Radio Zamaneh Profile picture
Jan 25 111 tweets 33 min read
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری روز سه‌شنبه ۲۵ ژانویه/۵ بهمن تشکیل جلسه داد. این جلسه به استماع شهادت منصور کمال‌زاده، از جان به در بردگان اعدام‌های ۶۷ اختصاص یافت.
منصور کمال‌زاده، زندانی سیاسی دهه ۶۰، از هواداران سابق سازمان پیکار در راهِ⬇️ Image
۲-آزادی طبقه کارگر و از شاهدان اعدام‌های سال ۶۷ در زندان گوهردشت است.
در جلسه قبلی دادگاه (روز دوشنبه ۲۴ ژانویه/۴ بهمن) امیرهوشنگ اطیابی شهادت داد اما شهادت او ناتمام ماند و رئیس دادگاه گفت بعدا به آقای اطیابی اطلاع خواهند چه روزی می‌تواند برای ادامه شهادتش در دادگاه حاضر شود.⬇️
۳-با آغاز جلسه شهادت در دادگاه #حمید_نوری، توماس ساندر، رئیس دادگاه، پس از صحبت‌های مقدماتی و خوش‌آمدگویی به شاهد، روند دادرسی را برای او توضیح داد و گفت این شهادت به درخواست دادستانی گرفته می‌شود. او سپس از شاهد خواست تا “سوگند شهادت” یاد کند. بعد از ادای سوگندِ شهادت، قاضی⬇️
۴-برای کمال‌زاده توضیح داد که به دنبال این سوگند چه بار حقوقی‌ای بر دوش خواهد داشت و ملزم است حقیقت را بگوید.
او از شاهد خواست تا آنچه را مطرح می‌کند دقیق بگوید و اگر از چیزی مطمئن نیست بگوید که مطمئن نیست و دیده‌ها و شنیده‌هایش را از هم تفکیک کند. پس از این توضیح رئیس دادگاه،⬇️
۵-بازپرسی دادستان‌ها از منصور کمال‌زاده آغاز شد. پس از معرفی و صحبت‌های مقدماتی دادستان، او از شاهد پرسید: «من می‌دانم که شما در ایران زندانی بودید، از جمله در سال ۱۳۶۷. شما برای من بگویید که چرا زندانی شدید و کی زندانی شدید؟»
منصور کمال‌زا‌ده در پاسخ به این سوال و سوال‌های بعدی
۶-دادستان گفت که به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش در سازمان پیکار برای دومین بار در مهر ماه سال ۶۲ دستگیر و به زندان اوین منتقل شده است. او در ادامه گفت: «من را مورد بازجویی قرار دادند. بعد از بازجویی به بند عمومی -که گفته می‌شد سالن سه آموزشگاه است- برده شدم. حدودا بعد از سه ماه به⬇️
۷-دادگاه رفتم. بعد برای دو ماه، دو ماه و نیم دیگر در زندان اوین بودم و بعد به زندان قزل‌حصار منتقل شدم. من وقتی به دادگاه برده شدم، در آنجا حکمی به من گفته نشد و وقتی در زندان قزل‌حصار بودم حکم هشت سال زندان به من ابلاغ شد. تا جایی که یادم است به من یک کاغذ نشان دادند که در آن⬇️
۸-نوشته شده بود هشت سال، در واقع ۹۰ ماه زندان…. من بقیه آن را نخواندم و امضا کردم. این هشت سال زندان من به خاطر هواداری و فعالیت در سازمان پیکار بود.… اواخر سال ۶۲ -تقریبا یک هفته قبل از سال نو- من را بردند به قزل‌حصار و تا اوایل سال ۶۵ در آنجا بودم و بعد باز به اوین منتقل
۹-شدم. تا خرداد سال ۶۷ در بندهای مختلف در اوین بودم. مدتی هم در انفرادی بودم البته. در این زمان من را به زندان گوهردشت منتقل کردند.»
دادستان در ادامه از منصور کمال‌زا‌ده خواست تا درباره مدت زمان حضورش در زندان گوهردشت توضیح دهد.
این شاهد دادگاه #حمید_نوری در پاسخ گفت: «من تا⬇️
۱۰-اواخر آذر یا اوایل دی ۶۷ در گوهردشت بودم و بعد دوباره به اوین منتقل شدم.»
دادستان: چند وقت دوباره در اوین بودید؟
منصور کمال‌زاده: باز تا همان اواخر سال ۶۷، -اواخر اسفند ماه- که از زندان آزاد شدم.
دادستان: شما هیچ تصویر و ذهنیتی از مسئولان و مدیریت زندان گوهردشت خاطرتان هست؟⬇️
۱۱-منصور کمال‌زاده در پاسخ به این سوال و سوال‌های بعدی دادستان گفت: «نام‌هایی که من آنجا می‌شنیدم ناصریان (محمد مقیسه)، داوود لشکری، اینها اسامی مهمی بودند که آنجا مسئولیت‌هایی داشتند. بعد یک نگهبان بود آنجا که بیشتر تماس داشت با بند و نامش عادل بود. … آنجا من خاطرم نمی‌آید که⬇️
۱۲-خودم با ناصریان و لشکری برخوردی داشته باشم اما بعد از اعدام‌ها چند بار به بند ما آمدند و آنها را دیدم که همراهشان آقای عباسی (#حمید_نوری) هم بود که به بند ما می‌آمد. … ناصریان به عنوان دادیار و لشکری -می‌شنیدم که- مسئول یا مدیر یا رئیس زندان است. … برای من قابل تشخیص نبود که
۱۳-سمت کدام‌ یک بالاتر است اما بر اساس لباسشان می‌توانم بگویم که ناصریان لباس نظامی یا پاسداری نمی‌پوشید. من در سال‌های گذشته از ناصریان عکس دیدم و برایم یادآوری شد که او را در زندان دیده‌ام. … می‌توانم بگویم که از نظر اندامی آدم درشت اندامی بود، یک مقدار چاق، همیشه ریش داشت⬇️
۱۴-و تا جایی که خاطرم هست موهای پرپشت مشکی داشت. کمی هم سیه‌چرده به نظر می‌رسید. … درباره چهره لشکری اما چیزی نمی‌توانم بگویم چون او را خیلی کمتر دیدم. باز ناصریان را چند بار دیده بودم.»
منصور کمال‌زاده در ادامه شهادتش در پاسخ به سوالات دادستان گفت که فرد دیگری را از زندانِ
۱۵-گوهردشت به خاطر نمی‌آورد چون مدت کمی در آنجا بوده است. او سپس درباره عباسی (#حمید_نوری) در‌ جواب سوالات دادستان گفت: «شاید لازم باشد توضیح کوتاهی بدهم. بعد از اینکه من و دیگران در آن بند قبول کردیم نماز بخوانیم -تا جایی که یادم هست- سه بار اما شاید بیشتر هم بوده باشد، پاسدارها
۱۶-صبح خیلی زود می‌آمدند و ما را بیدار می‌کردند از خواب، به صف می‌کردند و به سالن انتهای بند می‌بردند. آنجا ما را به ردیف در چند صف قرار می‌دادند، پاسداری مقابل ما می‌ایستاد -شاید بهتر باشد بگویم جلوی ما چون پشتش به ما بود- و شروع می‌کرد به نماز خواندن. نماز هم که حتما می‌دانید،
۱۷-می‌ایستند، بعد خم می‌شوند، بعد سجده می‌روند …. ما را مجبور می‌کردند پست سر او همین کارها را انجام بدهیم. در مقابل ما ناصریان می‌ایستاد (ایستاده بود) و در کنارش عباسی (#حمید_نوری). یک بار هم یادم است که لشکری هم آنجا بود و معمولا دو سه پاسدار دیگر هم بودند. بعد از اینکه این⬇️
۱۸-حرکات تمام می‌شد که نامش را نماز گذاشته بودند، ناصریان صحبت می‌کرد و خلاصه‌اش این بود که “آن دوران خوب زندان دیگر برای شما تمام شد.” کنارش عباسی می‌ایستاد. او صحبت نمی‌کرد و فقط در چهره‌های ما نگاه می‌کرد و ما او را می‌دیدیم. در مورد حالت‌هایش که در من اثر می‌کرد شاید لازم⬇️
