از آنجایی که در بزمها و عروسیهای سلطنتی دوره قاجار مجالس مردها و زنها بیشتر جدا از هم برگزار میشد و بزرگان و آقایون ریشسفید هم کسر شانشان میشد که توی مراسمها برقصند. بنابراین مسئولیت گرم کردن مجلس بر عهده پسرهای جوون و نوجوون بود. اما در بزم های مردانه بعد از پایان مراسم
هرکدام از این به اصطلاح بزرگان!! پسربچههایی که بین ده تا شانزده سال سن داشتند را انتخاب میکردند تا از آن ها سو استفاده جنسی کنند... همان ریشسفیدها و بزرگانی که رقصیدن رو زشت میدانستند درعوض این عمل رو با افتخار انجام میدادند!
یکی از شرمآورترین و بدترین نقاط ضعف پادشاهان قاجار و بیشتر رجال اون دوره علاقه به پسرهای زیبا و جوان بود.
فتحعلیشاه قاجار با داشتن صدها زن و همسر تو حرمسراهایش که بیشترشان رو به توصیهی آغامحمد خان و برای زیاد کردن نسل قاجار میگرفت، دچار همین انحراف و بیماری بود. دربار
شاهان قاجار همیشه پر بوده از خدم و حشم و نوکران و کنیزان به همین خاطر کودکانی در دربار قاجار از نوکران و چاکران درباری متولد میشدند، که به غلام بچه معروف بودند و از همان دوره کودکی آماده نوکری شاه قاجار میشدن..
از بین آنها پسرهای زیباتر و خوشاندام تر جدا میشدند و هر از چند گاهی به خلوت شاه برده میشدند.. یا مورد استفاده بزرگان دربار قرار میگرفتند.. حتی گفته شده گاهی اوقات بزرگان بعضی قبایل ایران برای نزدیکی به شاه، بچه غلام هایی را به دربار شاه پیشکش میکردند تا جایی که دولت
انگلیس هم بارها از این نقطه ضعف شاهان و بزرگان قاجار استفاده کرد. آنها با فرستادن پسرهای خوشگل و زیبا به دربار قاجار امتیازات زیادی از حکومت میگرفتند. یکی از کسانی که انگلیسیها وارد دربار فتحعلیشاه کردند میرزا ابوالقاسم بود که
طبق گفتهها جوانی بود زیبارو که شاه قاجار بهش علاقهمند شد و او را در سن بیست و دوسالگی برای جانشینی امام جمعه قبلی که فوت کرده بود و پسری هم نداشت، انتخاب کرد و این غلام بهعنوان امامجمعه تهران منصوب شد! این جوان که از خلوت شاه به این مقام رسیده بود، درعینحال متولی مسجد شاه
هم بود.
مدتی بعد میرزا ابوالقاسم از روحانیون بانفوذ عصر خود شد و بعد از اینکه امیرکبیر قدرت روحانیون را محدود کرد و جزو یکی از مخالفان اصلی امیرکبیر شد، برای عزل او هر اقداماتی انجام داد.
بعد از مرگ میرزا ابوالقاسم اول برادرش و بعد پسرش بهعنوان امامجمعه تهران منصوب شدند.
گفته شده زمانیکه عباسمیرزا درگیر جنگ با قوای روس بود پدرش فتحعلیشاه به او نامهای مینویسد و اینطور میگوید، فرزند جانم، غلام بچههای ما رفتهرفته بزرگ شدند و دیگر مناسب این خدمات نیستند. باید تعدادی غلام بچه خوشگل و قشنگ هر چه زودتر تدارک دیده و بفرستید.
یکی دیگر از این غلام بچه ها که به درجات بالای حکومت قاجار رسیدن فرخ خان غفاری بود. او ابتدا به عباسمیرزای ولیعهد خدمت میکرد. اما به شکل دیگری... فرخان غلامبچهی ولیعهد بود ولی بعد از اینکه ریشش درآمد، عباسمیرزا را به پدرش فتحعلیشاه پیشکش کرد.
گفته شده که فرخ خان غفاری جوانی زیبا و خوشاندام بود تا جاییکه بسیاری از درباریان به او علاقه داشتم و در وصفش شعرهایی هم سروده اند. در خاطرات یکی از درباریها، دربارهی او چنین نوشته شده، فرخ خان که توی بارگاه فتحعلی شاه غلامبچه بود قلیانی چاق کرده و برای شاه میمرد که پایش
به لبهی قالی گیر میکند و زغالهای روی قلیان روی فرش نفیسی میریزد و فرخ خان بدون اینکه دست پاچه بشود، فورا سر قلیان را از کوزه جدا میکنه و آبش را روی ذغال ها میریزد.
فتحعلیشاه که شاهد ماجرا بوده خوشش میاد و او را رییس پیشخدمتهای خلوت خودش میکند.
او بعدها به رتبه سرهنگی رسید و مدتی بعد حکمران اصفهان و سپس گیلان شد و در زمان محمدشاه صندوقدار شاه و بعد حاکم کاشان شد!
