"پلنگ"!! بود ....انسان نبود که چنین شتابان شلیک کردید.
از جنگل به شهر آمده بود
اما جاسوس نبود ...
گرسنه بود ....
اما معترض نبود.
تحت تعقیب بود
اما در ارتباط با گروههای معاند نبود ...
اخلال در نظم عمومی داشت
اما به قصد تشویش اذهان عمومی نبود .
غرش میکرد،👇
اما معنی اش توهین به مقامات نبود .
امنیت خودش در خطر بود
اما اقدام علیه امنیت ملی نکرده بود ...
"گُل" به شما نداده بود
که " گلوله "جواب بدهید ...
'جان'!! داد .....
چون نمیدانست انسان میتواند درنده ترین موجود باشد ...👇
راستی تو که شلیک کردی آیا آخرین لحظه نگاهت به چشمان هراسان او افتاد ؟؟؟؟
بچه های ما در مدرسه محیط زیست را نمی آموزند. اصلاً زیست را نمی آموزند. زیست مشفقانه و همدلانه تدریس نمی شود. زنگ دلسوزی نداریم. کلاس مدارا و مروّت هم نداریم.
آنچه می آموزند آزمندی و رقابت است. قاپیدن زندگی و لگد کوب کردنش است.
حاکمان، 👇
زندگی و ایمان و جوانی و امید و آرزو را از مردم می دزدند، مردم هم از یکدیگر. بعد همه با هم
دست به کشتن همدیگر می زنیم. دست به کشتن همه چیز. پلنگ و خرس و لاک پشت و درنا و درخت و دریاچه و کوه و جنگل و خاک و هوا را می کشیم.
ما دست به قتل عام خویش زده ایم. ما درگیر یک خودکشی 👇
دست جمعی هستیم.
در چنین وضعیتی سهراب خوانی و سهراب ورزی، یک رفتار شاعرانه فانتزی و تفننی نیست. یک ضرورت اجتماعی است. یک کنش سیاسی است. یک جنبش عاطفی است.
ما باید لطافت را بیاموزیم. شفقت را بیاموزیم، رقت و رأفت را بیاموزیم. آخرین رگه های این گنجینه ها در ادبیات مخفی شده است👇
ما همچون باستان شناسان باید دست به کندوکاو بزنیم و آن نوشداروی پنهان در کوزه های فراموشی را به در بکشم و بنوشیم و مراقب باشیم که سارقان آدمیت در کمینند تا کوزه ها را بشکنند و نوشدارو را به شوکران بدل کنند.
ما فرزندان همان پلنگی هستیم که او را کشتند، همان خرسی که شکنجه اش👇
دادند، همان لاک پشتی که بر تنش یادگاری نوشتند، همان دریاچه ای که خشکش کردند، همان کوهی که فرو ریختند، همان درختی که آتشش زدند، همان جنگلی که بیابانش کردند و همان هوایی که غبار آلودش کردند و همان انسانی که هیولایش کردند.
ما آخرین بازماندگان نسل آدمیم و نمی خواهیم بنا به 👇
اقتضای زمانه دیو شویم. پس برای نجات خود گرد هم می آییم.اتحاد و بازگشت به هویت ملی و ملی گرایی کلید حل این معماست ما احتیاج به پرورش نسلی مسئولیت پذیر و میهن پرست داریم نسلی که ایران را بدیده مادر بنگرد
آخ مادرم ایران بانو اینروزها چقدر خسته ای مادر #نه_به_جمهوری_اسلامی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
نخستین مدرک تاریخی که نام دریای جنوبی ایران را با نام پارس پیوند میزند، کتیبه داریوش بزرگ (۵۱۹ - ۴۸۶ ق.م.) در سوئز [DZc] میباشد. این کتیبه در سال ۱۸۶۶ در ۱۳۰ کیلومتری سوئز کشف شد و خبر از ساخت کانالی در 👇
این منطقه به دست داریوش اول هخامنشی را میداد. کتیبه به سه زبان فارسی باستان، ایلامی و مصری ست که تحریر مصری آن جزییات بیشتری را دربرمیگیرد. بندهای پایانی کتیبه چنین است:
[داریوش شاه میگوید:«من پارسی هستم؛ از پارس، مصر را گرفتم؛ فرمان دادم این ترعه را بکنند، از رودی به نام 👇
نیل که در مصر روان است، به طرف دریایی که از پارس میآید؛ آنگاه این ترعه کنده شد، همانگونه که من فرمان داده بودم، و کشتیها از مصر از طریق این ترعه به سوی پارس رفتند، بنا به خواست من.»] {لوکوک، پییر، کتیبههای هخامنشی، ۱۳۹۵، فرزان روز، ۲۹۸}
دکتر مصطفی مصباح زاده، تعریف میکرد : هنگامی که با دکترای حقوق و درجه ستوان سوّمی در ارتش خدمت میکرد یک روز
خبردار ایستاده بودم.
سرلشگر شقاقی گفت تو حقوق خواندی ؟
گفتم بله.
گفت دکتردرحقوق هستی؟
گفتم بله.
گفت اعلیحضرت دستور دادند یک کلاس عالی قضائی در دانشکده افسری جهت 👇
افسران ارشد و امرای ارتش گذاشته شود و ما فکر کردیم تو بِرَوی در این کلاس درس بدهی.
گفتم هر طور امر بفرمائید تیمسار.
