1. حتما ویدئوهای بازجویی و فحاشیهای جنسی به همسر سعید امامی در خرداد 1380 را به یاد دارید. همیشه برایم جای سوال بود که بعد از خودکشی مشکوک #سعید_امامی در اوین، همسراش چه سرنوشتی پیدا کرد؟ در این #رشته_توییت که به دعوت اکانت @AkbarfromHell صورت گرفته، به این مورد میپردازم.
2. فهمیه دری نوگورانی، در زمان شاه یکی از دانشجویان بورسهی ایرانی در امریکا بود که در دورهی دانشجویی ابتدا در کنفدراسیون دانشجویان و سپس در انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در امریکا فعالیت میکرد و همانجا با سعید امامی که دانشجوی هوا فضا بود و همچنین جواد ظریف و همسراش آشنا شد.
3. پس از انقلاب و بازگشت به ایران اسلامی شده او با سعید امامی که در وزارت اطلاعات شاغل شده بود ازدواج کرد. در حالی که امامی در حال طی کردن مراحل ترقی در وزارت اطلاعات بود، فهیمه در حال به وجود آوردن ارتباطات گسترده با طبقهی روحانی حاکم بر ایران به خصوص خانوادهی خامنهای بود.
4.همه چیز تا بهمن سال 77 که امامی به اتهام طراحی و اجرای قتلهای زنجیرهای توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح دستگیر شد برای این خانواده به خوبی پیش میرفت. تا آن موقع امامی توانسته بود به سمت معاون امنیتی وزارت اطلاعات برسد و همسراش با پاسپورت دیپلماتیک مدام به آمریکا سفر میکرد.
5. در آخرین روزهای خرداد 78 خبر دستگیری امامی رسانهای شد تا اینکه چند روز بعد در سی خرداد خبر خودکشی او در زندان با واجبین توسط روزنامهی کیهان منتشر شد. احتمالا همان زمان فهیمه هم دستگیر شد تا اینکه فیلم معروف اعترافاتاش در بهمن همان سال مخفیانه توسط رضا ملک منتشر شد.
6. پس از انتشار فیلم سه ساعته بازجویی او در مجلس، پرونده از تیم قبلی بازجویی و جواد آزاده گرفته شد و به گروه دیگری سپرده شد. همین موقع بود که اعترافات فهیمه دری مبنی بر ارتباطات نامشروع با سران نظام و همکاری با سازمان سیا و موساد نادیده گرفته شد و او برای همیشه آزاد شد.
7. بعد از جنجالهای انتشار فیلمهای بازجویی و به تبع آن آزادیاش، گرفتن رد فعالیتهای او تا سال 1389 ناشناخته است. این فرضیه مطرح میشود که او به همراه پسرش برای همیشه به آمریکا مهاجرت کرده است. اما واقعیت این است که او در همهی این سالها در خفا در ایران بوده است ...
8. او یکی از بنیانگذاران سازمان دفاع از قربانیان خشونت و یا
Organization for Defending Victims of Violence
که یک NGO به ظاهر خصوصی است بوده است. دفتر مرکزی این موسسهی عریض الطویل در خیابان فلسطین تهران واقع شده و شعبی در ژنو سوییس و احتمالا در کشورهای دیگر دارد.
9. همینجا ذکر این نکته ضروری است که من این تحقیقات را از چند سال قبل آغاز کردم و به تدریج بسیاری از مدارک، نام و عکس او از وبسایت این موسسه و در مواردی از اینترنت حذف شده است که حوشبختانه من بخشی از آنها را حفظ کردهام. برای مثال عکس زیر دیگر در وبسایت موجود نیست:
10.خانم فهمیه دری نوگورانی که ناماش را به
FAHIMEH DORRI
خلاصه کرده بود،کارش را ابتدا با نوشتن مقالاتی به زبان انگلیسی و بعنوان نمایندهی یک سازمان انتفاعی در مورد نقض حقوق بشر در کشورهای غالبا دمکراتیک آغاز کرد. مثلا در مورد پایین به نقض حقوق بشر زنان محجبه در آلمان میپردازد.
