با سختی زیادموفق شد امام زمان (عج) رو ببینه، آقا بهش فرمودند: نیاز نبود انقدر به خودت سخت بگیری برای دیدن ما
عرض کرد: آخه آقاجان خیلی دوس داشتم ببینمتون
حضرت فرمودند: میتونی کاری بکنی که ما خودمون بیایم دیدارت!
پرسید: چکار کنم مولای من؟
فرمودند: بیا باهم بریم از نزدیک ببین👇
وارد مغازه شدند، صاحب مغازه بعد از یک سلام و علیک گرم از آقا عذرخواهی کرد و به کار تعمیر یک قفل مشغول شد، شخص همراه حضرت متعجب شد و با خودش گفت: این بنده خدا انگار حواسش نیست کی اومده اینجا!
حضرت رو به همراهشون فرمودند:
به صاحب قفل قول داده تا یکساعت دیگه قفل رو بهش تحویل بده👇
اگر تحویل نده خلف وعده کرده و حق الناس هست.
چند لحظه بعد پیرزنی وارد مغازه شد، گفت آقا این قفل رو از من میخری؟
مرد نگاهی به قفل کرد و گفت بله مادر، ۳تومن میخرم!
پیرزن متعجب گفت آقا اشتباه نمیکنی؟ این قفل خرابه ها، دوباره نگاه کن!
مرد گفت میدونم مادر، ۳تومن میخرم👇
پیرزن گفت آخه از سر بازار تااینجا هیچکس بیشتر از ۱تومن نمیخرید، تو چطور میگی ۳تومن؟
مرد گفت من این قفل رو ۳تومن میخرم، ۱تومن خرج تعمیرش میکنم و ۵تومن میفروشم، اینجوری ۱تومن سود کردم!
پیرزن قفل روبهش فروخت و کلی دعاش کرد!
حضرت به همراهشون فرمودند دیدی؟
حالا پاشو بریم یه جای دیگه👇
رفتند وسط بازار، یه کفاش جعبه ی کفاشیش رو گذاشته بود کنارش و روی چهارپایه نشسته بود و مشغول تعمیر کفش بود.
حضرت به همراهشون فرمودند: همینجا صبرکن و فقط نگاه کن.
عرض کرد: چشم
حضرت رفتند پیش کفاش، پاشون رو روی چهارپایه ی مخصوص واکس کفاش گذاشتن و بعد از سلام علیک فرمودند:
میشه کفشهای من رو واکس بزنید؟
کفاش سر بلند کرد و عرض کرد: سلام آقای من ، خیر الان نمیتونم
حضرت دوباره فرمودن: من عجله دارم، میشه اول کفش من رو واکس بزنید؟
کفاش گفت: شرمندم، اما الان نمیتونم
حضرت بهش پیشنهاد پول بیشتر دادند
کفاش قبول نکرد
شخص همراه که داشت نگاه میکرد👇
چشماش از تعجب گرد شده بود، میدید امام زمان(عج) بالای سر کفاش وایساده اما کفاش جز یه نگاه و دادن جواب سلام، چسبیده به کار کفشش و هرچقدر حضرت بهشون میگن یه واکس بزن کفاش قبول نمیکنه!
حضرت با اصرار فرمودند: آقا کار من زود تموم میشه، خب اول کار من رو انجام بده بعد اون رو تعمیر کن👇
کفاش با گریه بلند شد و مودب رو به حضرت ایستاد و همونطور که به پهنای صورت اشک میریخت عرض کرد:
مولای من، میخواید برم روی این چهارپایه بایستم و داد بزنم ایهاالناس، آقای من مولای من سرور من امام زمان من قدم رو چشمای من گذاشتن و اومدن پیش من و از من خواسته ای دارند اما من نمیتونم؟
👇
حضرت پیشونیش رو بوسیدن و برگشتند.
وقتی به اون شخص همراه رسیدند پرسیدند:
بازهم دیدی؟
عرض کرد: دیدم آقاجان
حضرت فرمودند: بااینکه میتونست کار کوتاه واکس زدن به کفش من روانجام بده و بعد به اون تعمیرات برسه اما قبول نکرد، چون حق صاحب کفش به اندازه ی زمان واکس زدن برای من ضایع میشد.
👇
اگر اینطوری باشید ما خودمون دائماً میایم به دیدنتون
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#حق_الناس
#نقل_به_مضمون

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with ایمان قاسمی

ایمان قاسمی Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(