اما در دوره ناصرالدینشاه لقب امینالملک و بعد امینالدوله را گرفت و برای مذاکره با انگلیس برای تمامیت ارضی ایران به فرانسه سفر کرد. این دقیقاً همان جایی بود ک عهدنامه ننگین پاریس بسته شد. که بهموجب این قرارداد هرات از ایران جدا گردید. میرزا آقاخان نوری صدراعظم وقت ایران، تنها
یک دستورالعمل را برای فرخ خان که مشغول مذاکره با طرفهای اروپایی بود فرستاد که اینطور بود،
شما اختیار دارید در هر مسئلهای که مورد تقاضای انگلیسیها است موافقت کنید مگر در دو مورد: یکی سلطنت ناصرالدینشاه و دیگری صدارت من!
کاخهای قاجار در دوران ناصرالدینشاه هم میزبان بچه غلام ها و بچه رقاصهای زیادی بودهاند که معروفترین آن ها صادق خان و تیمور و حسین والا بودند که در بزم ها میرقصیدند و از آنها سوءاستفاده میشد..
اما در دوران مظفرالدینشاه اوضاع از همیشه بدتر بود. عبدالحسین خان سپهر، روزنامهنگار و تاریخنگار شناختهشده زمان قاجار، در کتاب معروفش مرآت الوقایع مظفری اینطور مینویسد، شاه شهوتپرست و صورتپرست است و به پسران و مردان زیبا محبت زیاد دارد و در عملِ لواط بیاختیار است.
چنانکه میگویند در ایام ولیعهدی اش در تبریز شاگرد بنایی که در عمارتش بنایی میکرد و بر و رویی داشت را به زور به اندرون برده است و اغلب با نوکرهای خوب صورت خود اینطور بود. چنانکه یکی از نوکرهای مخصوص او بَغُل اقلی است که در جوانی به او رغبت کرد،
پیشخدمت خود ساخت و از تمام نوکرهایش برتری داد و از عشق او دیوانه بود. مظفرالدینشاه حتی در دوران پادشاهیش هم این را به اطرافیانش گفته بود که من سه چیز را در دنیا دوست میدارم و سایر چیزهای عالم پوچ است. خوردن، شکار کردن و جماع کردن.
از این حرف مظفرالدینشاه میتوان بهعنوان
خلاصهای از تمام دوران قاجار یاد کرد. سلسلهای که بیشترش شاه های آن توانایی اداره کشور را نداشتند و فقط دنبال لذت بردن در زندگی به هر روشی بودند. حتی از روی شهوت غلامبچههای محبوبشان را به سمتهای مهم کشوری منصوب میکردند!!
کودکانی که اگرچه خودشان هم قربانی این سیستم کثیف بودند، ولی هیچ آموزشی برای امور مهم کشوری ندیده بودند و باعث ویرانی بیشتر مملکت میشدند. اگرچه این ماجرا مختص دوره قاجار نبود ولی در دوران قاجار به اوج خودش رسیده بود.
بهررو بدون شک میتوانیم این وقایع را یکی از شرمآورترین
اتفاقات تاریخ ایران بدانیم، دورانی که در آن از کودکان معصومِ زیادی سوءاستفاده شد. اما در نهایت با به قدرت رسیدن رضاشاه، این ضدفرهنگ زشت طبقه حاکم از بین رفت.
در بین خدماتی که رضاشاه به ایران ارائه کرد، این یکی شاید از نظرها پنهان مانده باشد و کمتر در تاریخ بدان اشاره شده است.
حرف آخر آنکه،
رضاشاه بزرگ، پدر ایران نوین، فساد غلامبچه بازی که بین درباریان قاجار بهوفور رواج داشت، را برچید.
بن مایه
مرآت الوقایع مظفری
بقلم عبدالحسین خان ملک المورخین
سه یا چهار بار بخوانید ارزشش را دارد تا ملکه ذهن شود...
📚 شادروان "حبیب یغمائی" در خاطراتش گفته:
در دوره رضاشاه کبیر که در عزا داری، سینه زنی، و قمه زنی ممنوع شده بود، یک روز ملک الشعرای بهار به شوکت الملک (امیربیرجند) گفته بود سپاس خدای را که در این دیار
#شاهاسپاس
هم برق دارید، هم آب، هم مدرسه، هم سالن نمایش، همه چیز دارید. اینکه بعضی ها هنوز شکایت میکنند دیگر چه میخواهند؟
شوکت الملک گفته بود:
اینها برق نمی خواهند؛ اینها "محرم" میخواهند. جهل و خرافات میخواهند
اینها مدرسه نمی خواهند، "روضه خوانی" میخواهند. که صبح و شب گریه کنند
"کربلا"
"کربلا" را به اینها بدهید، انگار همه چیز داده اید. مغزشان منجمد شده به قرنها پیش ، و هرگز انگلیس و روسیه نخواهند گذاشت این مردم به خود بیایند و دنبال حتی کوچکترین خودکفایی بروند
حبیب یغمائی متعلق به روستایی بود بنام "خور" و خیلی بآنجا عشق می ورزید.
