* چه حماقتی کردی! تریبون که در اختیارت بود و برنامه هم زنده، میزدی خوا........!"
* چرا اینقدر دست به عصا؟ از شما انتظار بیشتری بود!
* آقا تو چرا اینقدر بیکلهای؟ نگفتی از همان #صداوسیما، راست ببرنت #اوین؟ به خدا از ترس خواب نرفتیم،
تا صبح برات دعا کردیم.
* شما که اینقدر الکن هستید و قدرت بیان ندارید، چرا میرید مناظره؟ بنشین همون مطلبت را بنویس. قلمت حرف نداره ولی بیانت واقعاً افتضاحه!
* من به خدا عاشق اون لهجۀ شیرین و تُن صدات هستم. نمیشه بیشتر حرف بزنی و اینقدر ننویسی؟
* چرا گذاشتی این کوشکیِ...فیتیله پیچت کنه؟ باید همچین حالش را میگرفتی که انارِ نخورده.....!
* آقا عاشقتم به خدا! خوب این کوشکیِ... را "رام" کردی! همچین مؤدب شده بود و حرف از رابطه با دنیا میزد که هر کی ندونه گمون میکنه گفتگوی تمدنها را اول بار او مطرح کرده!
* آقا دمت گرم! این عدم خشونت که گفتی زنده شدم. راه همینه. به این حرفای یه من یه غاز هیچ توجهی نکن.
* وقتی این همه ایرانی تو #برلین جمع شدن و رژیم در آستانۀ سقوطه، تو این وسط چی میای زر زر میکنی که باید جنبش خشونت پرهیزی راه بیفته؟
* این #خشونت_پرهیزی که میگی اصلاً یعنی چی؟ مگه اینا آدم هستن؟ اینها را باید....!
* ببین! معترضان که از اول خشونت پرهیز بودن. این رژیمه که خشونت میکنه! چرا به اون هیچی نمیگی و فقط میپری به این این طرف؟
* نع! این دیگه اون زیدآبادی سابق نیست! حالا تو زندان چه بلایی سرش آوردن خدا میدونه!
*دیگه مالیده! #وسط_بازی و #ماله_کشی هم به آخر خط رسیده! دیگه این جنبش ضد خشونت هم نمیتونه نجاتت بده! باید تقاص کارات را یک به یک پس بدی....
* تو باز هم هوس زندان کردهای؟ مگه نمیدونی اینا کلاً با هر اعتراضی مخالفن؟ بعد میای میگی جنبش خشونت پرهیز!
* این جنبش ضد خشونت که میگی یعنی ما دقیقاً الان چه کار کنیم؟ ما میخوایم حکومت را ساقط کنیم، از راه مسالمت میشه؟
* دیگه حالا هر ننهقمری از راه رسیده، میخواد جنبش راه بندازه! تو اصلاً چه عددی هستی که بخوای جای بزرگانی مثل .....بگیری؟ یک هزارم شجاعت آنها را هم نداری! بنازم به جسارت و شجاعتشون که از همون خارج از کشور رژیم را حسابی ترساندن!
* امان از این #سندروم_استکهلم! قربانی اینطور به جلادش وابسته بشه که طرفدار جنبش خشونت پرهیزی بشه؟ اون هم تو این شرایط که دارن بچههای مردم را تو خیابونان میکشن؟چی به سر این طفلک آوردن!آدم دلش به حالش میسوزه، یه وقتی برای خودش شرف اهل قلم بود
وقتی از #اعتراض#خشونت_پرهیز حرف میزنیم چه طرفی باید برآشفته شود؟ طبعاً طرفی که بیشترین ابزار اعمال زور و خشونت یعنی انواع نیروهای شبه نظامی و نظامی و تسلیحات و جنگافزار در اختیار دارد؛ زیرا او برندۀ نهایی هر قسم بازی خشونتآمیز است.
۱/
طرفی که چنین ابزارهایی در اختیار ندارد، به طور طبیعی باید هر قسم #خشونت را محکوم کند زیرا قربانی نهایی خشونت خود اوست.
در کشور ما اما گویی امور واژگونه شده است! کسانی به مقابله با اصل #خشونت_پرهیزی برخاستهاند که خود را مدافع مردم معترض میدانند
۲/
و خشونت پرهیزی را به نفع حکومت تعبیر میکند یعنی همان نهادی که ابزارهای انحصاری هر سطح از اعمال زور و خشونت را در دست دارد! حکایت ما ایرانیان ظاهراً حکایت غریبی شده است. واکنشها به طرح بحث جنبش عدم خشونت یکی از جلوههای این حکایت غریب، و بسیار درسآموز و عبرتبرانگیز است.
۳/
در پی حادثۀ خونین و جگرخراش #شاهچراغ، مسئولان کشور در مورد ارادۀ دشمنان ایران برای ایجاد ناامنی و هرج و مرج در کشور هشدار دادهاند.