۱۹-نباشد چیزی بگویم.»
دادستان: منظورتان چیست؟ چه حالت‌هایی؟
شاهد: لبخند بدی که بر لب داشت. شاید بشود اصطلاحا به آن گفت زهرخند یا نیشخند. نگاه کردنش طوری بود که انگار دنبال کسی یا کسانی می‌گردد که آنها را می‌شناسد. … این جریان بعد از تمام شدن نماز بود و معمولا یک‌ربع طول می‌کشید.
۲۰-او نگاه می‌کرد و حرفی هم نمی‌زد.
منصور کمال‌زاده در ادامه گفت که این جریان مربوط به اوایل مهر ماه سال ۶۷ بوده است؛ بعد از اعدام‌های گوهردشت: «تا جایی که یادم هست این اولین بار بود که من عباسی (#حمید_نوری) را می‌دیدم. من یادم نیست کی فهمیدم که نام او عباسی است. شاید از کسی⬇️
۲۱-شنیده بودم اما اینکه چه زمانی نام و تصویر را تطبیق داده‌ام یادم نیست. آن زمانی که من در گوهردشت بودم نام او را شنیده بودم… اما تقریبا دو سال بعد در اسفند ماه سال ۶۹ وقتی به منظور اصرار برای آزادی همسرم رفته بودم، در مقابل زندان اوین -شرح طولانی دارد و لازم نیست الان بگویم-⬇️
۲۲-نهایتا من را به داخل زندان اوین و دادیاری بردند. آنجا به من گفتند که با دادیار عباسی ملاقات می‌کنی. من را به یک سالن بردند. من آنجا نشستم و بعد از دقایقی حمید عباسی (#حمید_نوری) داخل شد. آنجا برای من مشخص شد شخصی که من در زندان گوهردشت دیده بودم، دادیار حمید عباسی بوده است.»⬇️
۲۳-دادستان: گفتید به اوین رفته بودید به منظور اصرار برای آزادی همسرتان. آیا قبل از آن هم با کسی در اوین تماس داشتید؟
منصور کمال‌زاده: نه، در اوین نه اما باید خودم را هر از گاهی به جایی معرفی می‌کردم. این چیزی بود که می‌گفتند و انجام می‌شد بعد از آزادی زندانی‌ها.
این شاهد در⬇️
۲۴-دادگاه #حمید_نوری در ادامه جزییات بیشتری از حضورش در زندان اوین برای آزاد کردن همسرش ارائه کرد. او گفت: «غرفه‌هایی ساخته بودند در جلوی زندان اوین برای مراجعه. من هم به آنجا مراجعه کردم و دلیل مراجعه‌ام را گفتم و گفتم می‌خواهم با دادیاری صحبت کنم. ابتدا جواب منفی بود اما من⬇️
۲۵-مکرر مراجعه و اصرار کردم. در نهایت آن کسی که نگهبان بود با کسی تماس گرفت که من نمی‌دانم چه کسی بود اما شنیدم که گفتند او را چشم‌بند بزنید و به دادیاری بیاورید.»
دادستان باز هم درباره جزییات این ماجرا از منصور کمال‌زاده سوال کرد و او گفت: «وقتی آنجا در سالن نشستم، گفتند که⬇️
۲۶-چشم‌بندت را بردار و منتظر بنشین تا دادیار عباسی بیاید.»
دادستان: وقتی او آمد آیا خودش را به شما معرفی کرد؟
شاهد: شاید زیاد دقت نکرده باشم. مطمئن نیستم اما فکر می‌کنم به من گفت «من عباسی هستم».
دادستان: در این جلسه چه اتفاقی افتاد؟
شاهد: عباسی ابتدا از من گله داشت که چرا جلویِ
۲۷-زندان آن حرکات را کرده‌ام و بلند صحبت کرده‌ام. اصطلاحا چرا جلوی در زندان شلوغ‌بازی درآورده‌ام. جواب من این بود که چرا همسر من را همچنان در زندان نگه داشته‌اند؟ تقاضای من این بود که باید آزاد بشود. بعد از سوال و جواب‌هایی، عباسی (#حمید_نوری) به من گفت که اگر سند قابل قبولی از⬇️
۲۸-یک خانه بیاوری، نهایتا به همسرت آزادی موقت می‌دهم؛ یک یا دو هفته به عنوان مرخصی. جواب من این بود که هیچ نوع سند معتبری از زمین، خانه یا این‌جور چیزها ندارم و نمی‌توانم ارائه بدهم. ظاهرا بدون این سندها حتی مرخصی هم مقدور نبود. من اصرار کردم که حاضرم جور دیگری ضمانت بدهم. مثلا⬇️
۲۹-یک چک معتبر را با مبلغ بسیار زیاد ارائه بدهم به عنوان ضمانت. عباسی (#حمید_نوری) ابتدا قبول نکرد اما بعد از اصرار زیاد من -چون چک مبلغ نداشت اما مهر و امضا شده بود و برای یکی از آشنایان من بود- گفت که مبلغ را خاطرم نیست دقیق اما فکر می‌کنم گفت ۱۰ میلیون بنویس و خودت هم امضا کن!
۳۰-شرطش هم این بود که در این رابطه به فرد دیگری که زندانی در اوین دارد، نگویم که با چک برای مرخصی موافقت کرده است چون به نظر می‌رسید می‌خواستند برای ضمانت سند خانه‌ای چیزی داشته باشند و نمی‌خواستند با چیز دیگری مرخصی بدهند.
منصور کمال‌زا‌ده در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت
۳۱-که در نهایت در همان روز به همسرش مرخصی داده شده است: «دو هفته مرخصی دادند و گفته بودند که اگر برنگردد، می‌آیند و دستگیرش می‌کنند. دو هفته تمام شد و من و خانمم تصمیم گرفتیم که مراجعه نکنیم به زندان اوین چون اگر می‌خواستند خودشان می‌آمدند و دستگیرش می‌کردند. آنها هم نیامدند و⬇️
۳۲-بعد از آن هم کسی سراغ ایشان را نگرفت. در واقع آزاد شده بودند تا سه سال بعد که خبرهایی شنیدیم و به دنبال آن ایشان از کشور خارج شد. شاید لازم باشد بگویم که بعد از آزادی خانمم من هم دیگر برای معرفی نرفتم و اتفاقی هم پیش نیامد. یعنی دنبال من هم نیامدند.»
دادستان: برگردیم به ماه⬇️
۳۳-اسفند سال ۶۹ که شما گفتید دادیار عباسی را ملاقات کردید. از شکل ظاهری او چه یادتان می‌آید؟
شاهد: یادم است که قدی بلندتر از من داشتند. قد من هست یک متر و ۶۶ یا ۶۵. صورت کشیده‌ای داشتند. موهای پیشانی‌شان هم یک‌مقدار عقب بود و ریش. مو و ریش تماما سیاه.
دادستان: وقتی داشتید از اوین
۳۴-می‌گفتید، نام او را گفتید حمید عباسی. آیا نام و نام خانوادگی را همان موقع فهمیدید؟
منصور کمال‌زاده: نه، فکر نمی‌کنم آنجا شنیده باشم. اگر چنین گفتم اشتباه گفتم چون او را عباسی صدا می‌زدند و نام کوچکش مطرح نبود. من نام او را در گوهردشت شنیده بودم و در زندان اوین خیلی بیشتر. آن⬇️
۳۵-زمانی که من آزاد شده بودم و به ملاقات همسرم می‌رفتم در زندان اوین، یادم است که ایشان (همسرم) چند بار گفتند که عباسی من را خواسته است به دفترش و شرایط آزادی را به او گفته. یعنی گفته به چه شرط می‌تواند آزاد شود اما همسرم قبول نکرده. وقتی به ملاقات می‌رفتم، خانواده‌های دیگر⬇️
۳۶-زندانیان هم آنجا بودند و با هم صحبت می‌کردیم. آنها هم از عباسی می‌گفتند و من این نام را از ایشان هم شنیده بودم.
دادستان: شما خودتان در دو نوبت در اوین زندانی بودید. آیا در این دوره‌ها خودتان او را دیده بودید یا چیزی شنیده بودید؟
شاهد: دیدن که مطمئنم نه اما اسم را خاطرم⬇️
۳۷-نمی‌آید. شاید شنیده باشم. خاطرم نیست.
دادستان در ادامه درباره عباسی و حضور او در زندان گوهردشت از منصور کمال‌زاده سوال کرد و او در پاسخ به سوالات گفت که خاطرش نیست نام او را دقیقا از چه زمانی شنیده و گمان می‌کند بعد از اعدام‌ها بوده که نام او را شنیده است.
او در ادامه گفت:⬇️
۳۸-«من جز آن مورد نماز که تعریف کردم برخورد دیگر -شخصی یا فردی- با عباسی نداشتم.»
دادستان: حرف اعدام‌ها را زدید و گفتید که قبول کرده بودید نماز بخوانید. آیا می‌دانید آن زمان که اعدام‌ها در جریان بوده، چه وقتی بوده؟
منصور کمال‌زاده در پاسخ گفت: «خاطرم هست بعد از پذیرش قطعنامه در⬇️
۳۹-تیر ماه ۶۷ تلویزیون را از بند ما بردند، روزنامه قطع شد، ملاقات قطع شد، رادیو و اخبار را نمی‌شنیدیم و خب همه سوال می‌کردند که چه اتفاقی افتاده. تمام مرداد ماه این وضعیت ادامه داشت. کم‌کم این سوال پیش می‌آمد که اتفاقی دارد می‌افتد. افرادی در زندان می‌توانستند با بندهای مجاور ما
۴۰-تماس داشته باشند از طریق مورس و اخبار اعدام هم شنیده می‌شد اما هنوز برای ما غیر قابل باور بود. در شهریور ماه قوت این اخبار اعدام بیشتر و بیشتر شد و دیگر برای ما یقین شد که دارند زندانی‌ها را اعدام می‌کنند. تقریبا برای همه ما در آن بند یقین شد که سوال و جواب‌ها برای اعدام است⬇️
۴۱-نه برای عفو. برای همین تصمیم گرفته شد -به طور عموم نه اینکه جلسه باشد- و پذیرفته شد که بگوییم ما مسلمان هستیم. من در این زمان در بند پنج بودم تا جایی که خاطرم هست. بعد از اعدام‌ها من نامه‌ای از همسرم در اوین داشتم که پایین آن نامه نوشته شده: گوهردشت، بند پنج ….»
دادستان: آیا
۴۲-از خود شما هم سوال و جواب شد؟
شاهد: من خیلی کوتاه توضیح می‌دهم. آن روز پاسدارها بند ما را باز کردند. ناصریان و لشکری هم جلوی در بودند. گفتند چشم‌بند بزنید و بیرون بیایید. همه ما را در راهرو به صف کردند، به فاصله یک متر، یک متر و نیم از همدیگر رو به دیوار ایستاده بودیم. بعد من
۴۳-شنیدم که کم‌کم به من نزدیک می‌شوند و از کسی که کنار من ایستاده بود سوال می‌شد که آیا مسلمان هستی یا نه. نفر بعدی من بودم. پشت سرم آمدند و ضمن اینکه از پشت کسی یقه من را گرفته بود که نمی‌دانستم (نمی‌دانم) که بود، از من پرسید مسلمان هستم یا نه. من جواب مثبت دادم. گفتم بله. سوالِ
۴۴-بعدی این بود که نماز می‌خوانی یا نه؟ من جواب منفی دادم و گفتم که نماز نمی‌خوانم. پرسید چرا نماز نمی‌خوانی؟ جواب من این بود که هیچ‌وقت نماز نخوانده‌ام و اصلا نماز خواندن بلد نیستم. دوباره صدا از من پرسید که تا حالا هر چه کردی به کنار؛ از این به بعد چه خواهی کرد؟ من گفتم که نه!
۴۵-نماز نمی‌خوانم. بعد آنها من را حرکت دادند به سمت دری که آنجا پله‌ها بود. پله‌های میان دو طبقه بالا و پایین. آنجا من را نشاندند و من دیدم که یک تعداد دیگر از زندانیان هم با چشم‌بند روی پله‌ها نشسته‌اند. بعد از من هم کسان دیگری را آوردند و آنجا نشاندند. به نظر می‌رسید جواب آنها
۴۶-هم مثل من بوده. بعد از آن صدایی آمد که تشخیص من این بود که ناصریان است. او گفت حاکم شرع حکمی صادر کرده: کسانی که مسلمان هستند اما نماز نمی‌خوانند مجازات شلاق می‌گیرند. برای هر وعده نماز ۱۰ ضربه شلاق! حالا می‌توانید تصمیمتان را بگیرید. یا نماز می‌خوانید یا شلاق می‌خورید. خب⬇️
۴۷-برخی افراد که روی پله‌ها بودند -به هر حال- پا شدند و گفتند که نماز می‌خوانند و آنها را از آنجا بردند. کنار من یک زندانی نشسته بود که دوست من بود. از من سوال کرد که منصور! فکر می‌کنی واقعیت دارد؟ یعنی ما را شلاق هم می‌زنند؟ من تردید داشتم و برای همین گفتم حالا صبر می‌کنیم⬇️
۴۸-ببینیم واقعیت دارد یا ندارد. شاید می‌خواهند ما را بترسانند فقط. به هر حال بعد از چند دقیقه صدای ضجه کسی که شلاق می‌خورد را شنیدیم…. شاید ۱۰ دقیقه بعد از آن نوبت به من رسید. بالای پله‌ها بودیم و آنجا فکر می‌کنم اتاقکی بود. من دیدم که یک تخت هست آنجا. خب من روی تخت دراز کشیدم و
۴۹-یک نفر شروع کرد به ضربه زدن (شلاق) به کف پای من. زیاد طول نکشید … شاید چهار پنج ضربه من خوردم و برایم یقین شد که این قضیه جدی است. شاید هم دیگر تحمل شلاق را نداشتم؛ بعد از آن همه سال زندان. برای همین دستم را بالا آوردم و گفتم که نماز می‌خوانم. (منقلب) بعد از آن من را به بند⬇️
۵۰-بردند. … فکر می‌کنم این اتفاق در اواسط شهریور برای ما افتاد. تا جایی که خاطرم هست ما آخرین زندانیانی بودیم که برای این سوال و جواب‌ها از بند بیرون برده شدیم. من چشم‌بند داشتم و رو به دیوار ایستاده بودم، برای همین نمی‌دانم چه کسی/کسانی از من سوال می‌کردند ….
دادگاه #حمید_نوری
۵۱-در ادامه جلسه شهادت منصور کمال‌زاده در دادگاه #حمید_نوری، دادستان به طرح سوالات تکمیلی از شاهد پرداخت. سپس دادستان دیگر، یک سوال از شاهد پرسید: «شما را شلاق زدند و شما زیر شلاق تحملش را نداشتید و گفتید که نماز می‌خوانید. آیا به خاطر دارید که این فاصله این اتفاق، یعنی شلاق⬇️
۵۲-خوردنتان تا خواندن نماز -جایی که به صف ایستادید و بعد از نماز ناصریان صحبت کرد- چقدر بود؟»
شاهد: حداکثر یک هفته. چهار، پنج روز یا نهایتا یک هفته. دقیقا خاطرم نیست چون دوران بسیار متشنجی بود برای ما در زندان…. من یک نکته را تذکر بدهم (با توجه به سوال دادستان: من نگفتم پاسداری
۵۳-که جلوی ما ایستاد “عادل”بود)، اما این نماز خواندن اجباری سه بار پیش آمد تا جایی که یادم است. با سر و صدا و قیل و قال و تقریبا اهانت، به زور ما را از اتاق‌ها بیرون می‌آوردند، به صف می‌کردند و به سالن ته بند می‌بردند. بعد دو سه روز خبری نبود تا دوباره یک روز دیگر این کار را⬇️
۵۴-می‌کردند.… عموما پاسدارها می‌آمدند و این کار را می‌کردند. بعد تا جایی که خاطرم هست، ناصریان، لشکری و عباسی (#حمید_نوری) هم می‌آمدند و آن جلو می‌ایستادند. اینکه پاسدارها همان پاسدارها بودند یا عوض می‌شدند را اصلا خاطرم نیست.
سوال بعدی دادستان‌ها درباره حضور عباسی در مقابل⬇️
۵۵-صف زندانیان نمازگزار بود که منصور کمال‌زاده گفت این اتفاق دست‌کم سه بار افتاده است: «این جریان در دو هفته اول بعد از اعدام‌ها وجود داشت اما بعد متوقف شد.»

