و اما حمیدرضا جلاییپور، مردی که چندسالیست اسمش بر سر زبان جوانان فعال داخل ایران، به خصوص بعد از افتضاح لیست امید که برایتان دربارهاش در همین رشتو خواهم نوشت، ادعا کرده که حامد اسماعیلیون به فرقهی رجوی وابسته است و من به عنوان کسی که مثلن حامد اسماعیلیون را نمیشناسم منتظرم/۱
اسناد معتبر ایشان برای چنین انتسابی را هرچه زودتر ببینم وگرنه پیشنهاد میکنم آقای اسماعیلیون شکواییهای برعلیه ایشان نیز تنظیم کنند و ایشان را که علاقهی خاصی به انگلیس دارند از امکانات خارج از ایران محروم کنند./۲
و اما لیست امید، انتخاباتی که معروف بود به ( تکرار) خاتمی... در آن وضعیتی که میلیونها جوان سبز، جنگی درونی داشتند میان احساسات، خشم و نفرتشان از بابت خونهای ریخته شده و ظلمهای کرده بعد از انتصابات ۸۸، و یا بازی سیاسی جریانی در مقابل آن جریان دیگر، که حالا با یک تصمیم جمعی/۳
و تکرار مردی که آنزمان به رهبریاش برای ادامهی راه مبارزه باور داشتند، مردی که پیش از آن رأیی که در دماوند، بیخبر انداخت، روزی در دفترش به شخص من یعنی هیلاصدیقی ، گفت که دیگر دامنش را به این نظام و جنایتهایش آلوده نخواهد کرد و من باور کرده بودم این برائت و بیزاری او را/۴
و بسیاری چون من باور و روششان همین بود که اعلام عمومی برخی برائتها از سمت رهبران یا حتی خود ما، هم خطر جانی برای ما و هم احکام سنگین امنیتی برای همراهان و زندانیان سیاسی آنروزها، به همراه خواهد داشت و گمانمان بر این بود که رمز ما پشت تمام خودسانسوری ها، همان رنگ سبز ماست/۵
رأی دادیم چون گمان میکردیم، باید روزنهها را نگهداریم. چون گمان میکردیم رأی میزان اتحاد و نحوهی شمارش ماست. اما به خون دل، چرا؟ چون لیست امید که ناگهان رونمایی شد، که از هزار راه کسی نتوانست آن چهرههایی که خواست همان مردم سبز بود که در لیست باشند، که سه، چهار نفراز چهرههای/۶
سرشناس جریان منتقد، مجبور شدند مستقل و خارج از لیست امیددر انتخابات شرکت کنند چون لیست امید رابا نورچشمیهای آقای حمیدرضا جلاییپور بسته بودند، که البته دور از شأن و سبک نویسندهی این رشتوست که شایعات پیچیده برسرزبانهای مطلعین را اینجا بازنویسی کند اما، میگفتند خود آقای خاتمی/۷
حتی کوتاهزمانی با لیست و شورای انتخاب کننده، قهر و دلخور بوده برای تمام دعواها و حرف و حدیثهای پیش آمده ... و میگفتند ایشان در یکی از نشستها برای اصرار به حضور یکی از نورچشمیهای خاصش در لیست شورای شهر،بر روی میز کوبیده و جمع را تهدید کرده که باید این شخص بماند در لیست/۸
آنهم در آن انتخابات لعنتی، که آن اسمهای منفوری چون ریشهری در آن یکی لیست امید که من و خیلیها هرگز ننوشتیم به چشم میخورد. با این حال در آن روز که دو ماه از آزادیام از زندان شاپور میگذشت، شرکتکنندگانی که در حوزهی مسجد امیرآباد حاضر بودند، صدای بلند مرا شنیدند که گفتم/۹
شرم بر قلم من که این اسامی را نوشت... اما راستش همچنان به راهم مصمم بودم و گمان میکردم که این همان راهیست که باید رفت و تاوانش را داد. اما افتضاح آن لیست و بعد از آن، فعالیتهایشان در شورای شهر، جلاییپور را که نه از زمان کردستان خوشنام بود و نه آنچه برسر عروسشان/۱۰
فاطمهی شمس آورده بود، برای کسانی که تمام ماههای بعد از ۸۸ و روزهای زندان محمدرضا، نامههای عاشقانه و پرشور سیاسی فاطمه را خوانده بودند و آنچه برخانوادهی فاطمه ، خواهرش و شوهرخواهرش در بازداشتهای ایران گذشته بود را دنبال کرده بوده و دیده بودندچگونه با کشف حجاب و /۱۱
انتخاب آزاد او باعث شد تمام عشق و همراهیاش از آن خانواده را حذف کنند، این پرش همیشه مطرح بود، اصلاحطلبی کجا و دیکتاتوری و تنگنظری حمیدرضا جلاییپور کجا؟!
