1️⃣ «پستان گاو» یا «سینۀ گاو»؟
دربارۀ واژههای #سینه و #پستان و #ممه
در این یادداشت فقط بحث لغوی و زبانی شدهاست. پیشاپیش از صراحت بهکاررفته در متن، که لازمۀ چنین پژوهشهایی است، پوزش میخواهم.
تا جایی که نگارنده جستوجو کرده، در فرهنگ مردم ایران، پستان یا سینۀ زنان عضو تابویی
2️⃣ نبوده و از متنهای کهن فارسی نگاه جنسی چندانی به این اندام استنباط نمیشود.
فراوانیِ ترکیبهایی که با «پستان» ساخته شده و کاربرد روزمره یا شاعرانۀ این واژهها گواه مستهجن نبودن این واژه در گذشته است: «بهیپستان / بهپستان» (bēhik-pistān) (= دارای پستانی بهسان میوۀ به)
3️⃣ (خسرو قبادان و ریدک، به کوشش داوود منشیزاده، ١٩٨٢، ص ٨٢)، «پستانبند»، «خشکپستان»، «سپستان» (= سگپستان، نام گیاه)، «سیاهپستان»، «نارپستان» (= انارپستان)، «پستان به تنور چسباندن»، و «پستان مادر خود را گاز گرفتن».
چنانکه در فرهنگ فارسی عامیانه (ابوالحسن نجفی، ذیل «ممه»)
4️⃣ و فرهنگ بزرگ سخن (حسن انوری و همکاران، ذیل «ممه») اشاره شده، «ممه» نیز واژهای «کودکانه» بودهاست: «دسدسی ننهش میآد / با هر دو تا ممهش میآد» (صادق هدایت، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، ص ۱۷۹)؛ «دستم آخِش ببین چطو یخ شده / تُف تُف جونم، ببین ممه اَخ شده!» (دیوان دهخدا، به کوشش
5️⃣ محمد دبیرسیاقی، ۱۳۶۱، ص ۵)؛ «آن ممه را لولو بُرد» (علیاکبر دهخدا، امثال و حِکَم). شاهد اخیر در اصل برای از شیر گرفتن شیرخواران در خطاب به آنان بهکار میرفت و سپس کاربرد مَثَلی یافتهاست: «مکن ای دل هوس لعل لبش / بچه جان، آن ممه را لولو برد» (دیوان شهریار، نگاه، ص ۱۶۷)؛
6️⃣ «آن اوضاع در عهد شاه وزوزک بود و آن ممه را لولو برد» (محمد قزوینی، نامههای پاریس از قزوینی به سید حسن تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، قطره، ص ۲۲۱).
ایرجمیرزا (دیوان، به کوشش محمدجعفر محجوب، ص ۱۶۷) اشاره کرده که مادرش به او «پستان به دهن گرفتن آموخت» و کودکان میخواندند «نه شیر
7️⃣ داره نه پستون، شیرشو بردن هندستون» (جعفر شهری، قند و نمک، ص ۳۶) و فرهنگستان اول نیز واژۀ «پستاندار(ان)» را ساخته که رواج بسیار یافتهاست.
از چند دهۀ پیش و با آشنایی روزافزون ایرانیان با فرهنگ غرب، این زشتی و استهجان و رکاکت در اشاره به پستان نیز به فرهنگ ایرانی راه یافتهاست
8️⃣ اگر امروز فرهنگستان با «پستان» واژۀ مرکّبی بسازد و آن واژه به فضای مجازی راه یابد، پیشبینیِ واکنشِ افرادِ غیرمتخصص چندان دشوار نخواهد بود. با رواج فضای مجازی، واژۀ «ممه» نیز تغییر سبک داده و دیگر فقط واژهای کودکانه نیست و کاربرد طنز هم یافتهاست.