(شهادت منصور کمال‌زاده، زندانی سیاسی دهه ۶۰ در دادگاه #حمید_نوری اینجا قابل شنیدن و تعقیب است:)

۵۶-منصور کمال‌زاده در ادامه شهادت خود در دادگاه #حمید_نوری به یک مورد برخورد یک زندانی با ناصریان اشاره کرد و گفت: «یک بار یک زندانی به او گفت شما که می‌دانید ما نماز خواندن بلد نیستیم و تا الان نماز نخوانده‌ایم، ما فقط خم و راست می‌شویم. چرا این کار را می‌کنید؟ …»
دادستان: شما
۵۷-در این موارد چشم‌بند داشتید؟
شاهد: نه! ما در بند چشم‌بند نداشتیم…. اما ماجرای صحبت آن زندانی با ناصریان تمام نشد. اگر اجازه بدهید آن را تمام کنم.
دادستان: بله! بفرمایید.
منصور کمال‌زاده: جواب ناصریان بعد از سوال آن زندانی این بود که برای ما مهم نیست شما نماز می‌خوانید یا نه.
۵۸-برای ما مهم این است که شما‌ را به کاری واداشته‌ایم که خم و راست می‌شوید. اینکه چه می‌گویید مهم نیست. شما حتی می‌توانید به ما فحش بدهید اما باید خم و راست بشوید …. و خب در این حال آن خنده‌های عباسی (#حمید_نوری) خیلی مشخص دیده می‌شد.
منصور کمال‌زاده در ادامه به سوالات بعدیِ⬇️
۵۹-دادستان پاسخ داد اما پیش از پایان سوالات دادستان از منصور کمال‌زاده، توماس ساندر، رئیس دادگاه، ۱۵ دقیقه تنفس اعلام کرد.

