چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است !
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را
نیز به شما میدهیم !
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد...
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفتهی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به
برادرانشان خیانت نمیکردند!
این عاقبت خود فروشان است...
قابل توجه
چپول،مصدقی،فمنیست،قمبلکلا،سلسله اسماعل قصاب،ووووووو خرزو خان
◾️مدتها، یکی از ناراحتی ها و سوالاتِ همیشگیِ تهِ ذهنم، اختلاف و دشمنیِ بعضی از مردم کشورم با همدیگه به عناوینِ مختلفِ قومیتی، دینی-مذهبی، فرهنگی، زبانی و … بود؛
میدیدم که آدما بدونِ اینکه اکثرا حتی دلیلشو بدونن از هم متنفر بودن و به دنبال کوچکترین بهانه برای دعوا و توهین.
یا همیشه برام سوال بود این جوک های قومیتی رو کی میسازه و دنبال چی هستن از این کار.
عرب و لُر، ترک و کُرد، شیعه و سنی، اهواز و آبادان، سنندج و کرمانشاه، رشت و انزلی، خرم آباد و بروجرد و کرمان و زاهدان و تبریز و تهران و مثالهاییِ که به ذهنمون میرسه.
گاهی یه دلایلی هم میشنیدم اما
هیچوقت واقعا نفهمیدم دلیل و ریشه ی این همه نفرت چیه.
تنها چیزی که به ذهنم می رسه اینه که تخمِ این نفاق خیلی قبل ترها به وسیله ی دشمنانِ این ملت به عمد کاشته شده برای سواستفاده های خودشون.
نمیخوام ریشه ای و کارشناسی به این قضیه نگاه کنم چون نه در تخصصِ من هست نه سوادم در این حوزه
اسبی که در باتلاقی سرد و عمیق گیر کرده،با پذیرشِ شکست،داره نااُمیدانه به استقبال مرگ میره. ساکنان محلی،اسبِ گرفتار رو میبینن و با دیدن چسبناکی و عمق باتلاق، به این نتیجه میرسن که چیزی که میتونه ناجیِ این اسب نااُمید و تسلیمشده باشه، یک انگیزه و
انرژی درونیه که اون رو به حرکت و تلاش برای نجاتِ خودش وادار کنه.
برای ایجاد این انگیزه، گلهی اسبشون رو دور باتلاق میارن و اونا رو به حرکت درمیارن. اسبِ گرفتار با دیدن آزادی و جنبوجوش اسبهای دیگه، امید و انگیزهاش شعلهور میشه و جنگیدن برای رها شدن رو آغاز میکنه. سرانجام،
کششِ اشتیاقِ اسب، به کششِ باتلاقِ سرد میچربه و اسبِ خسته، خودش رو نجات میده!
این قضیه تو زندگی ما هم صادقه!
مخصوصاً زندگی سیاسی ما
با هر کسی به هر شکلی نا امیدی پخش کرد برخورد کنیم اجازه ندهیم ما را با ناامیدی از مسیر درست دور کنند
*سه شوند ( دلیل) فروپاشی حڪومتها در شاهنامه فردوسی*
فردوسی یڪی از اندیشمندانی است ڪه تاریخ ایران باستان را از آغاز تا سرنگونی ساسانیان ڪنڪاش ڪرده و خود نیز در سدهی چهارم و پنجم هجری در درازای زندگی هفتاد و اندی سالهاش از نزدیڪ فراز و فرود دولتهایی را دیده است.
وی باور دارد
ڪه *سه شوند ( دلیل) سبب نابودی آنها* میشود:*
*[[[[[ شوند نخست ]]]]] ؛* *اوجگیری و گسترش بیداد و ستم* است. آنگاه ڪه مرتوگان(مردم) از سوی زورمداران؛ سرڪوب، زندانی، شڪنجه، آزار و ڪشته میشوند.
*[[[[[ شوند دوم؛ ]]]]]*
*نادیده گرفتن نخبگان و بڪارگیری بیمایهگان* و نابخردان است
تا سرپرستی و فرنشینی(مدیریت) امور ڪشور را بر دوش بگیرند.
*[[[[[ شوند سوم؛ ]]]]]*
*مالاندوزی و سیر نشدن از خواسته و دارایی* است، چون فساد مالی سراسری را به همراه خواهد داشت و بدین شیوه مرتوگان ناخواسته و به زور، پیوسته بیچیز و نیازمند میشوند.
*فردوسی در بارۀ این سه شوند چنین
ایران پس از اخوندیسم:
بعد از انقلاب صفر تا صد تحریمها برداشته میشه= تثبیت ارز.
توریسم افزایش پیدا میکنه= رونق اقتصادی.
اعتبار پاسپورت بالا میره= سفر خارجی و تحصیل.
فساد و اختلاس و مفتخوری آخوندها تموم میشه= رفاه و افزایش درآمد.
فیلتر برداشته میشه= اینترنت پرسرعت.
سانسور برداشته میشه= پیشرفت هنر و موسیقی و ادبیات و سينما.
خرافات تدریس نمیشه= پیشرفت فرهنگ.
تمامیتخواهی فروپاشی میکنه= رشد صنعت و کارگاههای خصوصی.
درآمد شهرداریها بالا میره= فساد مالی کم میشه + زیباسازی شهرها و اماکن گردشگری + باز شدن بارها و شبنشینیها.
اقتصاد آزاد= ورود برندها و کارخانهها به ایران.
جذب توریست= توسعه زیرساختها همچون امارات، صنعت همچون کرهجنوبی و توریسم همچون ترکیه.
آزادی رسانه= حذف پروپاگاندا و دروغ، دسترسی سریع به حقایق.
قوانین متحجرانه در یک دموکراسی سریعاً قابل لغو هست= سربازی، حجاب اجباری و کنکور.
مرکب عشق:
دوستان جان سعی کردم در این شعر به سبک خداوندگار سخن و ادبیات ایران زمین فردوسی بزرگ براندازی و رنسانس ایرانی را بنگارم
امید است مورد قبول واقع گردد