11.این روند بامنتشر کردن کتابهایی به زبان انگلیسی مثلا با نام"اسلامهراسی و نقض حقوق بشر اقلیت شیعه"ادامه دارد. کار او و موسسهی به ظاهر خصوصیاش دقیقا در راستای پروپاگاندای سیستم جمهوری اسلامی است که سعی دارد مقولهی حقوق بشر را بنا بر منافع سیاسیاش بازتعریف و گاه استحاله کند
12.تصور کنید در ایران ما که روزانه شاهد نقض سیستماتیک حقوق همهی اقلیتهای مذهبی، جنسی،قومی و مذهبی هستیم و حتی حقوق مدنی اکثریت جامعه نیز در چنگال استبداد مذهبی قربانی میشود، موسسهای وجود دارد که دربارهی نقض حقوق بشر در نیوزلند، سوئد! اسپانیا، ارمنستان و البته یمن مینویسد.
13. و اما سخن آخر، در مورد سعید امامی و استراتژیهایش در کنترل رسانهها، نویسندگان و سینما که در انتها به قتل و جنایت منتهی شد، نمونه و سخن بسیار است. اما سوال این است که نقش همسر او که تا به امروز همچنان به عنوان یکی از مهرههای نرم جمهوری اسلامی فعالیت میکند چه بوده و چه هست؟
۱۶.پس از ۲۰سال، پروندهی قتلهای زنجیرهای همچنان در ابهام است و در جستجوی حقیقت روایات دو نفر از همه گمراهکنندهتر است ۱.عبدالله شهبازی که با اطلاعات غلط و تئوری توطئه، تبلیغات نظام را پیگرفت ۲.علیرضا نوریزاده که رماننویسی به سبک فهیمه رحیمی را با روزنامهنگاری اشتباه گرفت.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اول عکسش درمیآید، آن هم چه عکسی، وای چه قهرمان تابوشکنی... بعد اسمش، روز دوم بیانیه و آگهی تبلیغاتی و پوستر است که پشت پوستر منتشر میشود، روز سوم خاله خانم برندهی نوبل از زندان اوین متوجه مصائب و شکنجههایی که خانم مذکور متحمل شده میشود و در مورد جانش ابراز نگرانی میکند، بعد آن یکی عمه خانم وکیل حقوق بشر وکالتش را میپذیرد، آقای شاهد علوی از کومله اینترنشنال او را یک کرد تحت ستم معرفی میکند و فرج سرکوهی در مصاحبههای بیپایان میگوید این نشان میدهد که "جنبش" هنوز زنده است... [شاید هم در میان این سروصداهای بیپایان بچههای اکباتان را اعدام کردند...] مدتی میگذرد بعد چندنفر از همکلاسیهای بینام و نشان از رشادتهای پیشین او میگویند، مثلا اینکه یکبار تو صورت استاد دانشگاهش که یک آخوند بوده تف انداخته... خبر اعتصاب غذای خشک، بیمارستان... سه هفته بعد عکسش و خبر آزادی با یک دستهگل در سینه و شاید چفیهای (که ما از بیسوادی فکر میکنیم چفیه است ولی در اصل جامانه است) منتشر میشود. یک صفحهی اینستاگرام میسازد و یک میلیون فالور میگیرد، دو سه تایی مصاحبه اختصاصی با قمیکلا و شادی امین و کوفت و زهرمار میکند... بعد دوباره دستگیر میشود. اینبار وزیر امور خارجهی آلمان و سوئد نگرانش میشوند... از انفرادی در اینستاگرام استوری میزند نه شیخ نه شاه، پایان سیزن اول ...