یک هفتهای گذشت و دو مرتبه مرا خواست. گفت انتخاب شما مشکلی برای ما ایجاد کرده و آن مشکل اینست که شما ستوان سوم هستی و باید بروی برای افسران ارشد از سرهنگ تا 👇
سرتیپ و سرلشگر درس بدهی، سابقه ندارد یک ستوان سوم برود برای سرلشگر درس بدهد، در نتیجه معلوم نیست در زمان ورود به کلاس شما باید به این افسران ارشد سلام بدهید یا آنها باید به شما سلام بدهند.
گفتم هر طور که امر بفرمائید تیمسار.
دانشکده افسری نتوانست تصمیم بگیرد، پرونده را 👇
نباید از حقیقت فرار کرد، سیستم حکومت پهلوی بر اساس رضایتمندی و خوشبخت کردن مردم ایران بود، چه نخست وزیرش، چه وزیرش و چه رئیسش !!
آن نظام سقوط کرد، سیستمی روی کار آمد که "انقلاب" کرد ..
"انقلاب" یعنی "منقلب شدن"، یعنی "واژگون شدن" یعنی "برعکس عمل کردن" 👇
همه گفتند پهلویها این همه به مُلک و ملت خدمت کردند، باز هم مردم ناراضی بودند، شک نکنید، که آخوندها دو ماه دیگر میروند !!
دو ماه شد دو سال، دو سال شد بیست سال، بیست سال شد چهل سال !!
به راستی چرا آخوندها نرفتند؟؟
شاه مدیریت و اقتصاد خوانده بود، او مدرسه نظام رفته بود، 👇
شاه خلبان خوبی بود، اما شاه مردم شناس خوبی نبود، شاه هرگز مداحی نکرده بود، روضه نخوانده بود، سینه نزده بود !!
وقتی در سال ۱۳۴۶ برای اعتلای فرهنگ منِ ایرانی، تالار رودکی را افتتاح کرد، برای اجرای "باله فندوق شکن" ۵ دقیقه ایستاد و کف زد !!
تظاهرات طرفداران سلطنت در ۹ اسفند ۱۳۳۱ برای جلوگیری از خروج شاه، به این مناسبت خلاصه گزارشی از هندرسون سفیر آمریکا در ایران منتشر می کنیم:
هزاران نفر از مردم به جانبداری از شاه تظاهرات کرده و خیابان کاخ را در مجاورت کاخ های شاهی و سکونتگاه مصدق مسدود کرده اند.👇
نگهبانان(خانه مصدق) ایستادگی کرده و به شلیک هوایی پرداختند اما جمعیتی که از کاخ شاه در حدود ۱۸۰ متر آن سوتر به خیابان می آمدند به تدریج بر سربازان غلبه کردند و علیه مصدق تظاهرات می کردند. مصدق با پیژامه در ایوان ظاهر شد تا جمعیت را آرام کند،او را هو کردند. مصدق به علا تلفن کرد👇
و خواهان نگهبانان بیشتری برای کاخ شد و اتهام زد که شورشیان را عوامل انگلیسی دربار تحریکمی کنند. در حینی که شورش به خشونت می کشید، مصدق با همان پیژامه به دیوار پشتی گریخت و فاطمی وزیر خارجه، وی را همراهی می کرد، آنها سوار بر خودرویی شدند و راه مقصد نامعلومی را پیش گرفتند.👇
ضربت خوردن على و افشاى جعليات اين داستان براى رسوائى آخوندها
سند_اول
اثبات جعلى بودن كل داستان ضربت خوردن على در محراب با استناد به كتب معتبر خود شيعيان
مسعودى، مورخ بزرگ اسلام كه از قضا شيعه هم بوده در ص ٤١٢ از جلد دوم كتاب مروج الذهب(لينك) در مورد ضربت خوردن على مينويسد:👇
على در بيرون فرياد ميزد و مردم را به نماز دعوت ميكرد كه ابن ملجم و همراهانش در حالى كه ميگفتند: حکم از آن خداست، نه براى تو، اى على! ابن ملجم بر فرق على زد و ضربتِ شبيب به چارچوب در خورد، امّا مجاشع بن وردان گريخت. على گفت: نگذاريد اين مرد فرار كند.
با استناد به اين سند تاريخى،👇
مسعودی نقل میکند که:
١) على در حياط مسجد بود و نه در محراب
٢) علی پس از ضربت خوردن گفت: لا يَفوتَنَّكُمُ الرَّجُلُ، نگذاريد اين مرد بگريزد
سئوال از آخوندهاى دروغگو و متوليان مذهب جعلى شيعه:
١) فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ را از كجايتان دراورديز؟👇
دکتر ابوالقاسم بختیار اولین پزشک ایرانی است که تا سن ٣٩سالگی تحصیلات ابتدایی داشت و خدمتکار یکی از خوانین بزرگ بختیاری بود .
او هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد وهمان جا می ماند تا مدرسه تعطیل می شد و دوباره آنها را به منزل 👇
میبرد دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل می کردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن برعهده دکتر جردن بود.
دکتر جردن از پنجره دفتر کارش می دید که هر روز جوانی قوی هیکل چند دانش آموز را به مدرسه می آورد.
یکروز که این جوان در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار👇
مدرسه کمک کرد دکتر جردن از کار او
خوشش آمد واو را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمی دهد جوان (دکتر ابولقاسم بختیار) گفت که بعلت سن بالا و نداشتن هزینه تحصیل و همچنین با داشتن سه فرزند قادر به این کار نیست ؛
دکتر جردن پذیرفت که خود شخصا آموزش او را در👇