پس از پایان زمان تنفس و آغاز دوباره روند بازپرسی از منصور کمال‌زاده، دادستان از او درباره چگونگی آگاه شدن از بازداشت #حمید_نوری در سوئد و آغاز روند تحقیقات
۶۰-قضایی از این متهم سوال کرد که او در پاسخ به این سوال و سوالات بعدی دادستان گفت: «… فکر می‌کنم از طریق مدیا و از طریق فیس‌بوک -فکر می‌کنم دوستی روی فیس‌بوک پیغام گذاشته بود- و برنامه‌های رادیو تلویزیونی ایران بود. … فکر می‌کنم عکس او را هم دیدم. شاید نه همان روز اما چند روز⬇️
۶۱-بعد عکس از او را که فکر می‌کنم شاید مربوط به همان سال ۶۷ یا شاید ۶۹ بودم دیدم. بله … اما عکس او را همان روز خبر دستگیری یا چند روز بعدش دیدم. خوب خاطرم نیست. عکسی که من از او بودم قدیمی بود و مربوط به همان دوران گذشته که من به خاطر داشتم. بعدا هم من فیلم و عکس از او دیدم.⬇️
۶۲-در عکسی که من دیدم عباسی کاملا واضح بود. چیزی که مشخصا برای من معلوم بود چشم و حالت موها بود. … البته من دقیق خاطرم نیست که این عکس را کجا دیدم. فکر می‌کنم در تلویزیون‌های ایرانی بود. بی‌بی‌سی یا ایران اینترنشنال …. او همان شخصی بود که من در اوین و گوهردشت دیده بودم. بعد از
۶۳-این در خیلی از تلویزیون‌ها و مدیاها خیلی عکس‌ها و گزارش‌ها منتشر شد و می‌شود که من هم نگاه کردم. … بیشتر این تصاویر مربوط به دوران جدید بود، قبل از دستگیری و در ایران و چند عکس دیگر که الان خاطرم نیست اما به هر حال مربوط به دوران اخیر بود. … یک عکس هم بود که … عکس روی⬇️
۶۴-پاسپورت که آن را هم من دیدم. … وقتی من این عکس‌ها را دیدم قابل توجه بود که این شخص از نظر چشم و چهره تغییر زیادی نکرده و فقط رنگ موهای سر و ریشش عوض شده و خب سفید شده…. اگر صادقانه بخواهم بگویم شاید من اگر به‌طور اتفاقی این عکس را بدون سابقه دستگیری این شخص می‌دیدم شاید⬇️
۶۵-نمی‌شناختم. … در مورد نام او، من قبلا نام #حمید_نوری را نشنیده بودم. بعد از دستگیری او بود که من این نام را شنیدم.…»
دادستان: می‌دانید که حمید نوری الان در دادگاه نشسته. آیا او را به جا می‌آورید؟
شاهد: من ترجیح می‌دهم به این شخص نگاه نکنم. اگر اصرار است حرف دیگری‌ست ….⬇️
۶۶-دادستان: خوب است که نگاه کنید و ببینید آیا همان شخص است یا نه …. البته که من نمی‌توانم شما را مجبور به این کار کنم و تنها از شما‌ خواهش می‌کنم.
منصور کمال‌زا‌ده: ترجیح می‌دهم این کار را نکنم ….
رئیس دادگاه: … اما شما موظف هستید به متهم نگاه کنید و بگویید که آیا او را⬇️
۶۷-می‌شناسید یا نه. در این مورد شما حق انتخاب ندارید.
منصور کمال‌زاده در پاسخ به رئیس دا‌دگاه گفت: «خب من گفتم که اگر اجبار هست و من باید این کار را بکنم، این کار را می‌کنم اما ترجیح من این است که این کار را نکنم.»
توماس ساندر، رئیس دادگاه: این یک وظیفه است که به گردن شماست.
⬇️
۶۸-منصور کمال‌زا‌ده: بسیار خوب … فهمیدم.
قاضی ساندر: بفرمایید ….
شاهد پس از نگاه کردن به #حمید_نوری به عنوان متهم گفت: «کافی است؟»
رئیس دادگاه: الان که متهم را نگاه کردید دادستان از شما سوال می‌کند.
دادستان: شما به حمید نوری نگاه کردید. آیا او را از زندان گوهردشت یا اوین⬇️
۶۹-به خاطر می‌آورید؟ همان‌طور که خودتان گفتید، صادقانه. یعنی اگر نامطمئن هستید بگویید که مطمئن نیستید.
منصور کمال‌زاده در پاسخ به سوال دادستان گفت: «نه! به یاد می‌آورم. فقط آن لبخند را ندارد الان اینجا …. من مطمئن هستم که او همان آدم است. ۱۰۰ درصد. اگر کمترین شکی داشتم در این⬇️
۷۰-دادگاه حاضر نمی‌شدم.»
پس از این پاسخ منصور کمال‌زاده، دادستان اعلام کرد که دیگر سوالی از شاهد ندارد. به این ترتیب روند بازپرسی دادستان‌ها از شاهد به پایان رسید و نوبت به وکیلان مشاور رسید تا سوالات خود را از کمال‌زاده بپرسند.
وکیل مشاور، کنت لوییس، گفت که سوالی ندارد. پس از⬇️
۷۱-او، گیتا هدینگ وایبری گفت که یک سوال دارد: «من می‌خواهم یک نام را می‌خواهم اینجا بیاورم و ببینم که آیا شما او را از دوران زندان گوهردشت به خاطر می‌آورید: عادل طالبی، شاید عادل طالبی کلهران!
منصور کمال‌زاده: خیر!
یوران یارلمشون، وکیل مشاور: من هم می‌خواهم دو نام را با شما⬇️
۷۲-در میان بگذارم از زمان زندان گوهردشت؛ عادل روزدار!
منصور کمال‌زا‌ده: نه، نمی‌شناسم.
- و حیدر نیکو!
- نه، او را هم نمی‌شناسم.
بنکت هلسبری: من هم از وکیلان شاکیان هستم و می‌خواهم درباره چند نام از شما بپرسم اما قبل از آن یک سوال عام دارم: آیا شما این احساس را داشتید که کسانی را
۷۳-از بند شما ببرند و آنها دیگر برنگردند؟ یا شاهد چنین اتفاقی بودید؟
منصور کمال‌زاده در پاسخ به این سوال گفت: «من شاهد بودم در مقطع اعدام‌ها در سال ۶۷ که از بند ما فقط یک نفر (قبل از اینکه ما‌ را به شکل جمعی بیرون ببرند و مورد سوال قرار بدهند) را بردند. او معترض به وضعیتی بود⬇️