بدون شک، ایران در خارج از مرزهای خود دشمنانی از جمله برخی کشورها و برخی گروههای تروریستی دارد
۱/
که مترصد ضربه زدن به امنیت و موجودیت آن هستند. اما در این میان، خود مسئولانِ کشور برای حفظ امنیت و ثبات پایدار ایران چه کردهاند؟
این وضع نتیجۀ عملکرد چه کسانی است؟ این رابطۀ خطرناک با #روسیه و ارسال پهپاد انتحاری به مسکو کار کیست؟
۲/
تعلیق مذاکرات #برجام و ادامۀ تحریمهای سنگین علیه کشور از کجا آب خورد؟ چشم بستن بر گسترش فقر و تبعیض در کشور به چه دلیلی است؟ بیاعتنایی به هشدارهای مکرر و بیوقفۀ عموم کارشناسان حوزههای مختلف در مورد بحرانی شدن شرایط جامعه در صورت ادامۀ سیاستهای مرسوم با چه منطقی صورت گرفت؟
۳/
برخی از این دوستان عزیز و یا نسبتاً عزیز و یا ناعزیزِ سیاسیِ خارج از کشور گویی راه خود را به کلی گم کردهاند و یا به موقعیت خود واقف نیستند!
آنها حتی با اصل #خشونت_پرهیزی نیز به جنگ و نزاع برخاستهاند! یعنی رسماً طرفدار اعمالِ خشونت شدهاند؟
اگر #خشونت در نگاه آنان مشروع است، پس با کدام منطق، خشونت حکومتی را محکوم میکنند؟
آنها از راه دور، بیوقفه و خستگیناپذیر جوانان داخل ایران را به حضور در خیابان و درگیری با نیروهای امنیتی و انتظامی و نادیده گرفتنِ توصیههای مسالمت جویانه فرا میخوانند
و این شیوه را تنها راه نجات ایران معرفی میکنند. نتیجۀ این کار روشن است: بازداشتهای گسترده، حبسهای طولانی، ضرب و جرح و احیاناً قتل.
در واقع آنها به صراحت، جوانان ما را تشویق میکنند که خود را در معرض بازداشت و انواع ضرب و جرح و احیاناً قتل قرار دهند.
بسیاری از دانشگاههای کشور، صحنۀ تشنج بین دانشجویان دارای گرایشهای سیاسی متفاوت شده است. این تشنجها گرچه خلقالساعه نیست و ریشه در تحولات چند دهۀ اخیر کشور دارد، اما در روزهای اخیر وارد مرحلۀ بسیار بغرنجی شده است.
1/
در واقع #دانشجویان حامی وضع موجود با دانشجویان منتقدِ حکومت، بهگونهای در برابر یکدیگر صفآرایی کردهاند که اگر راهی برای توافق و سازش بین آنها پیدا نشود، دانشگاههای کشور ممکن است ثبات لازم برای ادامۀ فعالیت طبیعی خود را از دست بدهند و حتی به تعطیلی کشانده شوند.
2/
متأسفانه همانطور که یک شکاف فکری و فرهنگی در جامعۀ ایران شکل گرفته و آن را به سمت نوعی #دوقطبی بینهایت خطرناک سوق داده است، جامعۀ #دانشجویی نیز به صورتی مضاعف، دچار این بلیه شده و همین نکته، نظم و ثبات دانشگاهها را با مخاطره روبهرو کرده است.
3/
پیرمرد میگفت؛ رفتم روی بالکون منزل و فریاد زدم "رضاشاه روحت شاد" ولی هیچکس تکرار نکرد!
تمام شعارهایی که در چند هفتۀ اخیر در تجمعات مختلف سر داده شده با وجود صبغۀ رادیکال و بعضاً اهانتآمیزش علیه مسئولان جمهوری اسلامی،
۱/
اما هیچکدام در هیچ سطحی معطوف به حمایت از هیچیک از افراد و گروههای سیاسی مدعی جایگزینی و اپوزیسیون نظام نبوده است. بازشکافی این موضوع و ارائۀ تحلیلی در بارۀ آن نیاز به فکر بیشتر دارد، اما به نظرم علاوه بر سازمان مجاهدین خلق، #رضا_پهلوی و حامیان او را نیز تاکنون میتوان
۲/
یکی از بازندگان این ناآرامیها به حساب آورد. از نقطه نظر تحلیلی و بدون هرگونه ارزشداوری، رضا پهلوی شانسی برای ایفای نقشی سیاسی در آیندۀ ایران داشت، اما به نظرم با ناآرامیهای جاری در ایران این شانس به طرز فاحشی ضعیف و شاید به صفر نزدیک شده است.
۳/
دیروز #میدان_پونک انگار به دژ نظامی تبدیل شده بود. حضور انبوه نیرو و خودروهای سیاهرنگ آنها در اطراف میدان مرا متعجب کرد. حتی ایستگاه تاکسیهای خطی تجریش و میدان ولیعصر را برای استراحتشان قرق کرده بودند.
به ناچار مسیرم را تغییر دادم و به میدان ونک و از آنجا به میدان آرژانتین رفتم. به علت ترافیک سنگین خیابانها، مجبور شدم از میدان آرژانتین تا نزدیک کریمخان را پیاده گز کنم.
در بین راه افرادی که به سراغم آمدند تا در بارۀ اوضاع نظرم را جویا شوند، کم نبودند.
فقط در جلو درِ ورودی دانشکدۀ اقتصاد علامه، از میان جمعِ دانشجویی که ناگهان از داخل دانشگاه وارد پیاده رو شد، حتی یک نفر مرا نشناخت.
مراجعین اظهار محبت میکردند اما جملگی به قول خودشان "انتظاری بیشتر" از من داشتند.