مالی و یا راهیابی به یک رویداد ورزشی بزرگتر مانند المپیک. در نبرد فعلی رسانهها به طرفداران عمدتا چپ خود چه میگویند؟ خلاصی از شر ترامپ؟
درد و رنج زندگیم خودش رو در نوشتههام نشان داد ولی خودم حس میکنم و شاهد متلکهای پیدا و پنهان بعضیها بودم. در جایی که محسن محمدپور رو با باتوم در خون خودش غلتاندن و قلب نیکیتا رو با گلوله شکافتند بهتر بود از اسکی در پیست برفی مینوشتم یا خرید درخت کریسمس. شاید واقعا دارم خیلی
از درد و غم میگم و قلب خیلی از دوستان خودم رو به درد آوردم. دیگه نمیخوام بنویسم حداقل از سختیها. برای همین تعدادی دوست عزیز دارم مثل اون خانمی که میگفت همیشه دوست پسرم ازم میپرسه فلانی چیزی ننوشته و برای او در تلگرام میفرستم یا تعدادی عزیز دیگه که همیشه لطف دارند و بقول
خودشون برای نوشتههای من اینجا میان. میخوام در تلگرام یا جای دیگه برای این عزیزان بنویسم. حسادت به این دل نوشتههای ساده و ناچیز که خیلی ایراد فنی و تکنیکی دارد تنها چیزی بود که در زندگی ندیده بودم که اونم دیدم. امیدوارم شما با گفتن زیباییها و شادیها، لحظات خوبی رو رقم بزنید.
خاک کفش همین عمله بناها رو به توی کثافت که هیچ به اونایی که این وضع رو درست کردند از اون مهندس و دکترها گرفته امثال بازرگان و یزدی تا اون استاد دانشگاه یکی مثل شریعتی و اون روشنفکرهای مزخرف مثل آل احمد، عوض نمیکنم. احمق کودن.
اینم یکی دیگه! توی خر میخوای بگی کی این وضعیت رو درست کرده؟ همه اونایی که ریختند توی خیابون مگه از دانشگاه تهران نمیرفتند حسینیه ارشاد که پای صحبت مطهری و شریعتی بشینند؟