پوریا زراسوند Profile picture
Jul 8, 2021 30 tweets 8 min read Read on X
کتابی که پیرامون «شیخ احمد العلوی»، بنیانگذار طریقت «علویّه» ( زیرشاخه‌ای از «درقاویّه» و درقاویّه زیرشاخه‌ای از «شاذلیّه» ) سفارش داده بودم، رسید. قبل از پاندمی برای تحقیقاتم چند باری از طریق دوستی در مراسم «حضره/hadra» این طریقه در زاویه (خانقاه) آنها در #تورنتو شرکت جسته بودم. ImageImageImageImage
۱
🪔فرازهایی تحت‌اللفظی از کتاب
🔺پیشگفتار چاپ سوم
تا قبل از چاپ اوّل این کتاب، شیخ العلوی در بیرون از حوزه و محدوده‌ی عرفان اسلامی، تقریبا بطور کامل ناشناخته بود. با وجود اینکه ایشان بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰ بیش از ۱۰ کتاب در الجزایر، تونس، قاهره، دمشق و محل زندگیشان یعنی شهر👇
۲
«مستغانم» در مراکش به چاپ رسانده بودند، اثری از نوشته‌هایشان در هیچ کجا اعم از «کتابخانه‌ی ملّی فرانسه» و یا تا این اواخر در «کتابخانه‌ی بریتانیا» پیدا نمی‌شد. این مسأله می‌تواند ناشی از این نکته باشد که پیروان ایشان، که در اواخر عمرش به هزاران نفر می‌رسیدند، اوّلین کسانی👇
۳
بودند که کتابهای ایشان را خریداری و بدین ترتیب مانعی در دسترسی به آثارشان توسط دیگر افراد محسوب می‌شدند. با شناختی که از ایشان داریم، این مسأله نمی‌بایست موجب ایجاد نگرانی در ایشان می‌شده، چرا که خود وی هم به عدم مفید فایده بودن/ عدم فهم آثارشان توسط همگان واقف بودند ...👇
۴
مارتین لینگز، کیمبریج، ۱۹۹۳
🔺ادامه دارد🔺
۵
🔺 فصل اوّل
روایت ذیل از دکتر «مارسل کَرِه» و در زمانی که شیخ العلوی از سن ۵۰ سالگی عبور کرده بود، رخ می‌دهد.
...اوّلین بار در بهار ۱۹۲۰ با شیخ ملاقات کردم. این ملاقات به هیچ‌ وجه تصادفی نبود، چرا که در اصل به عنوان یک پزشک برای معاینه‌ی وی احضار شده بودم. «مستغانم» از معدود 👇
۶
مناطقی در الجزایر بود که در آن شهر اروپایی‌نشین و شهر مسلمان‌نشین از هم جدا بوده و شهر مسلمان نشین را «تجدیت» می‌نامیدند. این درحالیست که در مراکش از تجربه‌ی الجزایر استفاده کرده و تمامی شهرها بدین صورت جدا از هم دایر و اداره می‌شدند. «تجدیت» شهری با ۱۲،۰۰۰ تا ۱۵,۰۰۰ سکنه‌ی 👇
۷
مسلمان و محل اقامت شیخ و مکان برپایی زاویه (خانقاه) اش بود. هنوز مدّت طولانی از رسیدنم به «مستغانم» نگذشته بود که کلینیکی برای مسلمانان در «تجدیت» افتتاح کرده و به مدّت ۳ روز در هفته با نرخ حداقلی به معالجه‌ی مردم می‌پرداختم. اخبار این کارم به گوش شیخ رسیده بود. این ابتکار 👇
۸
عمل یک پزشک از راه رسیده‌ی فرانسوی که بر خلاف دیگر پزشکان اینچنینی، با مسلمانان با نگاهی از بالا به پایین و با غرور و تکبر رفتار نمی‌کرد، توجّه شیخ را جلب کرده بود. گویا آنفولانزای شدیدی که شیخ را مبتلا کرده بود، مرا به آنجا دعوت کرده بود. از همان ملاقات اوّل متوجه شدم که با 👇
۹
یک شخصیت معمولی طرف نیستم. اوّلین چیزی که توجّهم را به خود جلب نمود، شباهت شیخ با آنچه که از مسیح به طور معمول ارائه می‌شد بود، انگار که مسیح بود که از حواریونش در هنگامی که با مریم و مارتا می‌ماند، استقبال می‌کرد.