کسی ک فتوایش ۶۰۰ هزار کیلومتر از خاک ایران را بر باد داد!
شيخ جعفر كاشف الغطاء را فتحعلى شاه از نجف به ايران آورد تا اوضاع شيعيان ايران را سامان دهد. او را استاد بزرگ فقاهت مي دانستند.
اما شيخ جعفر همانى است ك فتحعلى شاه را به جنگ باروسها تشويق كرده وتهديد ميكند
#KingRezaPahlavi
كه اگر شاه چنين نكند، خود شخصا اعلام جهاد نماید.
در عين حال به شاه اطمينان ميدهد كه با توسل و قدرتهاى ماوراءالطبيعه، پيروزى را نصيب سپاه ايران خواهدكرد وسپاه روس به دست لشكر ايران،نابود خواهدشد.
فتحعلی شاه زمام عقل را به دست شيخ جعفر خرافه پرور داده بود.
درآن جلسه معروف، تنها میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی بادلیل و برهان درمقابل شیخ جعفر کاشف الغطا می ایستدولی نتیجه ای نمیگیرد.
تا اینکه فتحعلی شاه؛عباس میرزا را که مخالف این جنگ نابرابر بودبا لشکری ضعیف و فاقدتجهیزات کافی،به جنگ روسها میفرستد؛در حاليكه لشكر روس، مجهز ومسلح
غلامحسین ساعدی در شمارهی هفتم فصلنامه الفبا مینویسد:
"فتحعلی پناهیان جوان بیست و چند ساله....بچه عجیبی بود. سیانور هم در گوشه زبانش. همان بود که سرمایهدار گردن کلفت کرجی را کشت، همان که چای جهان را داشت."
#KingRezaPahlavi
#جاویدشاه
منظور ساعدی از "سرمایهدار گردن کلفت" یک کار آفرین موفق و توسعه دهنده صنعت و اقتصاد کشور محمد صادق فاتح یزدی است. تقریبا صددرصد اهالی کرج و اطراف کرج فاتح یزدی را با اینکه نزدیک به نیم قرن از ترور وی توسط سازمان چریکهای فدایی خلق میگذرد، میشناسند.
محمدصادق فاتح یزدی متولد یزد
بود. در سالهایی که در یزد کم آبی و قحطی بروز میکند، مردمان زیادی از این شهر به کرج نقل مکان میکنند. فاتح یکی از این افراد بود که بعدها یکتنه در دگرگونی و پیشرفت کرج نقش بسزایی داشت.
⚙️ فاتح یزدی متولد ۱۲۷۷ بود. وی برای ادامهی تحصیل در رشته مهندسی کشاورزی به هند میرود.
در مورد ایرانی بودن کراوات گفته شده که در اوستا ۱۲ چیز را نیاز مرد جنگی دانستهاند که هشتمین آن کوئرس (از ریشه کوئرت) بود که در زبان پهلوی به آن گریوپان میگفتند و به روی زره بسته میشد.
هم چنین در نقش رجب فارس نرسیده به نقش رستم،
که بنا بر نظر هرتسفلد مربوط به بابک، پدر اردشیر پاپکان میشود، کوئرت را بر دور گردن بابک به وضوح میتوان دید که به روی زره بسته است. این پارچه پهن را بزرگان و سرداران سپاه به صورت پهن و پیشسینهای استفاده میکردند و نمونه پهن آن در نقوش طاقبستان دیده میشود.
نوئل مالکوم، پژوهشگر بریتانیایی، در کتاب خود به نام "تاریخچه مختصر بوسنی” بر این باور است که کراوات نخستین بار از ایران در زمان ساسانیان به اروپا رفت. این ایرانیان پیروان مانی بودند و برای اینکه از دیگران متمایز نشان داده شوند از پارچهای در جلوی پیراهن خود استفاده میکردند ولی
✅️🔵 امیدوارم کمی وقت بگذارید و این مقاله را با توجه بخوانید،
بنام ایران،
این گفتار
"بازی رژیم با برگ مهاجران افغان"
♦️چند سالی است که افغانها در ایران حضور دارند اما در طی دو هفته گذشته بصورت انفجاری، فضای مجازی تبدیل شد به بولتنی جهت اخطار به خطر ورود افغانها به ایران!
و این موج بزرگ، تمام مباحث از جمله براندازی رژیم را تحت الشعاع قرار داده و از دور تقریبا هر چند موقتا خارج کرد
🔵 چند سوال،
آیا این مهاجران همگی دفعتا در طول این دو هفته وارد ایران شدند!
آیا این موضوعی سکرت و سری بود یهویی کشف شد!
آیا این خبر را از قبل کسی نمی دانست!
چگونه شد که به یکباره مهاجران شدند عامل تهدید امنیت ملی! امنیت غذایی! امنیت فرهنگی! و تهدیدی برای تمامیت ارضی!
و بالاتر حتی آمارهایی از منابع حکومتی درون رژیم منتشر شد که یک سوم افغانهای مقیم ایران در شبکه نظامی رژیم استخدام میشوند!
چگونه میشود رژیم اجازه انتشار این اخبار را