۲. اجازه بدید برای رفع سوتفاهم یک پانوشت روی این توییت بنویسم:
بنظرم خانم آهو دریایی، حتی با وجود اینکه انگار اسمش از یک کتاب داستان درآمده، خودش یک پروژه نیست... مثلا کسی مستقیم بهش نگفته امروز برو جلوی علوم تحقیقات لخت شو... این اتفاق شاید بارها در یک ماه در جای جای ایران بیافتد... اما چرا این یکی پررنگ میشود؟ چرا این یکی خبر میشود؟ چرا الان و چرا اینگونه توسط جریان فاسد رسانهای داخل و خارج به آن پرداخته میشود؟
تمام روندی که در توییت اول نوشتم را دو دسته رقم خواهند زد؛ یک؛ مامورین اطلاعات که عصبانیت، شجاعت و اعتراض را او را دراماتیک و بستر خوبی برای پیشفرضهایشان دانستهاند و در طول روزها زندان و فشار میتوانند به او شکل دهند و چون موم و خمیری او را در دست خود دارند... و دستهی دوم رسانههای همان بازجوها و مامورین اطلاعات که از این دختر چیزی خواهند ساخت که نیست و در نهایت او را به یک مهرهی دیگر از انبوه مهرههای در دستشان تبدیل خواهند کرد ...
همانطور که برخی از نیویورک به حساب این دختر فاند خواهند گرفت، برخی دیگر در داخل هم از روئسایشان برای بازسازی کمدی و هجو اتفاقات دو سال قبل در وزارت اطلاعات ترفیع خواهند گرفت... برای همین است که همهی بازندگان سیاسی از کوملهچیها تا مجاهدین و چپهای جهانوطن از سوراخها بیرون آمده و سعی در چنگ انداختن به جنازهی این قربانی جدید دارند... برخی میخواهند به واسطهی او به فضایی برگردند که دیگر در آن صدایشان شنیده نمیشود ...
۳. گرافیستها و طراحان پوستر و پلاکارد مشغول کارند...
"پروفسور سمیعی و افسانهی واهی پزشک نابغه"
نوشتهی خشایار مصطفوی
بخش اول: پزشک مخصوص ضحاک:
۱. در پانزده سال اخیر، به تدریج با تبلیغات مستمر، گزارش آگهیهای خبری، شایعات و حمایتهای بیدریغ رسانهها، سیاستمداران نزدیک به او و بنیادهای وابسته، مجید سمیعی از یک دکتر متخصص مغز در آلمان که بیشتر پیشکار آدمهای سیاسی مشکوک به فساد مالی؛ لابیگران بیمه و گاز و رفیق آیتاللهها و جنایتکاران جمهوری اسلامی است به یک چهرهی علمی نابغه و اسطورهی بلامنازع علم پزشکی مدرن معرفی شده است.
در نوشتار پیشرو به نکات ناگفتهی زندگی سیاسی و حرفهای مجید سمیعی میپردازم و تلاش میکنم که این پرسش را پاسخ دهم که چگونه و به واسطهی چه عواملی این تصویر جعلی و افسانهی واهی از او در ذهن عموم پدید آمده است؟
مجید سمیعی در نوزدهسالگی (۱۳۳۵ش) با بورسیهی کامل و به خرج حکومت شاهنشاهی ایران به دانشگاه مانتیس آلمان (با رنکیگ فعلی ٣٠٠) در رشتهی زیستشناسی وارد شد و سیزده سال بعد در مغز و اعصاب متخصص شد. در سالهای پیش از شورش پنجاه و هفت، زندگی حرفهای او در آلمان روند عادی هر پزشک متخصص دیگر را دنبال میکرد اما اولین تماس نزدیک او با مقامات جمهوری اسلامی به سال ۱۳۶۰ و ترور نافرجام خامنهای و تلاش برای درمان دست ناقص او برمیگردد. بر اساس روایتهای روزانهی کتاب خاطرات رفسنجانی؛ او در سالهای بعد به عنوان یکی از پزشکان مخصوص خامنهای با او در ارتباط و دیدارهای مستقیم بوده است. همچنین ارتباط با سران ردهی اول حکومت باعث دریافت رانت ویژهی درمان پرهزینه و گران جانبازان جنگ ایران و عراق و مصدومان اعصاب و روان و شیمیایی درآلمان شد. اعزام به درمان مصدومان جنگ و شیمیایی به آلمان تا سال ۱۳۹۸ ادامه داشته است و میشود گفت لااقل در بیست سال اخیر میلیونها میلیون دلار پول درمان در انحصار دکتر سمیعی و بیمارستانش در هانوفر بوده است.