🔺ادامه دارد🔺
۱۰
... صدای آرام و متینی داشت. خیلی کم و با جملات کوتاه صحبت می‌کرد. اطرافیانش در سکوت، با کوچکترین اشاره یا کلمه‌ای از ناحیه‌ی او، پیروی می‌کردند... در حین مکالمه‌ی بین ما، یکی از مریدان جوان شیخ، در یک سینی بزرگ برنجین برایمان چای نعناعی و مقداری کیک آورد. شیخ چیزی نخورد ولی 👇
۱۱
از من خواست که چای بنوشم و هنگامی که استکان را به نزدیکی لبانم رساندم، بجای من یک بسم‌الله گفت... او گفت دنبال من نفرستاده تا برایش دارو تجویز کنم، گرچه اذعان داشت که اگر من فکر می‌کردم که استفاده از دارو اجتناب‌ناپذیرست، علیرغم میلش دارو را مصرف می‌نمود... بطرز حیرت آوری👇
۱۲
لاغر و نحیف بود، تاحدی که گمان می‌بردی که با ارگانیزمی که زندگیش با حداقل سرعت در حال سپری بود، روبرو بودی...تنها شخص دیگر در حین معاینه، برادرزاده و مترجمش «سیدی محمد» درحالیکه پشتش به ما و چشمانش به زمین دوخته بود، بدون آنکه به فرآیند معاینه نگاه کند، سوالات و 👇
۱۳
جوابها را ترجمه می‌کرد... به شیخ توضیح دادم که به آنفولانزای نسبتا شدیدی مبتلا شده ولی بغیر از آن، بیماری دیگری در بدن او نبود... به او گفتم که محض اطمینان و برای پیگیری، باید چندین بار او را ملاقات و معاینه کنم. همچنین از او خواستم که کمبود وزنش را جدی گرفته زیرا که در 👇
۱۴
حین سوال و جواب پی بردم که قوت روزانه‌ی او یک لیتر شیر، چند خرمای خشک، یک یا دو موز و مقداری چای است... از من مودبانه تشکر کرد و برای اینکه موجبات زحمت من شده بود عذرخواهی کرده و از من خواست هر زمان که نیاز بود به او سر بزنم. در مورد رژیم غذایی دیدگاهی متفاوت از من داشت زیرا👇
۱۵
که معتقد بود که فقط به خاطر اجبار است که غذا می‌خورد. به او یادآور شدم که اگر فکری برای رژیم غذایی و نحیفی‌اش نکند، روز به روز ضعیفتر شده و احتمال درگیری با بیماریهای جدید در آینده بیشتر می‌شود. به او گفتم که اگر اهمیتی به زنده ماندن و عمر بیشتر می‌دهد، تغییر رژیم غذائی و 👇
۱۶
تسلیم قوانین طبیعی شدن هر چند ناخوشایند، اما برای او ضروریست.
🔺ادامه دارد🔺 Image
۱۷
... خیلی تلاش کردم که چیزی راجع به این شخصیت مرموز و متفاوت بفهمم ولی به نظر نمیومد که کسی قادر به کمک کردن باشه. اروپایی‌های شمال آفریقا در چنان جهالتی نسبت به اسلام به سر میبرند که یک شیخ برای آنها صرفا نوعی از انواع «جادوگران» بوده و بجز آنکه احتمالا نفوذ و تأثیرگذاری 👇
۱۸
سیاسی داشته باشد، اهمّیّت دیگری نداشت. از آنجایی که این شیخ ما فاقد اینچنین نفوذ سیاسی می‌بود، پس قاعدتاً در میان آنها هم شناخته شده نبود... علاوه بر آن وقتی که بیشتر راجع بهش فکر کردم، از خودم پرسیدم که نکند قربانی تصورّات خودم از او، چهره‌ی شبیه عیسی مسیحش، صدای بسیار 👇
۱۹
متینش و یا آداب معاشرت محترمانه‌اش شدم و اینها مرا به سمت باور وجود معنویّتی در او، که ممکن بود اصلا وجود نداشته، سوق داده است. سکنات و وجناتش می‌تونستن صرفا ادا باشن و زیر اون ظاهر یحتمل ممکن بود چیزی وجود نداشته باشد. از طرفی او به حدی ساده و طبیعی رفتار میکرد که تصوّر 👇
۲۰
