برای اخراج محمدعلیشاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آنها بودم.
روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم،
دارای قیافهای تکیده و شکسته بود.
همسر او نیز مرتب گریه میکرد و از دوری احمد [احمدشاه] ناراحت بود.
باآنکه در مورد اخراج محمدعلیشاه 👇
خبری منتشر نشده بود،
ولی عدهای زیاد در مقابل سفارت در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و میخواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند.
هیئت متوجه شد و
از شهر درخواست کرد که عدهای قزاق بفرستند.
قزاقها آمدند و در دو طرف مستقر شدند.
قیافۀ جمعیت بینهایت 👇
غضبناک و عصبانی بود.
هیئت انتظار داشت که واقعهای روی بدهد.
ازاینرو من جلو جمعیت رفته و آنها را به آرامش دعوت کردم.
ولی جمعیت همچنان عصبانی بود.
تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از درِ پنهانی سفارت خارج کنیم.
شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغضگرفته جلو آمده و به ترکی 👇
شروع به احوالپرسی کرد.
گریه به شاه امان نمیداد.
من به او گفتم :
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟
بغض شاه ترکید.
گفت:
«خدا ذلیل کند شاپشال و امیربهادر جنگ را،
آنها مرا اغفال کردند تا روبهروی ملتم بایستم.»
گفتم:
«عذر بدتر از گناه.»
«بههرحال الان چارهای نیست 👇
و خودکرده را تدبیر نیست.
باید هرچهزودتر خاک ایران را ترک کنی.
تا چه وقت میخواهی به این زندگی ذلتبار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی.؟؟»
شاه در این موقع با صدای بلند میگریست بهطوریکه همۀ هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متأثر شدند.
محمدعلیشاه دیگر 👇
آن شاهی نبود که روبهروی ملت خود ایستاده بود.
مثل بچۀ مطیعی شده بود که پناهگاهی میجست.
چون شایع بود که قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد،
ستارخان به ترکی فریاد زد:
«جیبها و اثاثهاش را بگردید.!»
من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم:
رعایت این 👇
مردک بیچاره را بکنید.
این در وضع روحی بدی است.
ستارخان گفت:
«سن بیلمیرم» یعنی من نمیدانم.
من پیشنهاد کردم برای آنکه بهانهای به دست کسی داده نشود،
اثاثیۀ شاه و حتی جیبهایش را بازرسی کردند.
چند قطعه جواهر پیدا شد که بلافاصله صورتمجلس و اعضای هیئت زیر آن را امضا👇
نمودند.
ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت :
اثاثۀ ملکهجهان خانمش را هم بگردید!
من گفتم:
«این کار زننده است.»
ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلیشاه بودند صدا کرد و به شکلی موهن گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید.
زنها ؛ خانم را هم گشتند و👇
در آنجا هم چند قطعه الماس یافتند.
شاه خواست مانع شود،
ستارخان گفت:
«هرچه جنایت کردی بس نبود؟
حالا میخواهی داراییهای رعیت را به تاراج ببری؟»
فحش رکیکی هم نثار شاه کرد.
من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمیشد و او مرتب مثل شیر میغرید و اسلحهاش را تکان 👇
میداد...
[در آخر محمدعلیشاه] به اعضای هیئت دست داد
و از بعضی حلالیت طلبید،
ولی چه سود؟
محمدعلی شاه لکههایی را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچوقت پاک نخواهد شد.
او ملتی را که آزادی میخواست کشت.
مجلس را به توپ بست.
به علمای اعلام بیاحترامی کرد.
ملکالمتکلمین و 👇
صوراسرافیل را در باغ شاه خفه کرد.
بههرحال صحنهای بود دردناک و ناراحتکننده.
اعتراض مرحوم « رافی » به گرانی های دهه 60 در کشور..
رافی خاچاطوریان (زادهٔ ۱۳۲۷ – درگذشته ۱۰ آبان ۱۳۹۸) هنرپیشه و مجری ارمنیتبار تلویزیون ملی در قبل از شورش ۵۷ بود. کارهای او بیشتر درزمینهٔ طنز انتقادی، سیاسی و اجتماعی بود.👇
او چندی پیش از شورش ۵۷، ایران را ترک و بههمراه خانواده به کالیفرنیا مهاجرت کرد. خاچاطوریان در ایالات متحده آمریکا در برنامههای طنز سیاسی ـ اجتماعی شبکههای گوناگون فارسیزبان بهعنوان مجری و بازیگر ظاهر شد.
در تیر ۱۳۶۷ خاچاطوریان در یک گردهمایی اعتراضی علیه 👇
حملهٔ ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران شرکت کرد و مورد حملهٔ یک چریک لبنانی و چند ایرانی هوادار نظام قرار گرفت.
در این حمله، خاچاطوریان یک چشم خود را نیز ازدست داد.
وی پس از این حمله، در نخستین مصاحبه با تلویزیونهای فارسیزبان گفت:
«دنیای کنونی اونقدرها هم قشنگ نیست👇
میرزا محمد علی محلاتی ملقب به حاج سیاح متولد ۱۸۳۶ میلادی، جهانگرد و نخستین ایرانی است که رسما تابعیت ایالات متحده آمریکا را پذیرفت.