۲.
بخش دوم: تاسیس بیمارستان لردها در هانوفر با پولهای مشکوک:
به سال ۱۹۹۸ (۱۳۷۶ش) و یک پروژهی جاهطلبانه به نام مرکز خصوصی بینالمللی علوم اعصاب هانوفر میرسیم. براساس مقالهی نشریهی اشپیگل در سال ۲۰۰۱ به نام "مرمر قبرهای میلیونی" تهیهی بودجهی سرسامآور این بیمارستان خصوصی لوکس پزشک اول آیتالله به شرح زیر بوده است:
سرمایهی شخصی (ملاها؟) دکتر سمیعی: ۱۴۰ میلیون مارک (معادل ۷۱ میلیون یورو!)
۸۳ میلیون مارک (معادل ۴۲ میلیون یورو) ودیعهی دولت محلی استان نیدرزاکسن به رهبری گرهارد شرودر (حزب اس پ د) بعلاوه دریافت ۱۰۴ میلیون مارک (معادل ۵۳ میلیون یورو) وام دولتی!
منابع سرمایهگذار ناشناس: نامشخص...
به هر تقدیر این بیمارستان با کمکها و حمایتهای سیاسی بیدریغ سیاستمداران محلی حاکم حزب "اسپ د" در هانوفر (همچون شرودر، نخست وزیر نیدزاکسن از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ و صدر اعظم آلمان از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵؛ و زیگمار گابریل رهبر حزب از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷ وزیر اقتصاد، امور خارجه و معاون صدراعظم) که بعدها زمام هدایت حکومت مرکزی آلمان را بدست میگیرند در سال ۲۰۰۱ افتتاح میشود و در سال نخست با خطر ورشکستگی قرار میگیرد. بیمارستانی که با وجود دریافت بودجههای دولتی برای ساخت، با تلاش سیاسیون حامی سمیعی از قبول هر نوع بیمهی دولتی سرباز میزند و عملا به جایی برای مرفههان و خواصی تبدیل میشود که میتوانند هزینههای گزاف درمان را بپردازند.
اما بد نیست همینجا به روابط سیاسی سمیعی در هانوفر بپرردازیم. به نظر میرسد اولین برخورد سمیعی با تیم شرودر به مسالهی طرح بیمههای خصوصی و همکاری با او برمیگردد طرحی که میلیونها مارک به جیب لابیگران و سیاستمداران فاسد آلمانی و کمپینهای سیاسی و حزبیشان جاری کرد. سمیعی در سالهای قبل از صدراعظمی شرودر به حلقهی ششنفرهی او که یک لژ به نام G6 در باشگاه ۹۶هانوفر بود، راه یافته بود. (در یکی از عکسهای زیر تیشرت ورزشی سمیعی با عنوان پروفسور دیده میشود)
در مورد فسادها و رسواییهای مالی شرودر گفتنی زیاد است که یکی از مهمترین آنها قردادهای لولههای گازی نورداستریم، شرکتهای گازی او در روسیه، روابط مالی با اولیگارشهای روس و کسب منفعتهای شخصی از قرادادهای کلان دولت تحت فرمان خود در آلمان است (برای اطلاعات بیشتر به کتاب "رابط مسکو" مراجعه کنید.)