مثبت اوّلیه‌ام از او، غلبه کرد... او را چند بار دیگر ملاقات کردم و هر بار این حس که او اهل دوز و کلک نیست بر من بیشتر مسجّل شد. کم‌کم رابطه مان دوستانه‌تر شد و زمانی که به او گفتم که دیگر به ملاقات با من به عنوان یک پزشک نیازی ندارد، اظهار داشت که از آشنائی با من بسیار 👇
۲۱
مستفیض شده و خوشحال می‌شود اگر هر از گاهی در صورت داشتن وقت آزاد با او دیدار کنم. این سرآغاز دوستی من با «شیخ احمد علوی» بود که تا زمان فوت وی در ۱۹۳۴ ادامه یافت. در این ۱۴ سال من توانستم هفته‌ای یکبار با او ملاقات داشته باشم. کم‌کم من و همسرم به عنوان اعضای خانه پذیرفته 👇
۲۲
شدیم، هر چند این فرآیند به آهستگی و تدریجا رخ داد... روشی که این زاویه (خانقاه) ساخته شد، در عین تبحّر بسیار ساده بود. هیچ معمار یا اوستا بنّائی وجود نداشت و تمامی کارها بصورت داوطلبانه و توسط مریدان انجام گرفت. معمار اصلی خود شیخ بود (نه اینکه مثل یک معمار نقشه بکشه) و تنها👇
۲۳
توضیح داد که چه میخواست و مریدانش در لحظه درک کردند. کسانی که برای کار ساخت خانقاه حضور پیدا کرده بودند، به هیچ عنوان متعلق به یک منطقه‌ی جغرافیایی نبودند. عدّه ای از مراکش(مغرب) و عدّه ای هم از تونس، بدون هیچ درخواستی و تنها با شنیدن خبر ساخت بنا، به آنجا آمده بودند. 👇
۲۴
...هیچ حقوقی دریافت نمیکردند، تنها غذائی به آنها داده میشد و شبها در چادر می‌خوابیدند. هر روز عصر یک ساعت قبل از نماز عصر، شیخ آنها را جمع کرده‌، برایشان موعظه میکرد. این تنها پاداشی بود که دریافت می‌کردند.
🔺ادامه دارد🔺
۲۵
...جریان ساخت زاویه (خانقاه) بمدّت ۲ سال ادامه داشت. این جلوه‌ی ساده و در عین حال گویای خدمت (کمک رایگان برای ساخت بنا) توسط مریدان، به من احساس خوشحالی عمیق درونی میداد... بعد از پایان ساخت، فقرا (مریدان) خواهان برگزاری جشنی شدن که با پاسخ مثبت شیخ روبرو شد... در آن موقع 👇
۲۶
آنقدری شناخت از شیخ داشتم که وجود این زاویه (خانقاه) را مغایر ویژگی‌های شخصیتی وی اعم از علاقه به خلوت و تنهایی بدانم. زمانی که با او این نظرم را در میان گذاشتم، پاسخ داد:
درست میگویی. این ظواهر ممکنه که سطحی به نظر بیان ولی در عین حال میبایست آدمها رو اینطوری که هستن 👇
۲۷
پذیرفت. همه‌ی آدما نمیتونن که صرفا از مباحث فکری و یا مراقبه لذّت ببرن بلکه بعضی اوقات نیاز دارن که با افرادی که احساس میکنن باهاشون علائق یکسانی دارن در یکجا جمع بشن و به خودشون اطمینان بدن که عقایدشون بصورت مشترک بین دیگر انسانها وجود و حضور دارند. علاوه بر آن بر خلاف 👇
۲۸
دیگر مکانهای زیارتی در جهان اسلام که در آنها شلیک تیر به مثابه‌ی شادمانی یا غذاهای متنوع وجود دارند، این مکان و جشن گرفتن در آن صرفا برای تعمیق معنویت، مبادله‌ی نظرات و دعای دسته‌جمعی ست... مریدان کم‌کم شروع به خواندن ذکری کردند و سپس در حلقه‌هایی در حالیکه دستان یکدیگر 👇
۲۹
را گرفته بودند، با ریتم و آرامش، با گفتن کلمه‌ی «اللّه» به عقب و جلو خم می‌شدند. این ریتم توسط شخصی همانند رهبر کنسرت در وسط حلقه کنترل شده و کم‌کم اوج و شدّت می‌گرفت. اسم خدا اکنون بیشتر شبیه نوعی تنفس شدید به گوش می‌رسید.
[حضره ی طریقت شاذلیه در انگلستان]
🔺ادامه دارد 🔺

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with پوریا زراسوند

پوریا زراسوند Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us!

:(