یه پدری بوده که دختر نوجوونشو شوهر میده، بعد از یه مدت احساس میکنه از این دومادش اصلن خوشش نمیاد. به دخترش میگه حالا که کار از کار گذشته، ولی به هیچ عنوان از این یارو حامله نشو که این جاکش اصلن آدم به درد بخوری نیست:
«گفت دختر را کزین دامادِ نو
خویشتن پرهیز کن، حامل مشو
هر دو روزی، هر سه روزی آن پدر
دختر خود را بفرمودی حذر»
پنج شیش ماه میگذره، بابائه میبینه شکم دختر عین هندونه زد بیرون. میره سراغش میگه تخم سگ من تمام مدت واسه کی داشتم زر میزدم پس؟
«...گشت پیدا، گفت بابا چیست این؟
من نگفتم که از او دوری گزین؟
این وصیتهای من خود باد بود؟
که نکردت پند و وعظم هیچ سود؟»
دختره میگه پدرجان، دختر و پسر جوون رو دو دقیقه تنها بذاری تو اتاق «به جان هم میفتن»، مگه میتونم نذارم ترتیبمو بده؟
اینجا رابطهی پدر و دختر یه level میره بالا، و گفت و گویی بینشون اتفاق میفته که احتمالن برای اولین و آخرین بار در تاریخ کشور عزیزمون بین یه پدر و دختر رقم خورده.
«گفت من گفتم که سوی او مرو
تو پذیرای منیِ او مشو!
در زمان حال و انزال و خوشی
خویشتن باید که از وی درکشی!»
سوال منطقی هم که اینجا برای دختره پیش میاد اینه که خب از کجا بدونم دقیقن کی میخواد بپاچه؟!
«گفت کِی دانم که انزالش کِی است؟!
این نهان است و به غایت دوردست»
پدر بزرگوار هم با کولهباری از تجربه، میگه آها! تو فقط حواست به چشمای طرف باشه:
«گفت چشمش چون «کلاپیسه» شود
فهم کن کان وقت انزالش بُوَد!»
این «کلاپیسه» همون واژهای بود که برای یاد گرفتنش باید این داستان مریضو میخوندید 😄، که البته هنوز تموم نشده.
قبل از پایان داستان، بدونید که کلاپیسه همون چیزیه توی عکس توییت اول میبینید، حالتی در چشمها که در اثر لذت بسیار زیاد حاصل میشه و در اون چشم بسیار به سمت بالا میره به طوری که سیاهی چشم زیر پلکهای بالایی محو میشه و فقط سفیدیش میمونه.
هرچی هست به نظر میاد اجداد کهن ما در زمینهی آموزشهای جنسی خیلی بهتر از نسلهای اخیر عمل میکردن :))
خلاصه پدر محترم در تلاش برای بهینهسازی پیشبینی لحظهی دقیقن شلیک دامادش، به دخترش میگه ببین تا چشمای طرف کلاپیسه شد، بکش بیرون!
جواب دخترک البته هم عالیه:
«گفت تا چشمش کلاپیسه شدن
کور گشتهست این دو چشم کور من! 😈»
داره میگه پدرجان سادهایها، تا اون بخواد چشمش به اون مرحله برسه من خودم دیگه کور شدم؛ یعنی تا اون موقع خودم ده دفعه پاچیدم دیگه برام حواسی نمیمونه که بخوام چشمای یارو رو مانیتور کنم!
مولانا البته تلاش میکنه فقط در یک بیت یه نتیجهی به درد بخور هم از این داستان بگیره:
«نیست هر عقل حقیری پایدار
وقت حرص و وقت خشم و کارزار»
میگه به طور کلی خیلی به این فانکشن «مانیتور کردن» و «دقت کردن» برای جلوگیری از فاجعه نمیشه اعتماد کرد، و وقتی بنای کلی چیزی خراب باشه در نهایت دیر یا زود به گا میره.
ولی شما فعلن همون «کلاپیسه» رو یاد بگیرین و ایشالا دفعهی بعدی که تجربهش کردین، یه یادی هم از ما بکنین 😅.
.
قبل از شروع داستانِ سهراب، پسری که قراره در جوانی کشته بشه و بهرهی خاصی از زندگی نبینه، فردوسی یه تصویرسازی فوقالعاده میکنه تا سر نخ رو به خوانندهی حرفهای بده:
«اگر تندبادی برآید ز کُنج
به خاک افکنَد نارسیده تُرُنج»
چیزی شبیه هنری که گاهی توی فیلمها استفاده میشه،
و نقطهی اوج داستان همون اول به صورت رمزی و نمادین تصویر میشه، فردوسی حتی قبل از تولد سهراب، صحنهی افتادن یک نارنجِ کال از درخت رو به تصویر میکشه؛ و این یعنی در ادامه، «جوانی به خاک خواهد افتاد».
اما برای فردوسی، مرگ سهراب جوان، حتی اگر فقط کاراکتری در داستانش باشه،
اونقدر غمگین هست که بعد از خلق این تصویر، بیت بینظیری میاره در انتقاد از یکی از کلیشههای فرهنگ ایرانی، که تا امروز هم درست و حسابی حل نشده:
«اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟»
شنیدید که مردم بعد از هر خبر مرگی، میگن «مرگ حَقه»؟
این داستان سکسی که میخواستم بگم در واقع خودش نه تنها اصلن #سکسی نیست، بلکه به شدت ضد سکسی یا به قول فرنگیا anticlimactic هم هست. اولش هم یه مقدمه میطلبه.#رشتو
سعدی توی هزلیات داستانی داره که احتمالن توی همین توییتر راجع بهش شنیدید، در مورد یه پسری که ندید میره یه دختری رو میگیره
دختره به شدت زشت و بدهیکل از آب درمیاد و پدر دختر هم پسره رو تهدید میکنه که در صورت طلاق میندازمت زندان سر مهریه. این بابا هم که تا خرخره تو گوه گیر کرده بوده، برای اینکه هزینه رو واسه طرف ببره بالا و آپشن طلاق رو فعال کنه شروع میکنه با تمام فک و فامیل اینا ور میره و از خواهر و
برادر و عمه و دایی و خاله، زن و مرد و پیر و جوونشون رو میگاد، گاهی با رضایت و گاهی به زور. تا جایی که پدره میترسه که اگر این یارو رو رد نکنه بره، امروز فردا نوبت خودشه. داستان رو اگر نخوندید با مطلع «آن شنیدی که در بلاد شمال» سرچ کنید و لذت ببرید. دسمال هم البته کنار دستتون باشه.