9️⃣ از نخستین سرچشمههای این تأثیرپذیری ایرانیان از فرنگیها میتوان به دو شعر اروتیک از فریدون توللی (بهطنز) و فروغ فرخزاد اشاره کرد: «آن یار که مخمورم از نرگس فتانش/ لرزان ممهای دارد در چاک گریبانش ـ [...] ـ تا این ممه میلرزد، قلب همه میلرزد/ میلرزد و میلرزد گیسوی پریشانش»
(فریدون توللی، التفاصیل، کانون تربیت، ۱۳۴۸ [تألیف ۱۳۲۰ـ۱۳۲۴]، ص ۲۰)؛ «با دو پستان درشت سخت / میتوان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد/ عصمت یک عشق را آلود» (تولدی دیگر، «عروسک کوکی»، از دُرج). هنوز فراموش نکردهایم که وقتی یکی از رئیسجمهورهای پیشین مَثَلِ «آن ممه را لولو برد»
🔟را بهکار برد، با چه سرزنشهایی روبهرو شد. با این اوصاف، از سانسور شدن مَثَلِ «آن ممه را لولو برد» در کتاب درسیِ فارسی ۳ (پایۀ دوازدهم، ص ۱۳۴، درس «کباب غاز» محمدعلی جمالزاده، برگرفته از کتاب شاهکار، ج ۲) نباید شگفتزده شویم.
میدانیم که اگر واژهای بار معنایی منفی داشته باشد
1️⃣1️⃣ زبانوران میکوشند با بهگویی (حُسن تعبیر) واژهای را بهجای آن بهکار ببرند که بار منفی نداشته باشد (بسنجید با این مثال مشهور، البته با توالی نهچندان دقیق: «آبریزگاه» > «مبال» > «خلا» > «مستراح» > «دستبهآب» > «دستشویی» > «توالت» > «سرویس بهداشتی»).
1️⃣2️⃣ همین نگاه جنسیِ راهیافته به واژۀ «پستان» موجب شدهاست که امروزه افراد برای اشاره به این اندام بیشتر واژۀ «سینه» را بهکار ببرند (در فارسیِ تاجیکی، برخلاف فارسی رایج در ایران، «پستان» خنثی و «سینه» تابو است).
در اینجا باید به نکتهای ویرایشی توجه داشت و آن اینکه
1️⃣3️⃣ اگر بی توجه به بافت، همهجا واژۀ «سینه» را بهجای «پستان» بنشانیم، گاه ممکن است سخنمان غیرطبیعی بهنظر برسد. برای نمونه، پستان انسان و میمون و بوزینه بالای شکم و برروی سینهاش قرار دارد، ولی همین اندام در دیگر پستانداران زیر شکم و بین پاهایشان است، نه روی سینهشان.
1️⃣4️⃣ یعنی اگر مثلاً به پستان گوسفند و میش و گرگ بگوییم «سینۀ گوسفند» (بلقیس سلیمانی، سگسالی، ص ۶۶) و «سینۀ میش» (همان، ص ۵٨) و «سینۀ گرگ» (منصور کوشان، زنان فراموششده، ص ۶٨) کالبد جانور را زیروزبر کردهایم!
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
1️⃣ دربارۀ نام ایران
در دورۀ ساسانی ایران را ایرانشهر میخواندهاند. ایران از دو بخش ēr به معنی «آریایی، ایرانی» و پسوند جمع ān- ساخته شدهاست. این واژه در اوستایی airya- و در فارسی باستان ariya- و در پارتی aryān تلفظ میشدهاست. در دورۀ ساسانی امپراتوری ایرانیان Ērān-šahr خوانده
2️⃣ میشد (Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, 1974, p. 71).
نام ایران در متنهای پهلوی
در این کتابهای پهلوی نام Ērān یا Ērān-šahr بارها بهکار رفتهاست:
خسروِ قبادان و ریدک (Ērān-winnārd-Kawādīg rēdag-ē Wāspuhr) (این کتاب با همین واژه، یعنی Ērān، آغاز شدهاست)،
3️⃣ شهرستانهای ایران: šahr<est>ānīhā ī andar zamīg ī Ērān-šahr ...
