خانم عسگری و مامانت تقوی که مدیر مدرسه بود، هنوز نفرت دارم ازتون که روزهام رو بدتر کردین. به من انضباط چهارده میدادین و میگفتی فکر نکن معدل دیپلمت بیست شه، جواب سوالهای تعلیمات دینی رو مثل کتابش مینوشتم و حتا شمارهی صفحه رو هم تهاش اضافه میکردم، بخاطر تمام
۲/ غلطگیریهای بیجات. روز اولی که برای ثبتنام اومدم، بهم یه دستمال دادی که خطلب و رژلب و ریملت رو پاک کن، من حتا توی خونه لوازم آرایش نداشتم و از یه مدرسهی مذهبی که به زور منطقه باید میرفتم پروندهام رو گرفته بودن که بیام و راحت شم، تراماتایز بودم و ریدی توش
مامانم گفت، خانم خجالت بکشین دختر من با مقنعه اومده و آرایش نداره، به زور دستمال رو محکم میکشیدی روی صورتم و تهاش گفتی عجیبه، بعدش گفتی چرا “سبیل” نداری، گفتم نمیدونم مامانم گفت خب از نزدیک نگاه کنین گفتی شانس آوردی بیرنگه ولی هر دوشنبه میومدی با
ذرهبین نگاه میکردی! همینقدر سخیف و بیکار، انقدر به چتریهام گیر دادی که یک روز موهام رو از ته زدم و بعد گیر دادی چرا محجبه شدی، بهزور مقنعهام رو از سرم کشیدی پایین، هنوز یادمه چجوری محکم کشیدی و وقتی سر کچلم رو دیدی جیغ زدی و دپ هفته اخراج شدم،
مامان و بابام میومدن پروندهم رو بگیرن که برم از اون خراب شده و نمیذاشتی، چرا؟ چون متاسفانه براتون هی افتخار کسب میکردم. میخوام بدونی که ریدی توی اعتماد بنفس من، در حساسترین دورهی زندگیم فکر میکردم اشتباهم و گناهکار و به قول تو سیرت شیطانیام از صورتم دیده میشه.
چقدر سخیف بودی و مریض و دورو.بیرون من رو دیده بودی با شلوار گشاد و اسکیت و گفته بودی بابام بیاد و دوباره دو هفته موندم خونه، چقدر الکی مدرسه برام مهم بود، چقدر حرفهای تو تاثیرش بیشتر بود تا حرف مامان و بابام، چرا؟
من رو هم مثل خودت شستشوی مغزی دادی، میگفتی چرا با یکی از استادها(زن) صمیمی هستی و بیرون مدرسه قرار میذاری، چرا با اون یکی آلمانی حرف میزنی و حتا اونها رو هم اخراج کردی. خیلی سخیفی، خیلی #LetUsTalk
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh