تاریخ یک خط امنیتی در دانشگاه:
از آذر97 متوجه بروز حلقهای در دانشگاه تهران شدیم که بسیار سریع نزدیکیهای خطوط سیاسیش رو با خارج دانشگاه (امثال دانیال ایمانی) و حلقهای مشابه در خارج کشور (امثال پریسانصرآبادی،علی علیزاده و...) متوجه شدیم:خطی که بعدتر به #محور_مقاومت موسوم شد.1/
شروع ماجرا از مهر97 با تحلیل این حلقه درمورد دی96 بود؛ دربین جریان دانشجویی (چنانچه بیرون از دانشگاه) درمورد مشارکت در قیام دی، اختلاف نظراتی وجود داشت. ما تلاش میکردیم به مخالفان مشارکت در قیام دی (که اون زمان در بیرون و درون دانشگاه اصلا کم نبودن) علل درستی مشارکت در قیام رو
2/
توضیح بدیم. اختلافنظر این حلقه هم اون وسط برامون عادی بود گرچه استدلالهاشون برخلاف بقیه که بیشتر بر هزینه و غیره تمرکز میکردن عادی نبود. اونها میگفتن قیام دی بازی در زمین امپریالیسم آمریکاست و ما سعی میکردیم توضیح بدیم که این قیام حاصل تعارضات کار و سرمایه است که باید مبنای
3/
تحلیل قرار بگیره و غلطاندرغلطه که امپریالیسم مرکز ثقل تحلیل قرار بگیره. بله، بحث و اختلاف بنظر درون چپی میرسید. با اینوجود بخاطر عدم حساسیت یا کمتجربگیمون اونموقع متوجه چیز غیرعادیای نشدیم.
تا آذر 97 قضیه کشدار شد، اونها مساله حجاب رو طبقه متوسطی و درجهت انحراف مبارزات
4/
طبقه کارگر میدونستن، شدیدا مخالف دختران خیابان انقلاب بودن و به طبقه متوسط و امپریالیسم وصلش میکردن. برای ما در جریان صنفی که از ابتدا درون و بیرون جریانی در خصوص ستم زنان جنگیده بودیم و مساله زنان بدل به یکی از اصلیترین مسائل جریان دانشجویی شده بود، حرفاشون شوکهکننده بود5/
خشمگین میشدیم و نمیفهمیدیم چه اتفاقی داره میفته. درخصوص حجاب بحث میکردیم، یکجا بهخیال خودم برای تحقیرشون گفتم موضع الان شما درمورد حجاب با موضع تودهایای فلانفلانشده بعد57 مو نمیزنه؛ یکباره خشمگین شدن که چرا به توده توهین میکنی😲
تماممدت شبیه این ایموجی بودیم از واکنششون6/
اختلافات بیشتر شد. ما که علیه تبعیض و طرد در حوزه آموزش بودیم و بدیهی بود که طبقه، جنسیت، مذهب و ملیت رو بعنوان 4پارامتر طرد و تبعیض آموزشی درک کنیم با کسانی مواجه شدهبودیم که گلستان هفتم دراویش رو به آمریکا، بهاییها رو به اسرائیل و غیره وصل میکردن
7/
در اون زمان دانشجویان درویش که بعضیشون از موسسان و اعضای جریان صنفی بودن و حتی در دادنامه کسی مث محمد شریفیمقدم فعالیتهای دانشجوییش به تفصیل ذکر شده بود، در زندان بودن و برخیشون مثل سپیده مرادی از دانشگاه اخراج شده بود. برای جریان صنفی دفاع از اونها و حق تحصیل فارغ از مذهب8/
بدیهی بود. تازه با طرد سیستماتیک یارسانها هم مواجه شده بودیم. مخالفت مصرانه این حلقه عجیب بود. با این وجود برای حفظ اجماع و تکثر، برای روز دانشجوی 97 شعارها و بیانیه لایت شد؛ شعار "از هر مذهبی هستیم همه برابر هستیم" بعنوان یه شعار عام و خنثی جایگزین شعار مشخص به نفع 9/
درویشها،بهاییها و یارسانها شد و ارجاعات مشخص از متن اجرای اعتراضی حذف شد. اشاره مشخص به دختران خیابان انقلاب حذف شد و دفاع از کلیت حقوق زنان و پوشش اختیاری جایگزین شد. تجمع روز دانشجوی 97 بعد از تجمعات زنجیرهای دانشگاهها در دفاع از هفتتپه و فولاد در شرایط فوقامنیتی 10/
برگزار شد. از چند روز قبل وزارت اطلاعات با خانوادههای بسیاری از دانشجوها تماس گرفت و گفت در این روز اطراف دانشگاه ببینیمش میگیریم؛ بسیاری از افراد موثر رو صراحتا گفتن شرکت تو این تجمع مساوی با بازداشته. با این وجود با این فضای ارعاب مقابله شد و بیانیه سراسری و تجمع هماهنگ 11/
در چندین دانشگاه برگزار شد. دانشگاه تهران زیر شدیدترین ضرب امنیتی تجمع درش شکل گرف و شاهد اتفاق عجیبی بودیم. حلقهی مذکور درست مثل بسیجیا به تجمع حمله بردن، اجازهی سردادن شعارا رو ندادن؛ موقع شعار نان کار آزادی پوشش اختیاری یا از هرمذهبی هستیم همه برابر هستیم بلوا کردن
12/
چیزی شبیه خنجر از پشت بود. متاسفانه لیدرای تجمع چنان آچمز بودن که نتونستن با اینا مث حمله بسیجیا رفتار کنن؛ در لحظه سیاست مدارا رو انتخاب کردن. پس از قرائت بیانیه سراسری جریان صنفی که هرسال 16 آذر مجموع شوراهای صنفی میدادن، اینا اومدن بیانیه خودشون رو علیه امپریالیسم و 13/
جریان صنفی خوندن. اهالی توییتر حتما عکس اون دختر با بوت گرونقیمت رو بیاد دارن؛ در توییتر راستا اون عکس رو میچرخوندن و به بوت دختره گیر میدادن که اینا چپان؛ و فریاد ما که آقا این دختره داره اصلا علیه ما بیانیه میخونه، به اون تجمع حمله شده و غیره کاملا گم بود 14/
تکلیف برای ما مشخص بود. حرکتشون هیچ فاصلهای از شکل کنش بسیجیا نداشت. اون حلقه، حلقه تحریریه نشریه پایدیا بود که خیلی زود به تریبون اصلی محور مقاومت در دانشگاه بدل شد. ما وسط بحران بودیم و زیر ضرب شدید امنیتی. پایدیا عکس مارکس و لنین و لوکزامبورگ میذاشت و از طبقه میگف
15/
تمام عناصری که برای دانشجوهایی که گرایش چپ داشتن جذاب بود و تمام عناصری که ما با وسواس از بکارگرفتنشون دوری میکردیم. ما در دانشگاه میگفتیم چرا سنوات کمه غذا گرونه و بعنوان فرقه ضاله مارکسیست بازداشت میشدیم، اونها میگفتن زندهباد سوسیالیسم و هرروز نشریات و فضای بیشتری داشتن
16/
شماره پشت شماره علیه افراد جریان صنفی گرا میدادن. شاید هنوز به دادنامه من و مصداق 5سال حکم من یعنی جشن تولد برای رفیقم بخندید. جالبه بدونید اولین بار خوانش امنیتی از اون تولد بهقلم دونفر از تحریریه پایدیا شد.
هشتگ #شستا_گیت ازدل دروغپردازی این حلقه دراومد که نشریه چشمه رو هم17/
داشتن. کثافتکاری پشت کثافتکاری. درمورد تجمع 2000نفره دانشجوها علیه گشت ارشاد دانشگاهی در اردیبهشت 98 که با شعار علیه حجاب اجباری همراه بود نوشتن این تجمع جایی در کنار ناوهای آمریکایی در خلیج فارس قرار میگیره، تجمعی که در حکم حبس چندین دانشجو اومد. از سایر کثافتکاریاشون
18/
بعد از 98 به علت حضورم در زندان و دوری از دانشگاه بی اطلاع موندم. فقط شنیدم که در سال 98 اومدن پرچم امریکا وسط دانشگاه زدن، یعنی کاری که خیلی از بسیجیا ازش ابا دارن. اوایل درون خود دانشگاه ما نمی تونستیم برخی افراد رو قانع کنیم که این خط چقدر خطرناکه، اول کار این تلقی شکل 19/
گرفته بود که اختلافات جزیی و شخصی ای وجود داره. زمان گذشت تا درون و بیرون دانشگاه متوجه شدن #محور_مقاومت چه کثافتیه. محور مقاومت بیشک یک خط امنیتی درون و بیرون دانشگاهه، این به این معنی نیست که افرادش نسبتی مستقیم با دستگاه امنیتی دارن، برخی اونا رو میشناسم و اطمینان دارم هیچ20/
نسبتی با دستگاه امنیتی ندارن، مطلقا هیچ نسبتی. ولی به یاد داشته باشیم بسیاری بسیجی ها هم مذهبی های ساده دلی بودن که برای اعتقاداتشون و محرومیت زدایی و غیره به بسیج میرفتن زمانی. آیا نیت و نسبتشون موجب میشد سر بزنگاه چماق دست نگیرن؟ نمیدونم.
