ـ #رشتوی_جدید:
ماجرای عزل خفّتبار و ترحمانگیز محمدعلیشاه قاجار از سلطنت و نقش #ستارخان در جلوگیری از دزدیدن جواهرات ملی توسط شاه قاجار.
حتما تا به حال بارها در مورد مبارزهٔ محمدعلیشاه قاجار با مشروطهخواهان، به توپ بستن مجلس شورای ملی، قیام مجدد مشروطهخواهان، فتح تهران و
عزل محمدعلیشاه از سلطنت شنیدید. اما مطمئنا درمورد چگونگی عزل محمدعلیشاه و ماجرای اخراج او از ایران، کمتر مطلبی به گوشتون خورده.
در کتاب «مشروطیت ایران» نوشته محمود ستایش، شرح آخرین ساعات سلطنت محمدعلیشاه از زبان #حسن_تقیزاده که اونجا حضور داشته و وقایع رو با چشم دیده، نوشته شده.
متن زیر، شرح ماجرای آن ساعات پرالتهاب از زبان تقیزاده است و من دخل و تصرفی در نگارش این متن ندارم. فقط جاهایی که نیاز به توضیح داشته، یا برای فهم بهتر مطلب نیاز بوده کلمهای به متن اضافه بشه، داخل 👈 [ ] به متن اضافه کردم.
تقیزاده میگه:
«برای اخراج محمدعلیشاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آنها بودم. روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافهای تکیده و شکسته بود. همسر او نیز مرتب گریه میکرد و از دوری احمد [احمدشاه پسر محمدعلیشاه] ناراحت بود. باآنکه در مورد
اخراج محمدعلیشاه خبری منتشر نشده بود، ولی عدهای زیاد در مقابل سفارت [منظور سفارت انگلیس است] در زرگنده آمده بودند و بعضی از مردم هم با خود اسلحه داشتند و میخواستند انتقام خود را از آن مرد [یعنی محمدعلیشاه] بگیرند.
هیئت، متوجه شد و از شهر [یعنی شهرداری] درخواست کرد که عدهای قزاق [یعنی نیروی نظامی] بفرستند. قزاقها آمدند و در دو طرف مستقر شدند. قیافۀ جمعیت بینهایت غضبناک و عصبانی بود. هیئت انتظار داشت که واقعهای روی بدهد. ازاینرو من جلو جمعیت رفته و آنها را به آرامش دعوت کردم.
ولی جمعیت همچنان عصبانی بود. تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از دربِ پنهانیِ سفارت خارج کنیم. شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغضگرفته جلو آمده و به تُرکی شروع به احوالپرسی کرد. گریه به شاه امان نمیداد.
من به او گفتم: چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟! بغض شاه ترکید. گفت: «خدا ذلیل کند شاپشال [نام گماشتهٔ نظامی روسیه در دربار قاجار] و امیربهادر [نام وزیر جنگ آن زمان] را، آنها مرا اغفال کردند تا روبهروی ملتم بایستم!» گفتم: «عذر بدتر از گناه.»
به او گفتم: «بههرحال الان چارهای نیست و خودکرده را تدبیر نیست. باید هرچهزودتر خاک ایران را ترک کنی. تا چه وقت میخواهی به این زندگی ذلتبار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی؟»
شاه در این موقع با صدای بلند میگریست، بهطوریکه همۀ هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالتِ روحیِ شاه متأثر شدند. محمدعلیشاه دیگر آن شاهی نبود که روبهروی ملت خود ایستاده بود. مثل بچۀ مطیعی شده بود که پناهگاهی میجست.
چون شایع بود که محمدعلیشاه قصد خروجِ مقداری از جواهراتِ سلطنتی را دارد، #ستارخان به تُرکی با فریاد گفت: «جیبها و اثاثهاش را بگردید.» من نزد ستارخان رفته و باز به تُرکی به او گفتم رعایت این مردک بیچاره را بکنید. این در وضع روحی بدی است.
ستارخان گفت: «مَن بیلمیرَم» یعنی من نمیدانم. من پیشنهاد کردم برای آنکه بهانهای به دست کسی داده نشود، اثاثیۀ شاه و حتی جیبهایش را به شکل زنندهای بازرسی کردند.
چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورتجلسه شد و اعضای هیئت، زیر آن را امضا کردند. سپس ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثۀ ملکهجهان [نام همسر محمدعلیشاه] را هم بگردید. من گفتم: «این کار زننده است.»
ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلیشاه بودند صدا کرد و به شکلی موهن گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید. زنها حتی سینهبند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند.
شاه خواست مانع شود، ستارخان به ترکی گفت: «هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا میخواهی داراییهای رعیت را هم به تاراج ببری؟!» و فحشی هم نثار شاه کرد! من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمیشد و او مرتب مثل شیر میغرید و اسلحهاش را تکان میداد...
در آخر محمدعلیشاه به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟ محمدعلی شاه لکههایی را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچوقت پاک نخواهد شد. او ملتی را که آزادی میخواست کشت. مجلس را به توپ بست. به مردم ایران بیاحترامی کرد
و ملکالمتکلمین [از روحانیون مشروطهخواه] و صوراسرافیل [روزنامهنگار عصر مشروطه] را در باغ شاه خفه کرد...»
اگر به مطالعه تاریخ انقلاب مشروطه علاقمند هستید، کتاب من با نام «انقلاب مشروطه، از آغاز تا انجام» رو به صورت PDF یا صوتی از سایت شخصیم دانلود و مطالعه کنید 👇 bahmanansari.ir/constitutional…
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
از #کوروش_بزرگ در تورات با لقب #مسیح و #منجی و #پادشاه_جهان یاد شده است. در این رشتو میخواهم بدون کم و کاست و دستکاری، آن بخشهایی از تورات را که درباره کوروش نوشته است، برای شما بازنویسی کنم.
متن اصلی و بدون دستکاری کتاب تورات 👇
ماجرای اسارت یهودیان:
پادشاه بابِل، نِبوکَدنِصَّر (بختنصر)، با سپاهیان خود به اورشلیم حمله کرد و آن را محاصره نمود. […] او ظروف مقدس خانهٔ خدا را غارت و یهودیان را اسیر کرد و با خود به معبد خدای خویش در بابِل برد و ظروف را در خزانهٔ معبد گذاشت. […] یکی از این اسرا، دانیال
نبی بود. […] خداوند به دانیال، توانایی تعبیر خوابها و رؤیاها را عطا فرمود. […] نِبوکَدنِصَّر در سال دوم سلطنتش خوابی دید. این خواب چنان او را مضطرب کرد که سراسیمه بیدار شد و نتوانست دوباره به خواب رود. پس همهٔ منجمان، جادوگران، طالعبینان و رمالان خود را احضار کرد تا خوابش را
بیایید به وضعیت بلبشو و درهمریختهٔ جهان در قرن ٢١ نگاهی بیاندازیم:
١- یکسوم از جمعیت اروپا، سیاهپوست شده است.
٢- تعداد جماعت همجنسگرا در مقایسه با یک قرن قبل، تقریبا پنج برابر شده است.
٣- پارلمانهای کشورهای غربی، برعکس قرنهای
گذشته که معمولا در اختیار افراد وطندوست بودند، حالا در اختیار مهاجرانی از احزاب سبز و رنگینکمانی و ایدئولوژیکمحور افتاده و مدام درگیر شعارهای پوچ در حمایت از چیزهایی شدهاند که هیچ ارزش ملی/انسانی ندارد.
۴- هزاران نفر از مسلمانان، چسبیده به کاخسفید در واشنگتندیسی، نماز
جماعت برگزار میکنند.
۵- نظم جوامع متمدن به شکل وحشتناکی به هم ریخته است. افرادی در اعتراض به -مثلا گرمشدن زمین-کف خیابانها مینشینند، ترافیک ایجاد میکنند، و هیچ نیرویی از پلیس و قانون، جرات نمیکند آنها را بخاطر ترویج هرجومرج و گند زدن به نظم شهری، بازخواست کند.
دانشمندان ایرانی پیش از اسلام
ـ #رشتو
اخیرا زیاد مطرح شده که ایرانیان پیش از اسلام هیچ دانشمند و اندیشمندی نداشتند! گمان این عزیزان این بوده که هزار سال تمدن یکپارچه در دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی، برروی #هیچ ساخته شده و این ساختار منظم و منسجم بدون هیچ اندیشمندی برپا شده!
قبل از نامبردن اسامی اندیشمندان ایرانی پیش از اسلام، باید یک نکته رو یادآور بشم. با حمله اعراب به ایران، ما دچار یک نسلکشی فرهنگی شدیم. انواع کتابها و نوشتههای مکتوب از بین رفت و آثاری که باقی ماند هم اکثرا دچار پراکندگی و کاستی و نقص شدند. بنابراین یک فاصلهٔ عمیق میان ما
و ایران باستان به ویژه در بخش فرهنگ و تمدن و دانش پدید اومد که ماحصل اون، از بین رفتن بسیاری از کتابها و فراموش شدن نام دانشمندان و مولفان و بزرگان علمی ادبی شد.
یکی از آثار مهم باستانی ما که کمتر مورد توجه قرار گرفته، اثر تاریخی دکان داوود در سرپلذهاب است.
این اثر تاریخی البته برخلاف اسمش، ارتباطی به داوود نبی نداره و یک گوردخمهٔ قدیمی است که شاید یکی از شاهان ماد در آنجا دفن شده باشه.
پس از سقوط ساسانیان، ایرانیان برای جلوگیری از تخریب آثار تاریخی توسط اعراب، اسامی هر یک از آثار را به اسامی مورد باور اعراب تغییر دادند. مثلا نام مقبرهٔ کوروش را گذاشتند «مشهد مادر سلیمان» و نام آتشکدهٔ آناهیتا در شهرری را به نام مزار بیبیشهربانو تغییر دادند.
نام #دانشگاه_صنعتی_شریف از کجا آمد؟
ـ #رشتوی_کوتاه
دانشگاه شریف، اشاره به نام #مجید_شریف_واقفی دارد. او از رهبران #سازمان_مجاهدین_خلق بود.
وی در کنار گرایشهای چپ،گرایشهای اسلامی هم داشت و به همین دلیل توسط برخی از همحزبیهایش (مهمترین آنها #تقی_شهرام) که متعصب بر مکتب #مارکسیسم بودند، کشته شد.
از جمله فعالیتهای تروریستی شریف، بمبگذاری در شرکت #جنرال_الکتریک به همراه همسر سازمانیاش #لیلا_زمردیان بود. این عملیات تروریستی باعث شد تا این دو نفر تحتپیگرد و تعقیب سازمان امنیت و اطلاعات کشور قرار بگیرند.
✅ همهچیز درباره #شب_چله و ارتباط آن با #خورشید و #تولد_میترا و تبدیل آن به #کریسمس و جشنهای #مسیحیان. آیا غرب هرچه دارد، از ایران دارد؟
#رشتو
✅ در آغاز باید ببینیم که جشن «شب چله زمستان» چه ربطی به خورشید دارد که در منابع تاریخی از آن با عنوان «جشن خورشید» یاد شده است؟
این موضوع دلایل نجومی دارد که با فرهنگ و اساطیر ما گره خورده است:
در دانش ستارهشناسی، انقلاب زمستانی یا چله زمستان، یعنی لحظهای که خورشید از دید ناظر زمینی در بیشترین فاصلهٔ زاویهای با صفحهٔ استوا قرار دارد و این بلندترین شب سال (غروب ۳۰ آذر تا طلوع ۱ دی ماه) و کوتاهترین روز
سال است. از این لحظه به بعد، طول روزها بلندتر میشود و طول شبها کوتاهتر؛ تا لحظه اعتدال بهاری، که طول شب و روز برابر میگردد. این روند همچنان تا آغاز تابستان ادامه دارد (روزها بلند میشود و شبها کوتاه)؛ تا لحظه انقلاب تابستانی که بلندترین روز سال و کوتاهترین شب سال را داریم و