#مارکسیسم_1 #مقدمه
قبل از اینکه شروع کنم در مورد مارکسیسم بنویسم، یه نکته رو توضیح بدم
من خیلی فکر کردم که برای توضیح اندیشه های مارکس و انگلس، و بعد لنین و استالین، چه چیزایی رو بنویسم که اصل مطلب رو، هر کسی با هر سطح دانشی متوجه بشه
چون بسیاری از دوستان سن کمتری دارن یا
اشنایی کمتری با فلسفه دارن
فکر میکنم بهتر باشه با همون زبان خودمانی همیشگی و کمی ریشه ای تر بنویسم، چون مثلا من دارم ماتریالیسم دیالکتیک رو توضیح میدم، در حالی که فردی که داره این رشتوها رو میخونه نه میدونه ماتریالیسم چیه، نه دیالکتیک چیه
و سعی میکنم مثال هم بیارم تا کامل
درک بشه
مثلا مفهوم مادی تاریخ (ماتریالیسم دیالکتیک) یا نظریه ارزش اضافی (اضافه ارزش) چیزاییه که با مثال بهتر میشه فهمید
نکته دوم اینکه تو این رشتوها سعی میکنم هم نبوغ مارکس رو نشون بدم، که تو یه سری موارد میبینید چقدر تیزبین بود، و در کنارش نقدهای
زیادی بهش میارم...
میبینید، نشون میدم که کجای کار این چند فیلسوف مغرور ایراد داشت که تا همین امروز هم ایراد داره و تقریبا هر کشوری که توش کمونیسم بر پایه تفکرات مارکس(مارکسیسم) مستقر شد رو به گندی کشیدن که اون سرش ناپیدا
و نکته اینکه حتی یه تجربه موفق هم تو این کشورها دیده نشد
پیش بینی های مارکس و انگلس رو هم میبینید که نه تنها غلط بلکه غالبا برعکس از اب دراومد
با این مقدمه بریم سراغ ارکسیسم
در شرح مارکسیسم همیشه میگن مارکس دو کشف بزرگ داشت که همین دو کشف جاودانه اش کرد
اول ماتریالیسم دیالکتیک که بهش اصالت طرز تولید هم میگن
دوم نظریه ارزش اضافی
پس از اولی شروع کنیم
ایده الیسم و ماتریالیسم:
واسه اینکه ماتریالیسم دیالکتیکی رو بفهمیم، بد نیست من مختصری از ایده الیسم و ماتریالیسم واسه دوستان بنویسم، بعد انواع ماتریالیسم رو بنویسم که تو اخرین مدلش ماتریالیسم مارکس و انگلس (انگلس بهش میگفت ماتریالیسم تاریخی) رو شرح میدم
بزودی واستون شرح میدم که مارکس و انگلس چگونه ماتریالیسم رو بسط دادن به جامعه و تاریخ بشری و اصطلاحا مفهوم مادی عینی از تاریخ بیرون کشیدن
اول بری سراغ ایده الیسم
۱- ایدهالیسم:
ببینید دوستان من بارها دیدم بسیاری از دوستان که کمابیش مطالعه فلسفی داشتن هم در
درک ایده الیسم مشکل دارن، حتی دیدم که خیلیا فک میکنن ایده الیسم یعنی خداباوری
در حالی که بیخداها هم میتونن ایده الیست باشن
اصلا ایده الیسم و ماتریالیسم، دو تا نگاه کلی به جهانه
به طور کلی ما دو نوع نگاه به جهان داریم یکی ایده الیستی و دوم ماتریالیستی
ایده الیسم یعنی چی؟
ایده الیسم یعنی هر نظریه ای که معتقد باشه که ایده بر ماده مقدمه
وقتی میگیم.ایده، منظورمون میتونه ایده های افلاطونی باشه که بهش مُثُل هم میگن
منظور میتونه روح یا نفس یا شعور یا اگاهی یا هر چی اسمشو بزاریم باشه، یا اصن منظور میتونه خدا باشه،
مثلا ادیان در یک نگاه کلی ایده الیست هستن، چرا؟ چون معتقدن خدا جهان مادی رو بوجود اورده، یعنی خدا مقدم بر جهان (ماده) است
حالا لزوما ایده الیست ها خداباور نیستن، در واقع مثلا افلاطون معتقد بود که جهان مادی ما، یه واقعیت اصیل پشتش داره
که این واقعیت نهایی جهان ایده ها یا مثُل هستند
یا مثلا بارکلی معتقده که تمام جهانی که تجربه میکنیم، درون ذهنه، یعنی اصلا چیزی به اسم ماده یا جوهر مادی وجود نداره
و جهان مجموعه ای از تصوراته که باید فاعل شناسا یا روح یا نفسی باشه که درکش کنه
اینم خودش یه نوع ایده الیسمه و
اتفاقا رادیکال ترین نوع ایده الیسم که نه تنها میگه ایده، شعور، روح، نفس، اگاهی و یا هر چیزی از این جنس، بر ماده مقدمه، بلکه اصلا وجود ماده رو قبول نداره و برای مثال معتقده این میز و صندلی و درخت و سیب و غیره ای که میبینی، در واقع تصوراتی درون نفسیه که فاعل شناساییه
بهرحال ما ایده الیسم های مختلفی داریم که فقط بحث در همین مورد یه تاریخ فلسفه زمان میبره
اما ماتریالیست ها چی میگن؟
ماتریالیسم بطور کلی هر گونه نظریه ای که میگه ماده یا یه چیز مادی، بر ایده یا بر شعور یا بر روح یا بر نفس و.... مقدم هستش
ماتریالیسم تو یه نگاه کلی سه دوره رو رد کرده
دوره اول ماتریالیست های بدوی بودن
مثلا تالس که معمولا بعنوان اولین فیلسوف غرب میشناسیمش معتقد بود واقعیت نهایی جهان آبه؛ یعنی کل زمین و اسمون و درخت و سیب و میز و صندلی و... همه شون در نهایت از اب ساخته شده
اناکسیمنس معتقد بود جهان از هوا ساخته شده یعنی اون ماده المواد عالم، اون عنصر نهایی، اون واقعیت نهایی جهان که همه چیز از اون ساخته شده، هواست
فلاسفه اولیه، به همین شکل ماتریالیستای اولیه بودن، اونا درست با مفهوم ماده و یا جوهر (جوهر مادی) اشنا نبودن،
ولی به همون شکل ساده و اولیهی خودشون، دید ماتریالیستی داشتن
مثلا یکی دیگشون امپدوکلس بود که معتقد بود که جهان از یه عنصر ساخته نشده
بلکه از چهار عنصر اب و خاک و هوا وواتش ساخته شده
اشکالی نداره، اینم یه ماتریالیست اولیه بود
اولین کسی که یه کم با مفهوم ماده اشنامون کرد، اناکسیمندر بود، این بابا میگفت اون عنصر نهایی، اون واقعیت نهایی جهان ما چیه؟ یه چیزی به اسم اپیرون
این اپیرون چیه؟ تقریبا همون چیزیه که ارسطو بعدها بهش میگه ماده
یه چیز بیکران و بینهایت که میتونه به هر شکلی در بیاد
اما اینا همشون ماتریالیستای اولیه یا بدوی بودن
ولی تو عصر روشنگری با رشد دانش بشر و ظهور چند دانشمند و فیلسوف بزرگ مثل نیوتن و دکارت و حتی با تلاش های گالیله و کپلر و کوپرنیک و... دید یه سری فلاسفه به جهان عوض شد
اینا ماتریالیسمی رو اوردن که ما بهش ماتریالیسم مکانیکی میگیم
اگر اینو باز کنیم میبینید چقدر جالب با علم زمانه خودشون به جهان نگاه میکنن ولی مختصر بخوام بگم، این نوع نگاه به جهان چطور بود؟
خیلی سادست
اینا جهان رو مثل یه ماشین غول پیکر میدیدن که طبق قوانین دقیییییییق خودش، مثل یه ساعت، فیکس، بدون خطا کار میکنه
این نوع ماتریالیسم رو بهش میگفتن ماتریالیسم مکانیکی که فوئرباخ یکی از بزرگترین نماینده های این طرز فکره
پس تو این نوع دیدگاه به جهان، ما درک بهتری از ماده به لحاظ فبسفی داشتیم، و معتقد بودیم اون عنصر نهایی جهان، ماده است و به عبارتی کل جهان مادیه و ماده بر روح، نفس،
اگاهی و... مقدمه
ولی اگر این نوع ماتریالیسم رو باز کنیم میبینیم مشکلاتی در تبیین جهان وجود داره
مثلا اگر به این فلاسفه میگفتن حرکت در جهان از کجا بوجود اومده؛ جواب روشنی نداشتن
یکی مثل دکارت میگفت به من ماده و حرکت رو بدید، جهان به این بزرگی رو واستون میسازم
این یعنی دکارت واسه اینکه این ماده و حرکت درون جهان، خودش از کجا اومده، توضیحی نداره
ولی اگر این دوتا رو بدی بهش، میگه کل جهانو واست میسازم (چون جهان یه ماشین غول پیکره که ساعت وار کار میکنه)
اگر توجه کنید
این نوع نگاه شما رو به سمت خدای دئیستی پرتاب میکنه و نهایتا مجبورید
به سمت خداباوری کشیده بشید
چون واسه حرکت تو جهان، باید دنبال دلیل کافی باشید
این در کل همون نگاه ارسطوییه که میگه هر حرکتی محرکی داره، تسلسل محرکها محاله، پس باید یه محرک اولیه یا خدا وجود داشته باشه که این مقوله حرکت رو به جهان اعطا کرده باشه
اما یه جواب دیگه ام اینه که بگیم حرکت یه چیز اصیله تو جهان
این یعنی حرکت، ذاتی ماده است
یعنی ماده چیه؟ چیزی که حرکت داره
و ماده و حرکت دو جز جدانشدنی از همند
یا بعبارتی همونطور که ماده، جوهره ی جهانه، واقعبت نهایی جهانه، حرکتم جوهره ی جهانه
این جوابیه که کارل مارکس به این مساله میده
و ماتریالیستای قبل از اون، با نظر به یافته های علمی زمانه شون نمیتونن چنین پاسخی بدن
مثلا یه ایراد اینه که اولا باید. این ادعا رو ثابت کنن نه اینکه فقط ادعا کنن و تا این زمان بهترین توضیحات در مورد حرکت، قوانین نیوتنه که این قوانین
هم توضیحی واسه این مساله ندارن
و یا مثلا یه ایراد ماتریالیسم مکانیکی اینه که اگر بگیم تکامل تو جهان چطور بوجود میاد، توضیحی ندارن
مارکس میخواد توضیح بده جوامع بشری و تاریخ بشری یه سیر تکاملی رو طی میکنن ولی مثلا ماتریالیسمی که جهان رو مثل یه ماشین غول پیکر میبینه
چه توضیحی واسه این مساله داره؟
هیچی
یه ماشین، یه ساعت، یه سیستم نیوتنی، اصطلاحا مثل ساعت دقیق کار میکنه
دیگه تکامل توش راه نداره ولی خوب ما فرزند عصر داروینیم....
متاسفانه محدودیت توییت نمیزاره.... ادامه شو رشتوی بعدی.... روزی یه قسمت....
راستی اینا هنوز مقدمهست
احتمالا از رشتوی سوم یا چهارم وارد مارکسیسم بشیم
چون میخام کمی از دیالکتیک بهتون بگم
یه کم هم از تئوری شناخت
و یه کم از جامع مختلف
بعد وارد ماتریالیسم دیالکتیکی و ارزش اضافی و تولید و کار و نیروی کار و شیوه تولید و ابزار تولید و این چیزا بشیم
مطالب جالبیه
سعی میکنم بی غرض، تیزبینی مارکس رو نشون بدم
و البته گندی که همشون با هم به دنیا زدن
یه کم جلو بریم
مطالب جا بیفته
میریم تو بحثای لنین و تضادهایی که لنین میاره که رسما به شعور خود مارکس هم توهین میکنه
کامل مینویسم
اگر علاقه دارید باید همه رو بخوندید
نصفه نمیشه
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
دوستان قبل از شروع
باز میگم اگر میخواید دقیق مارکسیسم رو بفهمید لطفا همه رشتوها رو مرتب بخونید
من از رشتوی بعد یا حتی چهارمی، تازه میخوام ماتریالیسم دیالکتیک و ارزش اضافی رو توضیح بدم
باید برای دوستانی که با مفاهیم اولیه اشنایی ندارن، قدم به قدم جلو بریم
تو قسمت قبل گفتیم این دیدگاه که ماده بر ایده یا شعور (یا روح، نفس و...) مقدم هستش رو میگیم ماتریالیسم
یعنی یه ماتریالیست میگه ماده یا یه چیز مادی مثل اب، اتش، هوا و... ذات نهایی جهانه
مارکس و انگلس و لنین و استالین بیخداان
و البتع نه اینکه فقط بیخدا باشن، یعنی عشقی
بلکه «لزوما» بیخدا هستن
چون معتقدن کل جهان، ماده است که به اشکال مختلف در اومده و خدایی تو جهان وجود نداره و میشه جهان رو بدون وجود خدا توضیح داد
و معتقدن ماتریالیست های قبل از خودشون، به ناچار به سمت پذیرش خدا پرتاب میشن و واسه همینم هست فلاسفه ی ماتریالیست عصر روشنگری،
قبل از شروع من یه مطلب رو بنویسم
اول اینکه خیلی خوب میشد قبل این، از جان لاک بنویسیم چون این شخصه که درخت تجربه گرایی مورد نیاز بارکلی رو میکاره و عملا بارکلی نظرات جان لاک رو به نتیجه منطقی ترش میرسونه
و دیوید هیوم کسیه که این مسیر رو تکمیل میکنه
یعنی شما توجه کنید، بارکلی یه اسقف خداباوره که ماتریالیسم اون عصر ازارش میداد، یه سری نظریه ها رو داد که خدا رو اثبات کنه و جالب اینه دیوید هیوم یه فیلسوف بیخدا، میگیره فلسفه بارکلی رو به نتیجه منطقیش میرسونه و در نهایت نه تنها خدا رو اثبات نمیکنه، بلکه تقریبا همه چیز
رو به دایره شک میبره
یعنی بارکلی اومد ابرو رو درست کنه، دیوید هیوم واسش زد چشمش رو هم کور کرد
هیوم که بخونید میبینید بارها از بارکلی با عنوان «آن فیلسوف بزرگ» یاد کرده
اما بارکلی، این اسقف خداباور چی میگه که دیوید هیوم که به خدا و دین میخنده رو واقعا به وجد اورده؟
یه سوال فلسفی میپرسم
بهش فک کنید
تا فردا یه سری مطالب جالب واستون از جورج بارکلی و هیوم بنویسم
فیلم بیوتیفول مایند (ذهن زیبا) رو دیدید؟ یا اگه ندیدید، ادمی مبتلا به اسکیزوفرنی که تصاویری بیشتر از اونچه که ما میبینیم رو میبینه، تصور کنید
مثلا فردی که
یه دوست خیالی (؟) داره
میبینتش، لمسش میکنه، صداشو میشنوه و به معنای دیگه «تجربه اش» میکنه
سوال اینجاست
چطور میتونید اثبات کنید اون چیزِ بیشتری که این فرد میبینه «وجود خارجی نداره؟»
کامان سنس یا همون عقل مشترک ادمها قاضی میشه؟
یا اینکه چون شما تجربه نمیکنید پس وجود نداره؟
پ. ن:
یه میز وسط خونتون رو تصور کنید
این میز تو ذهن
با اون میز بیرون ذهن
مطلقا فرقی ندارن با هم الا در یک چیز
اینکه اون میز بیرون، وجود واقعی داره
وگرنه ماهیت جفتشون یکیه، اصن ما داریم میزی رو تصور میکنیم که تمام ماهیاتش با اون میز بیرونی یکی باشه
کسی که واسه تعصب قبیله ای و عربیش، جنگ بزرگی رو با حاکم خراسان نصر بن سیار شروع کرد
ولی ایا این شخص وجود داره؟
پاسخ این سوال خیلی سخته
روی قدیمی ترین سکه هایی که از بن علی پیدا شده نوشته:« مما امر به، امیر، بن علی، الکرمانی» سال 127 از کجا؟
اهاااان
نکته همینجاست
سکه های بن علی از همه جای ایران پیدا شده
اگر این شخص به عنوان والی خراسان سال 127 و 128 به نام خودش سکه میزده
چرا سکه هاش جز مرو، تو کل جنوب ایران
کرمان، فارس، خوزستان، و در شهرهای اصفهان و کوفه و.... هم پیدا شده؟
گذاشتم رو چشمای سه نفر
حوادث این هفت سال رو از دید این سه نفر نوشتم
اول مروان دوم یا مروان حمار از دمشق
دوم بن علی آل کرمانی از مرو
سوم ابومسلم خراسانی از مرو
اما بریم سراغ اخبارالطوال دینوری
گزارشات عینا حرفای دینوریه
سال 743 م. هشام ابن عبدالملک فوت کرد، بعد از هشام
دربار اموی، دقیق شبیه دربار ایران تو سال 628 بعد مرگ خسرو شد
همه دنبال تاج و تخت بودن
اول ولید ابن یزید اومد سریع کله پاش کردن
بعد یزید ابن ولید اومد و بعد ابراهیم ابن ولید اومد که این سومی از ترس قیام مروان حکم، گفت اصن من حکومت نمیخام، بنده خدا از ترس پشماش ریخت
وقتی که خسرو سقوط کرد
مونوفیزیت ها قدرت گرفته بودن
چرا؟ چون شیرین (همون شیزین معروف ادبیات ایران) و گابریل پزشک دربار و یزیدین و شمطا و... همه مسیحی شده بودن و مسیحیت مونوفیزیت
و همین باعث شده بود خسرو، بعنوان شاه ایران نستوریا رو پس بزنه و به
این مساله تو طول جنگ اتفاق میفته ولی قبل جنگ یعنی سال 602-603 میلادی، دقیییق قبل جنگ یه اتفاق بزرگ دیگه میفته
چی؟
لخمیانی که تو حیره پادشاهی میکردن، حاکمی داشتن به اسم نعمان ابن منذر
درست قبل جنگ، خسرو نعمان رو به دربار فرامیخونه و میکشتش
چرا؟ اگر بگم بیش از ده دلیل واسش گفتن اشتباه نگفتم
از داستان بدگویی برادرزاده نعمان یعنی ابن عدی که مترجم عربی دربار بود
تا اینکه چون نستوری بود، شیرین و مونوفیزیت ها بدگویی کردن و... و...
ولی به نظر میرسه در استانه جنگ، اینکار خسرو دلیل فوق العاده حیاتی داشته و اون