پینوشت: اسم این خط امنیتی یعنی محور مقاومت از اینجا میاد که حکومتهای سرکوبگر ایران و سوریه و اینا رو محور مقاومت علیه آمریکای جهانخوار میدونن :)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
«ر» گفتی حتما زندگی من رو روایت کن و من تمام این روزها تو رو برای خودم روایت کردهم و فکر کردهم مگه زندگی تو برای کدوم حقوقبشری جذابه، چه فاندی از پرداختن به روایت تو برای کدوم برند مبارزاتی درمیاد، قصهی تو چه گردش خبر و محتوایی تولید میکنه.
ر
۱.
زندگی تو مثل پروندهت در شعبه۱۴ بازپرسی شیراز، اهمیت رسیدگی در سیاست اینجا رو نداره،رقابت نیروها برای دستبالا در چپاوله. با اینهمه متعهدم به روایت زندگیت،شاید وقتی زندانبانها لحظاتی انفرادی من رو فراموش کردن و برای اولین بار بعد از نوبت حمام در هواخوری بازداشتگاه سروش دیدمت
۲.
برای همین تعهد بود،شاید وقتی در سلول پلاک۱۰۰ وقتی میخواستن بفرستنت عادلآباد دوباره دیدمت و بهت دلداری دادم که این بمعنای موندگاریت تو زندان نیست،نترس از زندان،لااقل عادل آباد تلفن و غذا داری، داشت تعهدی شکل میگرفت. ر تو رو با ۱۷کیلو تریاک گرفتن و ۱۰ اسلحه، دختر بیست و چندساله
۳.
آیا نفی وضع موجود، فینفسه، کافیست؟
(۲۵ توییت)
ما اگر این وضعیت را نمیخواهیم، بخاطر همهی چیزهایی است که میخواهیم و کلیت ساختار سیاسی_اقتصادی موجود امکان برآوردن آن را به ما نمیدهد. بنابراین از همان ابتدا آنچه نمیخواهیم به آنچه میخواهیم گره خورده. اگرچه بیانپذیر کردن آنچه
۱/
میخواهیم، کار بسیار دشوارتری است. جامعه وقتی در یک فرایند تاریخی هر روز بیشتر با سرکوب و انکار خواستهایش روبرو میشود و امکان "زندگی" را با همه محتوا و ایجابیتش از دست میدهد، وضع موجود را نفی میکند، این وضع موجود میتواند ذیل یک نام، بیانپذیر شود: جمهوری اسلامی
۲/
البته رسیدن به همین مرحلهی نخواستن ج.ا با طی تجربهی تاریخی ممکن شده، جامعه همه راهها را برای برآورده کردن خواستها و گریز از سرکوب و مرگ امتحان کرده و شکست خورده و با صرف بیشترین هزینهها طی سالیان امید به اصلاحات و انتخاب بین بد و بدتر از طریق صندوق رای، به اینجا رسیده
۳/
برای #آرمیتا_عباسی مینویسم، برای زنانی که سالهای سال و قدم به قدم آموختهاند بدنشان را که عرصهی حمله و سلطهی نظام سرکوب ضد زن است، سلاح مقاومت و جنگ کنند.
آرمیتا عباسی اولین زنی نیست که هنگام آزادی از زندان، بهخاطر چهرهاش، خندهاش، موهایش مورد حمله قرار میگیرد،
۱/
اگر مقابل فرهنگ، ساختار و گفتمان ضدزن نایستیم آخرین هم نخواهد بود.