در اینجا باید اشاره کنم ارتباط نزدیک مجید سمیعی با سران غالبا فاسد و در قدرت حزب اس پ د یکی از کلیدهای فهم چرایی ساخت این تصویر موهوم از پزشک نابغه ولی در عمل یک عضو باند مافیایی سیاستمداران فاسد در آلمان است. در بخش بعد به چگونگی اهمیت وجود یک رابط جکهوری اسلامی (سمیعی) و خدمات متقابل و بیانتهایی مالی برای لابیگرهای حلقهی شرودر میپردازم.
ادامه دارد ...
۳.
بخش سوم: مجید سمیعی فوق تخصص دلالی و لابیگری:
اواسط دههی دوهزار میلادی، مشکلات مالی و خطر ورشکستگی و تعطیلی بیمارستان لوکس سمیعی در هانوفر رفع شده است؛ حال موقع جبران و بازپرداخت حقحسابهای رفقایش در حزب اسپ د و صدراعظم شرودر است. براساس مقالهی نشریهی "تاتز" در نوامبر سال ۲۰۰۵ سمیعی و بیمارستانش برای ژنرال "ذاکر آلماتوف" وزیرکشور وقت ازبکستان که به اتهام شکنجه و جنایت علیه بشریت حق ورود به اتحادیهی اروپا را نداشته، به بهانهی درمان؛ ویزای بشردوستانه و شرایط سفر را محیا میکند. همان سال سربازان آلماتوف صدها نفر از تظاهرات کنندگان، زنان و کودکان را در شهر اندیجان و به دستور او کشته بودند اما به واسطهی کمکهای بشردوستانهی سمیعی! مشکل حقوق بشر؛ صادرات اسلحه و بدهبستانهای مالی شرودر با ازبکستان حل میشود. بله، چند هفته بعد از سفر آلماتوف به آلمان؛ قرارداد میلیون دلاری نظامی آلمان با این کشور توسط فریدبرت فلوگه (یکی دیگر از آدمهای حلقهی شررودر در هانوفر) و با عنوان منشی وزارت دفاع آلمان امضا میشود! جالب است بدانید که ظاهرا آلماتوف در سال ۲۰۰۵ توسط سمیعی شفای عاجل پیدا کرد! و اکنون در ازبکستان رئیس کمیسیون ضد فساد است! حالا بعد از بیست سال میتوان ادعا کرد که ماجرای بیماری کشنده، سفر درمانی و مداوای آلماتوف در بیمارستان مجید سمیعی در هانوفر ظاهرا بخشی از پروژهی تطهیر و بخشش او و ژنرالهای قاتل ازبکستان توسط آلمان و اتحادیهی اروپا بوده است.
۱. کریستوفر نولان با فیلم اوپنهایمر باز ثابت کرد که یکی از بزرگترین شعبدهبازان عصر ما است؛ در این معنا که او با بمباران سهساعتهی صوتی و تصویری مخاطب. ما را به همذاتپنداری و انساننگاری یکی از پلیدترین آدمهای تاریخ؛ پدر بمب اتمی، فاوست زمانه؛ کسی که با توجیه خویش
۲. روحش را به شیطان فروخته، وا میدارد. درست بعد از تماشای فیلم جدید نولان میتوان فهمید که چرا اکران سینمایی اوپنهایمر در ژاپن ممنوع شده است. تصور کنید داستان آدمی را میبینید که به شکل مستقیم مسئول قتل بیش از دویست هزار ژاپنی در هیروشیما و ناکازاکی بوده؛ یکی از بنیانگذاران
۳. جنگ سرد و رقابت تسلیحاتی برای نابودی جهان بوده بعد مسائلهی حیاتیای که در داستان مطرح میشود از دست دادن شغلش یا مجوز امنیتیاش است، اینکه عذاب میکشد که به خاطر رابطهاش با کومونیستها او را سوال و جواب کردهاند! بله یک فیلم تا همین حد میتواند وقیحانه دهها هزار قربانی را
۱. مثل معروفی است که میگوید "اگر شما مطلبی را در اینترنت یکبار منتشر کنید؛ دیگر نمیتوانید آن را حذف کنید" در رشته توییت زیر با کمک فنآوری آرشیواینترنت، به بازیابی مطالب حذف شدهی وبلاگ آقای حامد اسماعیلیون و افکار پنهان شدهی ایشان پیش از فاجعهی هواپیمای اوکراینی میپردازم:
۲.در چندماههی اخیر همزمان با مطرح شدن ایشان توسط رفقای رسانهای، اتنیکی و شورایی با القابی چون کاوه آهنگر و گاندی؛ من تلاش کردم ببینم ایشان بجز کشور! PS752 حرف حساب سیاسیشان چیست؟ اما حضرتش آنقدر درگیر تکرار گزارههای نامفهوم و شعار است که از همه چیز میگوید بجز گذشتهاش
۳.مطالب این رشته از وبلاگ حذفشدهای به نام "گمشده در بزرگراه" در پرشین بلاگ؛ که بین سالهای ۱۳۸۲تا۱۳۹۱توسط آقای اسماعلیون نوشته شده ذکر میشود و از طریق وبآرشیو بازیابی شده است. وبلاگ و بسیاری از مطالب کلیدی در آپریل ۲۰۲۲ به صورت حرفهای حذف شدهاند. web.archive.org/web/2013031901…
۱.در رشتهتوییت زیر به بررسی اخباری دروغ یا غیرموثقی میپردازم که خانم پانتهآ مدیری @PanteaModiri
باعنوان خبرنگار تلویزیونی از ۳ماه قبل منتشر کردهاند. اخباری که اساسا هیچوقت درستسنجی نشدند و درصحت و سلامت آنها تردیدهای جدی وجود دارد. غالب این اخبار دروغین پیرامون آغاز درگیری
۲. مسلحانهی مردم ایران با جمهوری اسلامی است که البته نتیجهی نهایی این داستانسراییها باز کردن دست سرکوبگران و رسانههای نظام برای توجیه اعدامها و پروندهسازی برای انقلابیون بوده است. متاسفانه چه در زمان انتشار و چه پس از آن برای این فیکنیوزها هیچ منبع خبری ارائه نشده است.
۳.مورد کور کردن چشم سرهنگ کریمی، کدام سرهنگ کریمی؟ در سپاه بیش از ۳۰سرهنگ با این نام خانوادگی وجود دارد؟ نخستینبار این خبر توسط اکانت @mahy_op
منتشر شده. خانم مدیری، اگر یک اکانت ناشناس فردا ادعا کند که در تهران با شاتگان به چشمهای قالیباف شلیک شده، شما آنرا منتشر میکنید؟
۱.قریب به ۷۲ ساعت بعد از پخش خبر شلیک ۵تیر به صلواتی، قاضی مرگ، حال میتوان به قاطعیت گفت ما با یکی از بزرگترین پروژههای فیک نیوز در توییتر مواجه بودهایم.
جذب بیشتر از ۴۰هزار فالور درعرض سه روز؟ تحتشعاع قرار دادن فراخوان ۱۸دی؟ تزریق مرفین ذهنی در هنگامهی اعدام دو همرزم و
۲.جلوگیری از بروز خشم عمومی؟ گرفتن امپرشن میلیونی (۱.۲M) یا کلاهبرداری و دریافت بیتکوین؟ هدف از پخش فیکنیوز کشتن قاضی صلواتی چه بود؟
آیا اکانت ژوپیتر @jupiter_rad_2
به تنهایی موفق به مهندسی افکار عمومی در توییتر شد؟ با سوال آخر شروع میکنم: نه او تنها نبود، بلکه دهها نفر چه
۳.در غالب باند واژ و چه در غالب خبرنگارانی با تیک آبی مثل خانم پانتهآ مدیری (که اخیرا چندین خبر جعلی با استناد منبع موثق! پخش کرده) به او یاری رساندند و موفق شدند تاهمین لحظه در داستانی دنبالهدار این فیکنیوز را پیش ببرند. مهمترین دلیلی که ارائه کردند چه بود؟ فیکنیوزهای تازه: