#سرهنگ نجاتی: دکتر سیاسی در کتاب خاطرات خود، در تشریح حادثه ۱۶ آذر گفته است هنگامی که سربازان از جلو دانشکده فنی میگذشتند، چند نفر دانشجو آنها را مسخره میکنند و گویا کلمات زننده ای برزبان میرانند و به سرعت وارد دانشکده فنی می شوند ولی سربازان آنها را دنبال می کنند. در این موقع
زنگ دانشکده به صدا در می آید و دانشجویان از کلاس ها بیرون ریخته و در سرسرا با سربازان روبرو و با آنها گلاویز می شوند. تیراندازی مفصلی صورت میگیرد و به سه دانشجو اصابت می کند و آنها را از پای در می آورد... این اظهارات با آنچه آقای امیرانتظام در مورد علت برخورد نظامیان با دانشجویان
گفته است، تا حدودی تفاوت دارد. عقیده شما چیست؟
مهندس بازرگان: در مورد چگونگی حادثه ۱۶ آذر، مانند هر واقعه دیگری اظهار نظرهای گوناگونی ابراز می شود، من در آن روز شاهد این ماجرا نبودم، گزارش آقای دکتر سیاسی را هم در مورد علل و منشأ آن حادثه رد نمیکنم، بر فرض که چند دانشجو
سربازان را مسخره کرده باشند، پاسخ این عمل تیراندازی در داخل ساختمان دانشکده و کشتار دانشجویان نیست. حضور نظامیان در دانشگاه و حمله و تیراندازی به دانشجویان به هر علت و دلیلی قابل توجیه نبوده و محکوم است. بنظر من آن عمل وحشیانه، با طرح و برنامه قبلی تدارک شده بود و منظور اصلی از
اشغال دانشگاه سرکوب دانشجویان و ساکت کردن آنها بود تا قضیه انتخابات مجلس و قرار داد کنسرسیوم را بدون سر و صدا تمام کنند
منبع: شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان در گفتگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، جلد اول، چاپ اول ۱۳۷۵، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص ۳۱۷-۳۱۶
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
نگاهی به تاریخ می افکنم:
در سال ۱۹۷۵م، وقتی قیمت نفت اوج گرفت شاه چنان دچار کیش شخصیت شد که حتی آرا و نظرات اقتصاددانان را هم به سخره گرفته، گمان میکرده که قوانین اقتصادی را هم می توان منقاد و مطیع فرامین سلطنتی کرد!.
در آن زمان دیگر نیازی به مشورت با متخصصی نمی دید به
تحقیر از دمکراسی ورشکسته دنیای "چشم آبی ها" میپرداخت و در گفتگویی با اوریانا فالاچی حتی ادعا میکرد که با خدا رابطه ای مستقیم دارد!.
پس از انقلاب نیز روشن ترین مثال در زمان آقای احمدی نژاد رخ داد وقتی قیمت نفت از ۱۶۰دلار گذشت آن ارتباط با خدا و غیب، این بار به شکل هاله نور
آمد و آقای پرزیدنت، ادعای مدیریت جهانی کرد! میگفت:
«بیش از 100 سیاستمدار دنیا در گفتگو با من این توقع یعنی مدیریت جهان را بیان کردند و آنها می گویند ایران پتانسیل مدیریت جهان را دارد...»
🌾البته هر موقع بندِ ناف مان به نفت، اندکی به تزلزل می افتد آنوقت دولتها از هارت و پورت
زمانی مجله طنز #باباشمل در سرمقاله ای با عنوان «شیربرنج» در مورد میزان درک ایرانیان از آزادی و مشروطه چنین نوشت:
«یکی به کورمادرزاد گفت: هیچ تا به حال شیربرنج خوردهای؟
جواب داد: نه، اصلاً من نمیدونم شیربرنج چه شکلیه.
گفت: یه چیز سفیده.
کورمادرزاد پرسید: سفید چیه؟
گفت:
سفید، رنگ غازه.
کورمادرزاد پرسید: غاز چه شکلیه؟
یارو انگشتهاش رو راست کرد و نوکاش رو به هم چسبوند و مچ دستش رو کج کرد، دستش رو شکل غاز نمود و دست کوره را گرفت و مالید به دست خودش، و گفت: غاز یه همچو شکلی داره.
کوره، همین که دستش به دست گُنده و زِبر یارو خورد، خودش رو
عقب کشید و گفت: نه جانم! من شیربرنج به این کلفتی نخوردهام... حالا به جون همه تون، اونایی هم که خواستن به ما کور و کچلها، مشروطه و حکومت ملی رو حالی کنن، همین کار رو کردن و درست همون قدر ما از مشروطه و آزادی سردرآوردیم که اون کوره از
✅می گویند بازی با شیطان، تنها بازی است که هیچ بردی ندارد و باخت در آن، حتمی است، اما در واقعیت امر نیز چنین است: بیش از چهار دهه است که در این بازی می بازیم. گیریم که شیطان بزرگ است و گیریم که کودتای 28مرداد را راه انداخته و غیره...
اما
با کدام عقلانیتی می توان با نیم درصد اقتصاد کشور ایران به جنگ این شیطانی بزرگ رفت که 23 درصد اقتصاد دنیا را تشکیل می دهد یعنی 46 برابر اقتصاد ما...!
🌾گریزی از امروزمان می زنم به تاریخ 200 سال پیش مان که شبیه همین بلا بر سرمان نازل شد و هرگز قابل جبران نشد، یعنی آنجا که شور و
احساسات بجای عقل و خرد نشست و تعیین کننده شد یعنی به آن جلسه شوم چمن سلطانیه که ایرانیان می خواستند جنگهای دوره دوم با روسها را آغاز کنند، در آنجا نیز شور و احساسات بر عقلانیت چربید و پراگماتیسم، فدای ایدئولوژی گردید، هنگامیکه طرفداران جنگ مخصوصا علما بر طبل جنک با کفار روس می
بختیار جاه طلب. یا شایستگی.
کریم سنجابی پس از بازگشت از پاریس و صدور اعلامیه معروف سه مادهای که به دنبال دیدار با امام خمینی انتشار یافته بود، در مقابل دوربین تلویزیون های بینالمللی در منزل خود در تهران در آغاز یک مصاحبه مطبوعاتی، همراه داریوش فروهر توسط ساواک دستگیر شد.
سنجابی پس از آزادی از زندان و شرکت در راهپیماییهای میلیونی عاشورا و تاسوعا، سپهبد ناصر مقدم، رئیس ساواک، او را به دیدار پادشاه برد. در ادامه روایت سنجابی را می خوانیم:
چرا بخت با شاپور بختيار يار نشد؟
« بنده متوجه بودم که او [شاه] انتظاردارد که راجع به اقدامات ما در پاریس
و اعلامیه ای که صادر شده توضیحی به ایشان بدهم. من به طور اجمال مذاکراتی که در پاریس با آقای خمینی راجع به حکومت اسلامی و مجاهدات علما و مراجع تقلید برای برقراری مشروطیت شده بود گزارش دادم و راجع به اعلامیه پاریس گفتم که در این اعلامیه بیان شده که نظام حکومت ایران امروزه برخلاف
اما به غیر از صدیقی، افراد دیگری نیز بوده اند که پیشنهاد نخست وزیری را نپذیرفتند که مهمترین آنها کریم سنجابی و علی امینی بودند. کریم سنجابی در این زمینه گفته بود: «در صورتی که ملت پیشنهاد کند و مورد تائید آیتالله خمینی قرار بگیرم حاضرم حکومت موقت را تشکیل دهم.» اما وی
نهایتاً اعلام کرد: «با وجود بقای نظام سلطنتی غیر قانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهم کرد.»3 بدین ترتیب محمد رضاشاه پهلوی شاهپور بختیار را برای تشکیل دولت انتخاب کرد و وی نیز این مسئولیت را پذیرفت. شاه در کتاب خود درباره انتخاب شاهپور بختیار اینگونه میگوید: «شاپور بختیار
یکی از رهبران جبهه ملی بود و من قبلاً به وسیله رییس ساواک و دیگران در جریان فعالیتهای او قرار داشتم و پس از مذاکرات طولانی او را برای حل مشکلات مناسب تشخیص دادم.»4 بدین ترتیب بختیار روز 21 دی ماه 1357 در مجلس شورای ملی حضور یافت و ضمن معرفی وزیران خود رئوس برنامه دولت را به
رئیس هر مملکت که افکار عمومی را محترم نشمارد مجبور است به یکی از دول بیگانه سرسپارد.
اگر پادشاهی رای ملت خود را به هیچ شمرد، چگونه میتوان انتظار داشت که دول بیگانه آن را به هیچ نشمرند و به مملکت تجاوز نکنند و همین عدم توجه به افکار عمومی بود که ایدن، وزیر خارجه انگلیس در یکی
از خاطرات خود مینویسد: «ناسیونالیسم ایرانی یک ناسیونالیسم نارس است.»
رئیس هر مملکت باید افکار عمومی را محترم بشمارد تا بتواند منافع ملت را در برابر بیگانگان حفظ نماید و انتخاب رویهای غیر از این سبب میشود، که پادشاه به یکی از دول بیگانه سر بسپارد تا بتواند بر یک ملت مرده
سلطنت نماید.
بدیهی است وقتی اعلیحضرت همایون شاهنشاه رای ملتی را به پشیزی ارزش نمیدهند باید عللی هم برای مخدوشیت انتخابات بیان فرمایند و بدین ترتیب متوسل به عذری شوند که بد تر از گناه است. شاهنشاه به جای اینکه آنها [نظر مردم] را مورد توجه قرار دهند تا دیگران هم از این رویه و