اول: تعرض، آزار و تجاوز جنسی در بازداشتهای قیام ژینا قطعا رخ داده است. شهادت میدهم در عادلآباد شیراز دختری ۱۵ ساله را دیدم در حالی که دچار پنیکاتک در بهداری بند بود، فریاد میزد "دستمالی" شده
۲/
و دیگر چطور زندگی کند.
همبندهایم در اوین از آثار تعرض بر بدن یکی از دوستان بازداشتیام میگفتند و اینکه پزشک بند زنان پس از معاینه او دچار حمله عصبی شده بود
پزشک بند زنان اوین وقتی بدنم را برای ثبت کبودیها و خراشها (حاصل ضرب و شتم لحظه انتقال از عادلآباد) معاینه میکرد
۳/
همین ابتدای بحث، طرح چند مثال از تجربهی عینیم از وضعیت زندان ج.ا بر اثر قیام روشنگر خواهد بود:
۱. در بند زنان عادلآباد، جا برای جادادن معترضین نبود؛ دو اتاق قرنطینه را به آنان اختصاص دادند،
۱/
در یک اتاق با ظرفیت ۳۳نفر (با تختهای ۳طبقه بهمچسبیده) برای دورهای بیش از ۶۰ معترض را جا دادند، به مشکل تهویه خوردند، مجبور به نصب کابین تلفن شدند، در مدیریت زمان هواخوری به مشکل خوردند. شروع به ساختن یک اتاق جدید کردند، خواستند بند موسوم به بند قرآن مردان را تخلیه کنند
۲/
ابزارآلات آوردند و شروع به تخریب دیوار بین بند زنان و بند قرآن کردند تا فضای آن بند به بند زنان اضافه شود و بتوانند معترضان را جا دهند، استحکام دیوار! موجب کندی روند تخریب بود و عملا شانس آوردند که اعتراضات برای مدتی هم شده فروکش کرد؛ بهسرعت شروع به مدیریت
۳/
یک گزاره چنان به صدها طریق مختلف تکرار شده، که در ذهن بسیاری امر مسلم و بدیهی تلقی میشود: بدون مداخلهی خارجی و ابرقدرتها مردم توان سرنگونی ندارند.
آیا این گزاره همینقدر که مینماید بدیهیست؟
۱/
بارها به این گزاره از وجوه مختلف فکر کردهام و با شما بهاشتراک میگذارم تا همدیگر را نقد، تصحیح یا تکمیل کنیم.
برای خودم تاریخ مداخلات خارجی در وطنمان را مرور کردهام، بویژه در بزنگاههایی که جنبشهای مردمی در حال پیشروی بودهاند:
۲/
وقتی در مشروطه مردم در تقلای یک انقلاب اجتماعی بودند، مدرسه میساختند، نشریه چاپ میکردند، گروههای مختلف متشکل میشدند، انجمنهای ایالتی ولایتی قدرت استبدادی را محدود میکردند، مردم مشروطه را تحمیل کرده بودند و ...
انگلستان و روسیه ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم کردند.
۳/
اصلاحطلبان منطق اجتماعی خود را حول یک اصل بنیادین سازمان داده بودند: فشار از پایین، چانهزنی از بالا!
در منطق اصلاحطلبی، عاملیت تغییر فقط با گروه حکمرانی است؛ مردم به هیچ کاری نمیآیند جز اینکه اهرم فشار بخشی از طالبان قدرت باشند
۱/
تا پشتوانهی مردمی یک گروه قدرت نمایش داده شود و آن گروه بتواند از بالا برای تصاحب قدرت امکان چانهزنی بیشتری داشته باشد.
بر همین مبنا اصلاحطلبان سالهای سال از حضور مردم بعنوان اهرم فشار، در انتخابات، کارناوالهای خیابانی، نهادها و تشکلها، اعتراضات و رسانهها استفاده کردند
۲/
تا امکان چانهزنی خود با بخش بالادستی حکومت برای کسب قدرت را حفظ کنند.
در این بین هر شکلی از حضور مردم که به کار چانهزنی آنها نمیآمد، مصادره یا بایکوت یا تخطئه میشد.
این ماجرا تا دیماه ۹۶، و آغاز جنبش سرنگونی ادامه داشت.
۳/