ماه فروردین روز خرداد (دو بار: Ērān-šahr ō ēriz {ērez / ērej} dād)،
گزارش شطرنج و نهشت نیو اردخشیر (هفت بار: uzmūdan ī xrad ud dānāgīh ī Ērānšahrīgān)،
آیین نامهنویسی (ērān pušt ud mazdēsnān pānag)
1️⃣ دربارۀ ریشۀ واژۀ «کس(و)شعر» / «کسشر» و نقد یک دیدگاه (ویراست ٢):
صفوی دربارۀ ریشۀ واژۀ «کس(و)شعر» / «کسشر» آوردهاست: «تعبیر بومی به وامواژههایی اشاره دارد که بهدلیل نوع تعبیر زبانوران تغییر هویت میدهند. یکی از این وامواژهها «کسشر» است. در فرانسویِ عامیانه
2️⃣ اصطلاحِ cause-chier با همنشینیِ cause "حرف زدن" و chier "مدفوع حیوان" برای اشاره به "حرف مفت زدن" و "مطلب مزخرف گفتن" به کار میرود. این ترکیب پس از ورود به زبان فارسی، با حفظ معنی زبان وامدهنده، با تعبیر جدیدی از صورت ترکیب، به شکل «کسوشعر» [و «کسشعر»] کاربرد یافتهاست و
3️⃣ سپس همان تکواژ آغازین برای ساخت ترکیبهایی مانند «کس گفتن» به کار رفتهاست» (کورش صفوی، واژه، علمی، ١٣٩٩، ص ۶٣، با ویرایش).
در نگاه نخست، آنچه ممکن است اندکی کفۀ ترازو را به سود دیدگاه صفوی سنگین کند این است که در فرانسوی مصدرِ causer به معنی «چرتوپرت گفتن» هم
1️⃣ دربارۀ واژۀ «کسشر»
«تعبیر بومی» به وامواژههایی اشاره دارد که بهدلیل نوع تعبیر زبانوران تغییر هویت میدهند. یکی از این وامواژهها «کسشر» است. در فرانسویِ عامیانه اصطلاحِ cause-chier با همنشینیِ cause «حرف زدن» و chier «مدفوع حیوان» برای اشاره به «حرف مفت زدن» و «مطلب مزخرف
2️⃣ گفتن» بهکار میرود. این ترکیب پس از ورود به زبان فارسی، با حفظ معنی زبان وامدهنده، با تعبیر جدیدی از صورت ترکیب، به شکل «کسوشعر» [و «کسشعر»] کاربرد یافته و سپس همان تکواژ آغازین برای ساخت ترکیبهایی مانند «کس گفتن» بهکار رفته.
کورش صفوی، واژه، علمی، ١٣٩٩، ص ۶٣، با ویرایش
3️⃣ اگر این دیدگاه دکتر صفوی درست باشد، causer دقیقتر از cause مینماید و تلفظ آن با تلفظ فارسی منطبقتر است. افزونبراین، causer به معنی «چرتوپرت گفتن» هم هست.
بههرروی، این ریشهشناسی تنها یک احتمال است و درج آن در اینجا به معنی تأیید آن نیست.
▫️ برخی معتقدند نیمی از واژههای رایج در فارسی عربی است. معیار این افراد برای دست یافتن به این آمار بر نگارنده روشن نیست، ولی میدانم که برای شمارش واژههای عربیِ رایج در فارسی با چند پرسش روبهرو هستیم:
۱. فارسی معاصر را باید
2️⃣ در نظر داشته باشیم یا آمیختهای از فارسی کهن و معاصر یا فقط فارسی کهن را؟ مثلاً آیا باید برخی واژههای عربیِ بهکاررفته در دُرۀ نادره و تاریخ وصاف و تاریخ جهانگشای را، حتی اگر فقط یک بار در تاریخ زبان فارسی بهکار رفته باشد، جزو واژههای عربیِ رایج در فارسی بهشمار بیاوریم؟
3️⃣ ۲. با هزاران واژۀ مشتق (مانند طفلک) و مرکّب (مانند کتابخانه) و مشتقمرکّب (مانند وطنپرستی) چه کنیم و این واژهها را فارسی بدانیم یا عربی ـ فارسی؟
۳. واژههای عربیِ کمبسامدی مانند مالالتجاره و موطن و مافات را با واژههای عربیِ پربسامدی مانند غم و کتاب و ساعت یکسان