میدونید چرا بعضی آدما خیلی تنوع طلبن و هر چند مدت یکبار پارتنر عوض میکنن؟ یا چرا بعضی آدما دنبال رابطه بلند مدتن؟ خیلی از این موارد برمیگرده به هورمونای ما. بخصوص چند مورد کلیدی از جمله دوپامین و سروتونین و آندورفین.
افرادی که مدار هورمون دوپامین در اونها قویه، آدمایی هستن که بیشتر میخوان. دنبال چالش هستن و دنبال پاداش گرفتن از چالش. وقتی به هدفشون میرسن، دوپامین در مغزشون کم میشه و همین وادارشن میکنه دنبال یه هدف دیگه برن. بخاطر همین یکی از اسمهای دوپامین هورمون پاداش هست.
یعنی چی؟ یعنی اگه زیر پل زندگی میکنید، مدار دوپامین، شما رو ترغیب میکنه یه سرپناه (جای بهتر) پیدا کنید. اگه تو بهترین کاخ کره زمین بشینید، مدار دوپامین شما رو وادار میکنه تو کره ماه خونه بسازید. این هورمون هیچوقت سیر نمیشه. همیشه دنبال چیزای بیشتره.
توجه کردین خیلی از ازدواجها از قبل از وصلت تا حداقل یکسال بعد از وصلت خیلی پر شور و شوق و داغه؟ چون دوپامین شما رو هل میده که به اون پاداش (که وصلت هست) برسید. وقتی رسیدید، دوپامین در مغز شما کم میشه به مرور و همه چی عادی میشه. مغز شما دنبال اینه چیزای دیگهای رو به دست بیاره
در یک آزمایشی موشها رو گرسنه نگه داشتن، هر چند وقت یک بار بهشون غذا میدادن. حین این کار دوپامین مغز موش خیلی قوی میشد. وقتی غذا میخورد دوپامین میومد پایین و ارضا میشد. وقتی گرسنه میشد دوباره هورمون دوپامین ترشحش زیاد میشد.
آزمایش این بود که برای موش غذای زیادی گذاشتن و اینطوری دیگه برای موش چالش نبود که منتظر و دنبال غذا باشه. دیدن هورمون دوپامین یا ترشح نمیشه یا خیلی کم ترشح میشه. یعنی عادی شده بود براش که غذا هست بالاخره. دیگه چالش نبود براش. آرزو نبود.
دوپامین همون چیزیه که شما رو وادار میکنه برین جلو. همچنین بهش میگن هورمون آیندهنگر و دراز مدت. مثلا یخچالتون پره، اما سر راه دو بسته گوشت اضافی هم میخرین در حالی که لازم ندارین. اینجا دوپامین به شما دستور میده که بخر، شاید فردایی نباشه، شاید گرون بشه شاید ...
دوپامین نقش مهمی در ترغیب شما به زندگی داره. به پیش رفتن. به پیشرفت کردن. به خواستن. نقطه مقابل دوپامین، هورمونهایی مثل سروتونین و آندورفین هست. به اینا میگن هورمونهای اکنون و اینجا. اینا باعث میشن که از لحظه لذت ببرید.
سر همون قضیه ازدواج و روابط بلند مدت، که بعضیاش به شکست منجر میشه، آدمیزاد باید بفهمه که دوپامین رو نادیده بگیره و مغزش رو طوری تربیت کنه که سروتونین فعال بشه تو مغزش. یعنی باید بفهمه که از لحظه و از حضور پارتنرش لذت ببره نه اینکه دنبال یه چالش و یه هدف دیگه باشه.
دوپامین همون چیزیه که شما رو وادار میکنه به چیزی برسین، چه یک آدم باشه چه یک هدف، ولی وقتی بهش رسیدین و چون عادی میشه، ترشح دوپامین کم میشه و دیگه لذت نمیبرین ازش. اینجاست که باید سروتونین شما قوی باشه تا از وجود و حضور دستاورداتون لذت ببرین. بعضی از ماها این بالانس رو نداریم.
در کل دونستن کارکرد این مواد شیمیایی مغز میتونه ما رو کمک کنه فهم بهتری از خلقیات و رفتارهامون داشته باشیم. مهمتر اینکه میتونیم مدیریت کنیم. میتونیم هر دو رو همزمان قوی داریم، هم به پیشرفت فکر کنیم هم در لحظه از داشتههامون لذت ببریم.
این کتاب دوپامین از انتشارات مازیار یکی از بهترین کتابهای حوزه مغز بود که من امسال خوندم. متن بسیار خواندنی، بسیار ساده و قابل فهمه و با زبان ساده همه چی رو توضیح داده. 200 صفحه داره و قیمتش 26 هزار تومنه.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
روز سردی در سیام دسامبر سال ۱۹۱۶، گروهی از اشراف روسی در کاخ یکی از ثروتمندترین مردان روسیه به نام شاهزاده فلیکس یوسوپوف، تو سن پطرزبورگ، راسپوتین رو به قتل رسوندن. چند روز بعدش، جسد بیجان راسپوتین تو رودخانهی نوا در سن پطرزبورگ کشف شد.
یک دهه قبلتر از اون روز شوم، راسپوتین که یک آدم رندوم از اهالی سیبری بود، با بخت و اقبالی که یارش بود، در بین اهالی پرنفوذ روسیه سری تو سرا در آورد و به آرومی به یکی از برجستهترین چهرههای حلقهی درونی تزار نیکلای دوم تبدیل شد.
اصلیتش به روستای پوکرووسکوی برمیگرده که سمت کوههای اورال روسیهست و سال ۱۸۶۹ به دنیا اومد. تو ۱۸ سالگی با دختری از ولایت خودشون به نام پراسکویا دوبرووینا ازدواج میکنه و حاصل این ازدواج هفت تا بچه میشه که البته فقط سه تاش به بزرگسالی رسیدن.
بچههایی که دو زبانه بزرگ میشن، از نظر تواناییهای شناختی و عملکرد اجرایی یا توانایی حل مسئله و تصمیمگیری ممکنه با بچههای دیگه متفاوت باشن. بعضی تحقیقات انجام شده نشون داده که کودکان دوزبانه اغلب در مقایسه با همسالان تک زبانهشون، از تواناییهای شناختی بالاتری برخوردارن.
🔻 اسپانسر این رشته توییت، موسسه علمی کلامآرای با مدیریت غزال محدث از بروکسله. پیج ایشون اطلاعات خوبی برای والدین و معلمان زبان کودکان داره. لینک پیج:
مثلا انعطافپذیری بیشتری از نظر درک شناختی دارن یا تو انجام دادن چندکار بصورت همزمان (یا مولتی تسکینگ) تونستن نتایج بهتری بگیرن. دو زبانگی با بهبود عملکرد اجرایی که شامل مهارتهایی مثل کنترل توجه، مهار و حافظهی کاریه، مرتبط تشخیص داده شده.
یاکوزا اسم یک باند تبهکاری بدنام سازمان یافته تو ژاپنه که در بافت اجتماعی این کشور تنیده شدن. ساختار یاکوزا چند وجهیه و نمیشه تعریف سر راست و دقیقی ازش داد چون درسته که جنایتکارن ولی ریشه در فرهنگ ژاپن دارن و در خیلی از مناطق ژاپن بهشون احترام هم میذارن.
اصطلاح یاکوزا بصورت تحتالفظی معنی «خوب برای هیچ» میده. که برگرفته از یه بازی ورق سنتی ژاپنیه و میشه اینطور تعبیرش کرد که به دستی میگن که درسته رقمهاش خوبه ولی به هیچ دردی نمیخوره. اما ریشهی یاکوزا رو میتونیم در سالهای ۱۶۰۰ میلادی جستجو کنیم.
زمانی که دو گروه موازی در بطن جامعهی ژاپن رشد کردن. گروه اول گروهی بودن که بهشون میگفتن گروه تکیا: دستفروشان دورهگردی بودن که جنس بنجل و بیکیفیت میفروختن و بعضی وقتا هم دست به جیببری و کفزنی هم میزدن و کلا آدمایی بودن تو حاشیهی جامعه.
چهارم اکتبر سال ۱۹۸۲. مکانمون صحرای بلک راکه تو ۲۰۰ مایلی شمال نواداست. یک تاجر انگلیسی به نام ریچارد نوبل سوار بر خودرویی بود به نام Thrust2 که رولز رویس اون رو ساخته بود و موتورش موتور جت بود. اون روز آقای نوبل رکود سریعترین رانندگی تاریخ رو مال خودش کرد.
سرعتش با این خودرو به ۱۰۲۰ کیلومتر یا ۶۳۴ مایل بر ساعت رسید که یک چیز باورنکردنیای بود. آخرین رکوردی که قبل از ریچارد نوبل ثبت شده بود برای گری گابلیچ بود که سیزده سال قبلتر یعنی سال ۱۹۷۰ با ماشین blue flame اون رو ثبت کرده بود. سرعت اون خودرو ۱۰۱۴ کیلومتر بر ساعت بود.
اما هرچند که آقای نوبل به آرزوی همیشگیش یعنی جابجا کردن رکورد سریعترین مرد روی زمین از نظر کیلومتر بر ساعت رسیده بود اما اون حاشیهی عددی انقدری زیاد نبود که خیالش برای مدتی طولانی راحت باشه. هرچند که بالاخره از همینم خوشحال بود.
به دلایل متعددی، زندگی آخرین نسل نئاندرتالها هنوز یک رازه. اگه برگردیم عقب، یعنی حدود چهل هزار سال پیش تو اروپا، میبینیم که ما تنها گونهی زندهی انسان نبودیم، بلکه حداقل سه گونهی دیگه هم وجود داشتن. و از بین این سه گونه، اسم نئاندرتالها بیشتر برای ما آشنایی داره.
موجوداتی بودن با اندامهای تن و مند و ابروهای ضخیم که خیلی با ما شباهت داشتن و اون موقع حدود سیصد هزار سالی میشد که تو سرتاسر اروپا داشتن پرسه میزدن. اینا حدود ۲۰۰ هزار سال بیشتر از ما انسانهای مدرن، یعنی گونهی هومو ساپینس، زنده بودن.
آخرین شواهدی که از زندگی نئاندرتالها به دست اومده به حدود ۲۸ هزار سال پیش برمیگرده که همین به ما تخمینی از زمان احتمالی انقراضشون میده. این شواهد به ما نشون میده که در اواخر زندگیشون، آخرین بازماندگان نئاندرتالها در مکانهایی مثل جبل الطارق آخرین روزهای عمرشون رو سپری میکردن.
سال ۱۹۵۰ چند مرد روستایی در اطراف شهر سیلکبورگ دانمارک جسدی رو در یک زمین باتلاقی پیدا کردن که ظاهر عجیبی داشت. اینا هنگام کندن زمین با این برخورد کرده بودن و ابتدا فکر میکردن یک جسد تازهست و چون یه طناب به گردنش بود، فکر کردن پای قتل در میونه. اما ماجراش خیلی عجیبتر بود.
اولین کاری که کردن به پلیس گزارش دادن. وقتی پلیسا اومدن و صحنه رو بررسی کردن خیلی سریع متوجه شدن که این جسد تازه نیست. جنازه رو در عمق ۲.۵ متری زمین پیدا کرده بودن و هیچ نشونهای هم از کندن زمین دیده نمیشد. معنیش این بود که به احتمال زیاد، این جسد از خیلی قبلترها اینجا بوده
🔺 در ادامهی این رشته توییت تصاویر یک جسد باستانی پست شده که ممکنه دیدنش برای شما ناخوشایند باشه. اگر از گروههای حساس هستید، توصیه میکنم ادامه ندید. چیزی رو از دست نمیدید. 🔻