۷۴-که حاکم کرده بودند در قطع رادیو، تلویزیون، روزنامه‌ها و ملاقات و خیلی شدید با نگهبان برخورد کرد. او را از بند بیرون بردند و دیگر هیچ‌وقت برنگشت …. بعدها شنیدم که آن شخص که نامش بود فتح‌الله گلاب‌رو، اعدام شده است.»
بنکت هسلبری: از کجا فهمیدید که او اعدام شده؟
شاهد: ایشان به⬇️
۷۵-همراه نامزدش دستگیر شده بود. من با نامزد ایشان در دانشگاه همکلاس بودیم و می‌شناختمش. بعدها بیرون از زندان او را دیدم و او برای من تعریف کرد که خانواده گلاب‌رو را دیده و به ایشان اعلام شده و خبر داده شده که فتح‌الله اعدام شده.
بنکت هسلبری: در مقطع اعدام‌های ۶۷ در گوهردشت؟⬇️
۷۶-منصور کمال‌زاده: بله!
بنکت هسلبری، وکیل مشاور: حالا من چند نام را با شما در میان می‌گذارم از زمان اعدام‌ها در گوهردشت که در لیست دادگاه هستند: حسین حاجی‌محسن!
منصور کمال‌زاده: نمی‌شناسم.
- مجید ایوانی!
- خاطرم نمی‌آید. نمی‌شناسم.
- بیژن بازرگان!
- ایشان را فقط اسمشان را⬇️
۷۷-شنیده‌ام اما نمی‌شناسمشان.
وکیل مشاور: یعنی هیچ‌وقت در زندان گوهردشت با او برخورد نداشتید. درست است؟
منصور کمال‌زا‌ده: بله بله. من مدت کوتاهی در زندان گوهردشت بودم و او را ندیدم.
بنکت هسلبری: و در نهایت محمود علیزاده اعظمی!
- خیر ….
با پایان سوالات این وکیل مشاور،⬇️
۷۸-نوبت سوال و جواب به وکیلان مدافع #حمید_نوری رسید. رئیس دادگاه از آنان پرسید که آیا می‌توانند طرح سوالاتشان را آغاز کنند یا نیاز به تنفس دارند که آنان در پاسخ گفتند می‌توانند کارشان را آغاز کنند اما بعد استراحت کوتاهی خواهند‌ خواست تا با موکلشان صحبت کنند تا ببینند سوال دیگری⬇️
۷۹-دارد یا نه.
به این ترتیب وکیل مدافع، دانیل مارکوس، یکی از وکیلان مدافع #حمید_نوری، سوال و جواب از منصور کمال‌زاده را به عنوان شاهد آغاز کرد. او پس از سلام و معرفی خود به شاهد از او پرسید: «من سوال اولم درباره حکم شماست. شما گفتید حکمتان هشت ساله بوده اما بعد آن را تصحیح کردید
۸۰-و گفتید ۹۰ ماه بوده. درست است؟»
منصور کمال‌زاده در پاسخ به این سوال وکیل مدافع #حمید_نوری گفت: «فکر می‌کنم ۹۰ ماه همان هشت سال می‌شود.»
- پس فکر می‌کنم من اشتباه حساب کردم. بگذریم. اگر اشتباه نکنم گفتید سال ۱۳۶۳ در قزل‌حصار بود که حکمتان را گرفتید؟
- بله! اوایل سال ۶۳ بود.⬇️
۸۱-وکیل #حمید_نوری: و آخر ۱۳۶۷ هم آزاد شدید؟
منصور کمال‌زاده: بله!
- پس شما تمام دوران محکومیتتان را نگذراندید و در‌ واقع سه سال زودتر آزاد شدید.
منصور کمال‌زاده در ادامه پاسخ‌هایش به سوالات وکیل نوری گفت: «بله! من دقیقا پنج سال و نیم در زندان بودم و مدت کوتاهی در گوهردشت بودم.»
۸۲-وکیل مدافع #حمید_نوری در‌ادامه به منصور کمال‌زاده گفت از او می‌خواهد تا گفته‌هایش در مورد افراد مسئول در زندان گوهردشت را مرور کند‌ و در مورد ذکر‌ نام دیگر ناصریان در بازجویی پلیس از او سوال کرد که کمال‌زاده گفت این مورد به خاطرش نمی‌آید: «شاید گفته باشم ناصری یا ناصریان. این
۸۳-اسامی را ما تکرار می‌کردیم.»
وکیل مدافع #حمید_نوری: از اینکه گفته‌ باشید ناصری چه منظوری دارید (داشته‌اید)؟
- منظور خاصی نداشتم. ما و دیگر زندانیان گاهی می‌گفتیم ناصری، گاهی ناصریان. بعد فهمیدیم که نام مشخص و دقیق او در زندان ناصریان بوده.
وکیل نوری در این مورد گفت که معتقد⬇️
۸۴-است میان گفته‌های شاهد در نزد پلیس و اظهاراتش در دا‌دگاه تفاوت وجود دارد و می‌خواهد به بازجویی شاهد نزد پلیس ارجاع دهد. قاضی توماس ساندر این تناقض در اظهارات را پذیرفت و به وکیل مدافع #حمید_نوری اجازه داد که از روی بازجویی شاهد بخواند و وکیل نوری چنین کرد. در این اظهارات⬇️
۸۵-منصور کمال‌زاده گفته است که ما او را به نام ناصری می‌شناختیم و نه چیز دیگری….: «البته من باید منصف باشم و بگویم که ناصریان هم گفته‌اید اما بعد از کمک پلیس. در این مورد نظری دارید؟»
کمال‌زاده: نظرم واضح است. احتمالا من در آن موارد اشتباه تلفظ کرده‌ام. نمی‌دانم چند بار گفته‌ام
۸۶-ناصری اما هر چند مورد که بوده، منظورم ناصریان بوده است.
وکیل مدافع #حمید_نوری سپس به زمان مراجعه منصور کمال‌زاده به زندان اوین برای گرفتن آزادی همسرش پرداخت و این شاهد در پاسخ گفت: «اینجا و در این زمان برای من مشخص شد چهره‌ای که در زندان گوهردشت دیده بودم نامش عباسی بود، همین
۸۷-فرد است. یعنی چهره و اسم برای من روی هم افتاد و مشخص شد که او کیست.»
سوالات وکیل مدافع #حمید_نوری از شاهد، منصور کمال‌زاده، زندانی سیاسی دهه ۶۰، هوادار سازمان پیکار و جان به در برده از اعدام‌های سال ۶۷ در زندان گوهردشت در اینجا قابل شنیدن و تعقیب است:

۸۸-وکیل مدافع #حمید_نوری در‌ادامه از منصور کمال‌زاده پرسید چک ضمانتی که او همراه خود داشته (برای گرفتن آزادی برای همسرش) مربوط به کدام بانک بوده که شاهد در پاسخ گفت: «این سوال عجیبی است. گفتم که چک متعلق به یکی از اشخاص فامیل من بود و به خاطر ندارم که بانک ملی بود یا بانک دیگری.
۸۹-در این مورد چیزی در خاطرم نیست.»
وکیل مدافع #حمید_نوری: یک رقم هم گفتید. گفتید ۱۰ میلیون …. ۱۰ میلیون چی؟
منصور کمال‌زاده: خاطرم نیست. ۱۰ میلیون تومان یا ۱۰ میلیون ریال.
- ذهنیتتان در مورد ارقام هم برای ما سوال است. آیا همین رقم را به پلیس گفتید؟
- خاطرم نیست اما باید همین را
۹۰-گفته باشم.
وکیل مدافع #حمید_نوری در مقابل گفت که شاهد در بازجویی پلیس رقم دیگری گفته و در این مورد هم از قاضی ساندر اجازه خواست تا آن را بخواند. قاضی اجازه داد و وکیل مدافع خواند: «یک میلیون!»
منصور کمال‌زاده: به هر حال ۱۰ میلیون ریال همان یک میلیون تومان است اما آن زمان⬇️
۹۱-مبلغ برای من مهم نبود و فقط می‌خواستم همسرم را از آن زندان و از آن شرایط بیرون بیاورم.
وکیل مدافع #حمید_نوری در ادامه گفت: «این دادیار در نهایت با این مرخصی موافقت کرد. درست است؟»
منصور کمال‌زاده ضمن پاسخ مثبت به این سوال جزییات بیشتری ارائه کرد و گفت که پس از ذکر شرط مورد نظر
۹۲-دادیار (عباسی)، او خطاب به کمال‌زا‌ده گفته است که برود بیرون و به پاسدار بگوید او را از زندان بیرون ببرد اما او این کار را نکرده، از زندان خارج نشده و همانجا نشسته: «بعد عباسی آمد‌ و گفت که تو چرا هنوز اینجایی؟ من گفتم منتظر همسرم نشسته‌ام تا بیاید و با هم برویم. می‌خواستم⬇️
۹۳-مطمئن بشوم که او را آزاد می‌کنند. در نهایت اما او من را دست پاسدارها داد، چشم‌بند زدند و از زندان بیرون آوردند. بیرون زندان من تقریبا یک ساعت و نیم، دو ساعت منتظر ماندم تا‌ در نهایت همسرم از زندان بیرون آمد.»
وکیل مدافع #حمید_نوری در ادامه خطاب به منصور کمال‌زاده گفت: «پس با⬇️
۹۴-این حساب اگر ما از ایران استعلام کردیم و خواستیم مدارک مرخصی همسر شما را به ما ارائه کنند، امضای دادیار عباسی (#حمید_نوری) باید زیر برگه مرخصی باشد. درست است؟ من بحث مرخصی دو هفته‌ای خانم اکرم را می‌کنم که امضای ایشان باید پای آن باشد ….»
منصور کمال‌زاده: من برگه مرخصی‌ای⬇️
۹۵-ندیدم. شاید انجام می‌شد شاید هم نمی‌شد اما آن‌قدر می‌دانم که عباسی آن‌قدر قدرت داشت که خودش تصمیم بگیرد تا به یک زندانی مرخصی بدهد که در این مورد خانم من بود. ولی به هر حال شما می‌توانید استعلام کنید. به هر حال آنها سندهایی دارند‌ و خیلی خوب می‌شود اگر این سندها دیده شوند.⬇️
۹۶-وکیل مدافع #حمید_نوری: پس شما از زندان بدون اینکه سندی بگیرید یا بدهید آمدید بیرون؟
منصور کمال‌زاده: بله …. فقط همان چک را دادم.
- بعد شما‌ گفتید که همسرتان دیگر برنگشت.
- بله!
- هیچ‌کس هم دیگر دنبالش نیامد؟ نه زنگی زدند، نه تلفنی … هیچی؟
- نه! گفتم که. بعد از آن من هم دیگر
۹۷-نرفتم خودم را معرفی کنم و خبری از کسی نشد که پیگیری کند.
وکیل مدافع #حمید_نوری: برای اینکه من بهتر بفهمم، شما بعد از اینکه همسرتان آمد بیرون دیگر نرفتید خودتان را معرفی کنید یا قبل از آن؟
منصور کمال‌‌زاده: بعد از آن. چون قبل از آن همسرم زندانی بود و هر وقت من را می‌خواستند⬇️
۹۸-می‌رفتم تا مشکلی پیش نیاید.
وکیل مدافع #حمید_نوری: بسیار خوب…، آن چک چه شد؟ آیا رفتند آن را نقد کردند یا …؟
منصور کمال‌زاده: هیچ خبری ندارم چون بعد از آن هیچ اتفاقی برای ما نیفتاد. اما حدود سه سال بعد، همسرم به دلیل اخباری که می‌شنید از کشور خارج شد. بعدها هم خود من به⬇️
۹۹-اداره گذرنامه مراجعه کردم برای اینکه پاسپورت بگیرم. آنجا من را به دادگاه انقلاب فرستادند و بعد از دو جلسه صحبت در دادگاه، من را به اداره پاسپورت فرستادند و آنجا گفتند که ممنوعیت خروجت لغو شده است. در اداره پاسپورت به من گفتند که ممنوعیت خروج ضامن شما -همان کسی که چک مال او⬇️
۱۰۰-بود و امضا کرده بود- هم لغو شده. من دیگر از چک اطلاع ندارم که نگه داشته شده یا دور انداخته شده. در این مورد من دیگر خبری ندارم.
به دنبال این پاسخ منصور کمال‌زاده، وکیل مدافع #حمید_نوری گفت که دیگر سوالی از شاهد ندارد و فرصت تنفس می‌خواهد تا از موکلش بپرسد که آیا سوال دیگری⬇️
۱۰۱-دارد یا نه.
قاضی توماس ساندر در این مورد خطاب به وکیل مدافع #حمید_نوری گفت که فکر می‌کند چقدر زمان لازم دارند؟
شخص حمید نوری در پاسخ گفت: «نیم ساعت!»
وکیل مدافع او واکنش نشان داد و او در پاسخ گفت: «بله! من سوال زیاد دارم. برای جلسه بعدازظهر بیایند.»
وکیل نوری هم گفت که⬇️
۱۰۱-دادگاه می‌تواند وقفه و تنفس برای ناهار را داشته باشد تا در این فاصله او با موکلش صحبت کند.
قاضی توماس ساندر اما در پاسخ گفت: «ببینید این شهادت وسیعی نبود که قرار باشد سوالات زیادی درباره آن وجود داشته باشد. بنابراین من به شما ۱۵ دقیقه وقت می‌دهم تا بروید و صحبت کنید.»⬇️
۱۰۲-به دنبال پایان تنفس و وقفه ۱۵ دقیقه‌ای اعلام شده از سوی توماس ساندر، رئیس دادگاه برای مشورت وکیل مدافع #حمید_نوری با موکلش، دانیل مارکوس، وکیل نوری با پرسشی درباره چک ضمانت، سوال و جواب از منصور کمال‌زاده را ادامه داد. او پرسید: «در مورد آن چک، آیا خبر دارید آن چک در بانک نقد
۱۰۳-شده و به پول تبدیل شده است یا خیر؟
منصور کمال‌زاده در پاسخ به این سوال وکیل مدافع #حمید_نوری گفت: «فکر نمی‌کنم نقد شده باشد وگرنه فامیل من به من می‌گفت. و این را هم می‌دانم که فامیل من این مقدار پول در بانک نداشت اما چک را داشت.»
به دنبال این پاسخ شاهد امروز دادگاه حمید نوری،
۱۰۴-روند بازپرسی از او به پایان رسید. قاضی توماس ساندر با اعلام پایان ضبط صوتی و تصویری جلسه از منصور کمال‌زاده در مقام شاهد به دلیل پاسخگویی به سوالات تشکر و قدردانی کرد.
منصور کمال‌زا‌ده در پاسخ گفت: «من هم از شما و دادگاه محترم تشکر می‌کنم که به من فرصت دادید بخشی از حقایق⬇️
۱۰۵-را در رابطه با جنایاتی که در آن سال اتفاق افتاد بیان کنم.»
رئیس دادگاه: خیلی ممنون اما آیا شما امروز برای آمدن به اینجا هزینه‌ای متحمل شده‌اید که بخواهید آن را از دادگاه طلب کنید؟
منصور کمال‌زاده: نه … هزینه که به هر حال من اینجا آمده‌ام اما مبلغی درخواست نمی‌کنم.
⬇️
۱۰۶-رئیس دادگاه سپس درباره ادامه روند دادگاه خطاب به طرفین دعوا گفت که تغییرات ایجاد شده از طریق ایمیل به اطلاع طرفین رسیده و اگر کسی در این مورد نظری دارد می‌تواند به همان ایمیل پاسخ بدهد.
او با اعلام ختم جلسه، گفت که جلسه بعدی دادگاه روز پنج‌شنبه ۲۷ ژانویه (۷ بهمن) از حدودِ⬇️
۱۰۷-ساعت ۹:۱۰ (به وقت محلی) در سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم برپا خواهد شد. بنا بر اعلام قبلی و جدول اولیه دادگاه، در جلسه روز پنج‌شنبه دادگاه #حمید_نوری، رحمان درکشیده شهادت خواهد داد که نام او پیش از این در جلسات دادگاه و به طور مشخص در روز دوم دفاعیات شخص نوری مطرح شده است.⬇️
۱۰۸-در جلسه روز چهارم آذر ۱۴۰۰ دادگاه #حمید_نوری، دادستان درباره یکی از برادران شخص حمید نوری از او سوال کرد و بعد درباره رحمان درکشیده صحبت کرد. نوری گفت که او را می‌شناسد و با برادرش، رحیم درکشیده، دوست بوده است.
او گفت از زندانی بودن رحمان درکشیده بی‌خبر بوده یا اگر هم⬇️
۱۰۹-خبر داشته، یادش نمی‌آید:
«در زندان او را ندیدم یا اگر دیدمش هم نشناختمش ….»