پیش از آنکه شما مرا نقد کنید که چرا گفتگوی خصوصی با آقای خاتمی را منتشر کردم پاسخ بدهم که همه میدانند/۱۲
سراسر دفتر یاسر آقای خاتمی شنود است... پس این افشاگری نیست... تمام این افراد باید تکلیف تمام این سالها همراهیهای مارا روشن کنند و یا اینکه به جای کارشکنی سکوت پیشه کنند… ما برای اولین بار به هیچ فرقهای منتسب نیستیم... خود ماییم #حمیدرضاجلاییپور #مهسا_امینی #OpIran
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
یک شب پیش از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، که دیگر بر همگان عیان شده بود، جوانان جنبش سبز( مخالفانی که تلاش میکردند، تغییرات را از روشهای مسالمتآمیز پیش ببرند و البته میدانستند در عین حال، پتانسیل انقلاب در میان توده چندان نیست هنوز) بعد از آبان ۹۸ و لبخند وقیحانهی/۱
روز شنبهی رئیس جمهور و واکنش سید عباشکلاتی که گفت :خط قرمز من نظام است، دیگر هرگز رأی نخواهند داد و آن تکرار معروف که ۲۴ میلیون رأی برای روحانی و برد کامل لیست امید بود، شده بود ،۲ میلیون رأی برای همتی... اما یک شب قبل از آن انتخابات توهینآمیز، اتاقی/۲
در کلاپهاووس، توسط چهرههایی چون رضاجلاییپور تشکیل شد تا منبر تحلیل و تبلیغ شرکت در انتخابات را به دست چریک پیرشان دهند. آن شب، گوشهای از آن اتاق، بیصدا و خشمگین به حرفهای بهزاد نبوی گوش دادم. ایشان در پاسخ به نقدها و مخالفتهای برخی نسبت به رأی دادن، /۳
مختصری از مشاهده و تجربهی من از برلین و پیشنهاداتم؛
۱. جمعیت بینظیری از ایرانیان با فراخوان حامداسماعیلیون به برلین آمده بودند تا شالودههای بنای اتحاد را محکم کنند و صدای اعتراض ایرانیان را به گوش جهانی که پشتیبان جمهوری اسلامیست برسانند/۱
۲.پرچمهای رنگارنگ، گروهها و دستههای مختلف با لیدرهای شعار خود، یک مجموعهی متنوع از دستههای ایرانی را کنار هم چیده بود. بعضی از دستهها با شعارهای بسیار قدیمی و سنتی از جنس همان شعارهای خیابانی انقلاب ۵۷ آمده بودند، البته با تغییر سوژه از شاه به آخوند/۲
اما برخی دستهها، شعارهای مدرنتر و به روز و همراستا با شعارهای دانشجویان و دانشآموزان داخل کشور میدادند که البته خودشان نیز به لحاظ سنی جوانتر از آن دستههای سنتیتر بودند، این تنوع، تصور جذابی از یک کشور آزاد با حضور احزاب و گروههای سیاسی مختلف را در ذهنم تداعی کرد/۳