بخشی از كتاب خاطرات_حاج_سياح_محلاتی که معاصر با ناصرالدین شاه بود :
جماعتِ عمامه بهسر همه جا را پر کردهاند و همه مقامات را صاحب شدهاند.👇
کسی نمیداند کداميک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آيتالله و حجتالاسلام و شيخ و ملا دارند، و کارشان اين است که به اسم شريعت هر چه میخواهند بکنند و جلوِ هر چه را که نمیخواهند بگيرند. تکفير میکنند. معامله بهشت و جهنم میکنند. کسی جرئت ندارد بگويد آقا دروغ 👇
میگويد، زيرا بيرقِ واشريعتا بلند میشود. به آنها ايراد میگيری، میگويند ايراد به مجتهد جايز نيست. تکذيب میکنی، مثل اين است که خدا و پيغمبر را تکذيب کردهای. به هيچ آخوند گردن كلفتی نمیتوان گفت که مجتهد نيست يا عادل نيست، زيرا جمعی قلچماق پشت سرش دارد که هرچه بگويد میکنند👇
درودفرمانده❤
دكتر اميراصلان افشار به عنوان آخرين رئيس كل تشريفات دربار شاهنشاهی به هنگام خروج شاه از ايران، از معدود افرادی بود كه با محمّدرضا شاه همراه شد و با وفاداریهای صميمانه، تا آخرين لحظات زندگی شاه، همدم وهمراه و همراز وی بوده است.👇
دكتر اميراصلان افشار در تهران متولد شد و بسال 1935، در سن 15-14سالگی، برای تحصيلات عازم آلمان (برلين) گرديد، وی پس از پايان دورۀ متوسّطه، وارد دانشگاه برلين گرديد و سپس در سال 1942 با درجۀ دكترای رشتۀ علوم سياسی از دانشگاه وين (اتريش) فارغالتحصيل شد.👇
در دوران خدمت خود دارای پستهای مهـّم و حسّاس بوده، از جمله:
ـ وابستهء سفارت ايران در هلند و رابط دادگاه لاهه به هنگام ملّی شدن صنعت نفت (1952)
ـ نمايندهء ايران در كنفرانس آسيا ـ آفريقا، باندونگ اندونزی (1955)
نخستین مدرک تاریخی که نام دریای جنوبی ایران را با نام پارس پیوند میزند، کتیبه داریوش بزرگ (۵۱۹ - ۴۸۶ ق.م.) در سوئز [DZc] میباشد. این کتیبه در سال ۱۸۶۶ در ۱۳۰ کیلومتری سوئز کشف شد و خبر از ساخت کانالی در 👇
این منطقه به دست داریوش اول هخامنشی را میداد. کتیبه به سه زبان فارسی باستان، ایلامی و مصری ست که تحریر مصری آن جزییات بیشتری را دربرمیگیرد. بندهای پایانی کتیبه چنین است:
[داریوش شاه میگوید:«من پارسی هستم؛ از پارس، مصر را گرفتم؛ فرمان دادم این ترعه را بکنند، از رودی به نام 👇
نیل که در مصر روان است، به طرف دریایی که از پارس میآید؛ آنگاه این ترعه کنده شد، همانگونه که من فرمان داده بودم، و کشتیها از مصر از طریق این ترعه به سوی پارس رفتند، بنا به خواست من.»] {لوکوک، پییر، کتیبههای هخامنشی، ۱۳۹۵، فرزان روز، ۲۹۸}
دکتر مصطفی مصباح زاده، تعریف میکرد : هنگامی که با دکترای حقوق و درجه ستوان سوّمی در ارتش خدمت میکرد یک روز
خبردار ایستاده بودم.
سرلشگر شقاقی گفت تو حقوق خواندی ؟
گفتم بله.
گفت دکتردرحقوق هستی؟
گفتم بله.
گفت اعلیحضرت دستور دادند یک کلاس عالی قضائی در دانشکده افسری جهت 👇
افسران ارشد و امرای ارتش گذاشته شود و ما فکر کردیم تو بِرَوی در این کلاس درس بدهی.
گفتم هر طور امر بفرمائید تیمسار.
یک هفتهای گذشت و دو مرتبه مرا خواست. گفت انتخاب شما مشکلی برای ما ایجاد کرده و آن مشکل اینست که شما ستوان سوم هستی و باید بروی برای افسران ارشد از سرهنگ تا 👇
سرتیپ و سرلشگر درس بدهی، سابقه ندارد یک ستوان سوم برود برای سرلشگر درس بدهد، در نتیجه معلوم نیست در زمان ورود به کلاس شما باید به این افسران ارشد سلام بدهید یا آنها باید به شما سلام بدهند.
گفتم هر طور که امر بفرمائید تیمسار.
دانشکده افسری نتوانست تصمیم بگیرد، پرونده را 👇
نباید از حقیقت فرار کرد، سیستم حکومت پهلوی بر اساس رضایتمندی و خوشبخت کردن مردم ایران بود، چه نخست وزیرش، چه وزیرش و چه رئیسش !!
آن نظام سقوط کرد، سیستمی روی کار آمد که "انقلاب" کرد ..
"انقلاب" یعنی "منقلب شدن"، یعنی "واژگون شدن" یعنی "برعکس عمل کردن" 👇
همه گفتند پهلویها این همه به مُلک و ملت خدمت کردند، باز هم مردم ناراضی بودند، شک نکنید، که آخوندها دو ماه دیگر میروند !!
دو ماه شد دو سال، دو سال شد بیست سال، بیست سال شد چهل سال !!
به راستی چرا آخوندها نرفتند؟؟
شاه مدیریت و اقتصاد خوانده بود، او مدرسه نظام رفته بود، 👇
شاه خلبان خوبی بود، اما شاه مردم شناس خوبی نبود، شاه هرگز مداحی نکرده بود، روضه نخوانده بود، سینه نزده بود !!
وقتی در سال ۱۳۴۶ برای اعتلای فرهنگ منِ ایرانی، تالار رودکی را افتتاح کرد، برای اجرای "باله فندوق شکن" ۵ دقیقه ایستاد و کف زد !!