با توجه به این اظهارات #حمید_نوری، به نظر می‌رسد جلسه شهادت رحمان کشیده، روز و جلسه‌ای پرچالش در روند دادرسی و دادگاه حمید نوری باشد.

radiozamaneh.com/694372/
۱۱۰- مشروح آنچه در این جلسه از دادگاه گذشت را در این گزارش زمانه بخوانید:
شصت‌ودومین جلسه دادگاه #حمید_نوری: «لبخندهای نوری را خوب به یاد دارم»
radiozamaneh.com/701702/

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with Radio Zamaneh

Radio Zamaneh Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @RadioZamaneh

Jan 27
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-شصت‌وسومین جلسه دادگاه حمید نوری (بر اساس عدد ذکر شده در جدول از پیش اعلام شده) روز پنج‌شنبه ۲۷ژانویه/۷بهمن، از حدود ساعت ۱۹:۱۵ به وقت محلی در سالن۳۷ دادگاه بدوی استکهلم برپا شد و به استماع شهادت رحمان درکشیده، «هوادار تشکیلاتی اقلیت» اختصاص یافت. Image
۲-در جلسه قبلی، دادگاه شهادت منصور کمال‌زاده را شنید که از جمله گفت با عباسی (#حمید_نوری) در زندان اوین برخورد داشته؛ زمانی که تلاش می‌کرده همسرش را از این زندان آزاد کند و بیرون بیاورد.
مشروح شهادت منصور کمال‌زاده را می‌توانید در این گزارش زمانه بخوانید:
radiozamaneh.com/701702 Image
۳-شهادت رحمان درکشیده اما از نقاط اوج دادگاه #حمید_نوری بود چون نام او پیش از این دو بار در روند دادرسی و در جلسات دادگاه آمده بود.
۲۷مهر ۱۴۰۰، ویدا رستم‌علی‌پور، یکی از شاکیان که خود‌ فعال سیاسی بوده و همسر و برادرش، مجید ایوانی و پرویز رستم‌علیپور را در جریان اعدام‌ها از دست⬇️
Read 126 tweets
Jan 11
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-اولین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به دست داشتن در اعدام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت در سال ۶۷، روز سه‌شنبه ۱۱ ژانویه ۲۰۲۲/ ۲۱ دی ۱۴۰۰ در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم برپا شد. بر اساس جدول از پیش اعلام شده، در این جلسه که⬇️

۲-پنجاه و ششمین جلسه دادگاه از زمان آغاز آن در روز ۱۰ آگوست ۲۰۲۱ بود، قاسم (ابوالقاسم) سلیمان‌پور در جایگاه شهود قرار گرفت و به اظهار شهادت در محضر دادگاه پرداخت. سلیمان‌پور از هواداران سازمان وحدت کمونیستی و از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است.
دادگاه #حمید_نوری
شهادت قاسم سلیمان‌پور
۳-در آخرین جلسه دادگاه #حمید_نوری در سال ۲۰۲۱، مهرداد نشاطی ملکیانس درباره نقش نوری (با نام مستعار عباسی) در اعدام‌های سال ۶۷ شهادت داده بود:

radiozamaneh.com/697660
Read 178 tweets
Dec 16, 2021
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری در سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم که در روز پنج‌شنبه ۱۶ دسامبر/ ۲۵ آذر به شهادت مهرزاد دشتبانی اختصاص یافته است، به ریاست توماس ساندر، قاضی دادگاه تشکیل شد. ساعت شروع این جلسه بنابر اعلام دادگاه در جلسه قبل، ۹:۱۰ به وقت
۲-محلی بود. پس از استقرار حاضران در سالن، رئیس دادگاه ضمن خوشامدگویی به شاهد، مهرزاد دشتبانی، از او خواست که سوگند شهادت یاد کند. او این سوگند را به سوئدی خواند و دشتبانی پس از مترجم، آن را به فارسی ادا کرد. رئیس دادگاه سپس ضمن تأکید بر ضرورت بیان حقیقت از سوی شاهد، گفت که این⬇️
۳-سوگند برای او بار کیفری هم می‌آورد و ضروری‌ست که حقیقت را بیان کند. پس از بیان این توضیحات، رئیس دادگاه ضمن اشاره به اینکه صحبت‌های دشتبانی به شکل صوتی و تصویری ثبت و ضبط می‌شود، از دادستان خواست تا بازپرسی از شاهد را آغاز کند. دادستان هم ضمن بیان توضیحات و تکرار برخی نکات، از
Read 205 tweets
Dec 15, 2021
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-یک جلسه دیگر رسیدگی به اتهامات حمید نوری در سالن۳۷ دادگاه بدوی استکهلم: این جلسه در روز رزور برپا شد تا منوچهر اسحاقی، زندانی سیاسی دهه ۶۰ و از جان به‌در بردگان اعدام‌های سال ۶۷ شهادت دهد. زمان شروع جلسه ساعت ۹ به وقت استکهلم (۱۵ دسامبر/۲۴ آذر) است.
۲-منوچهر اسحاقی همراه با دو برادر دیگر خود در دهه ۶۰ زندانی بوده است که آن دو نیز پیش از این در دادگاه #حمید_نوری شهادت داده‌اند. دادگاه در چهاردهمین روز خود، شهادت محسن اسحاقی را شنید که گفت حمید نوری را خارج از زندان و در جریان سرکوب اعتراضات کوی دانشگاه در سال ۷۸ دیده است.
۳-شهادت محسن اسحاقی در این گزارش زمانه از دادگاه #حمید_نوری آمده است. محسن اسحاقی گفت که سال ۱۳۶۲ و ۱۳ ماه پس از دستگیری، به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین، شرکت در تظاهرات و ضدیت با نظام به ۱۰ سال حبس محکوم شده است:

radiozamaneh.com/684812/
Read 205 tweets
Dec 13, 2021
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-جلسه پنجاه و دوم دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزار نشده)، روز ۱۳ دسامبر/ ۲۲ آذر، در محل سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم در جریان است. در این جلسه رحمت علی کرمی در جایگاه شاهد قرار گرفته و شهادتش را به دادگاه ارائه می‌کند.
۲-پیش از آغاز دادگاه، حمید اشتری، زندانی سیاسی دهه ۶۰ و از شاکیان دادگاه #حمید_نوری در اتاقی در کلاب‌هاوس درباره رحمت علی کرمی توضیحاتی داد. او گفت که رحمت را «رحمان» صدا می‌کرده‌اند، او شاگرد مدرسه دارالفنون بوده و در زمان دستگیری دانش‌آموز بوده است. به گفته اشتری، رحمت علی کرمی
۳-به ۱۰ سال زندان محکوم شده بوده. او از هواداران سازمان مجاهدین خلق بوده و به همین دلیل دستگیر شده است. اشتری «رحمان» را انسانی خوب و زحمتکشی معرفی کرد که فارغ از مواضع سیاسی‌اش تلاش می‌کند تا جانب انصاف را نگه دارد.
دادگاه #حميد_نوری
روز شهادت رحمت علی کرمی با نام مستعار رحمان
Read 164 tweets
Dec 7, 2021
2- در این جلسه #محمد_خدابنده‌لو، زندانی سیاسی سابق و اتز هوادارهای سازمان مجاهدین به عنوان شاهد، شهادت خود را به دادگاه ارائه داد.

ابتدا وکیل مشاور محمد خدابنده‌لو را به دادگاه معرفی کرد و سپس جلسه با طرح پرسش‌های دادستان از این شاهد شروع شد.⬇️
3- 2- دادستان: من می‌دانم که شما هم در زندان اوین بودین هم گوهردشت، شما آیا در زندان‌های دیگری هم بودید؟

محمد خدابنده‌لو: بله زندان قزل‌حصار و کمیته مشترک که به زندان توحید هم شناخته می شود.

دادستان: از چه تاریخی تا چه تاریخی زندان بودی؟

دادگاه #حمید_نوری ⬇️
4- محمد خدابنده‌لو: از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۸ به مدت هفت سال. و یک بار هم از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۳ شش ماه در زندان بودم.

دادستان: بازه زمانی اول که ۷ سال بود چه مدتی را در گوهردشت بودی؟

محمد خدابنده‌لو: سه سال.

دادستان: به خاطر دارید چه زمانی وارد زندان شدید و خارج شدید؟
⬇️
Read 177 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(