طبق «تئوري آشوب» چه بسا بال زدن يك پشه در كوههاي آند سبب بروز توفاني مخرب در اقيانوس اطلس شود. رويدادهاي مهم سياسي هم بعضا علتي خُرد و ناچيز دارند. چه بسا تصميمي غيرقابل اعتنا، روند تحولات يك جامعه را به كلي تغيير مسير دهد.
پيش از انتخابات رياستجمهوري سال ۹۶ براي من عيان بود كه اگر شيخ #حسن_روحانی بار ديگر به رياستجمهوري برگزيده شود، با ادباري بيسابقه روبرو خواهد شد و با كارنامه مردودي از سوي مردم ساختمان پاستور را ترك خواهد كرد. درباره اين موضوع خوابنما نشده بودم! تمام علايم داخلي و بينالمللي
از به گل نشستن گاري رياستجمهوري حكايت داشت. در حوزه داخلي، متنفذان جناح تندروتر اصولگرا عزم خود را جزم كرده بودند تا برنامههاي دولت روحاني را به فضاحت بكشانند و در عرصه جهاني نيز دولت امريكا با سرخوردگي از نتايج توافقنامه برجام،درصدد اعاده تحريمهاي اقتصادي موثر عليه ايران بود.
ازاينرو،به اين تحليل رسيده بودم كه اگر آقاي روحاني درهمان مقطع ازخير دور دوم رياستجمهوري بگذرد وبه كاري ديگر مشغول شود،نامش به عنوان تثبيتكننده شرايط اقتصادي وكنترلكننده قيمت دلار درذهن ايرانيان ثبت خواهد شد وازاين طريق،سرمايه بزرگي براي آينده خود وجناح حامياش ذخيره خواهدكرد
اما اگر او به هواي دور دوم رياستجمهوري وارد رقابت انتخاباتي شود و به پيروزي دست يابد، ساختمان پاستور به مثابه باتلاقي، او و نيروي پشتيبانش را در خود فرو خواهد كشيد و سرمايه اجتماعي و سياسي آنان را به كلي تلف خواهد كرد. در آن روزها هنوز براي گفتن و نوشتن، محروميت قضايي داشتم
و بنابراين بدون آنكه از امكان نشر نظراتم برخوردار باشم، درصدد متقاعد كردن چهرههاي اصلاحطلب براي عدم حمايت از نامزدي آقاي روحاني و منصرف كردن او از ورود به رقابت انتخاباتي برآمدم. كار را با سيد محمد خاتمي آغاز كردم. در اواخر زمستان ۹۵ به اتفاق پسرم به دفتر او در نياوران رفتيم.
آقاي خاتمي بحثي نظري در باره آشتي بين اسلام و جمهوريت به ميان انداخت.
گفتم كه براي گفتوگو در باره انتخابات رياستجمهوري به ديدارش رفتهام و بلافاصله تاكيد كردم كه مبادا اينبار حمايت از آقاي روحاني را «تكرار» كند. آقاي خاتمي به خندهاي بلند گفت: «حمايتكي از او كه لازم است!»
با يكدندگي گفتم؛ آمدهام كه بگويم «حمايتكي هم نكنيد.»آقاي خاتمي به نظرم از طرح اين بحث كمي نگران شد و گفت: بهار كه رسيد و هوا دلپذيرتر شد، خبرت ميكنم تا در حياط دفتر قدم بزنيم و در اين باره گفتوگو كنيم. در واقع از آقاي خاتمي نوميد شدم و بعد از آن با تمام توانم كوشيدم
تا توجه شماري از چهرههاي اصلاحطلب را به اين موضوع جلب كنم. تقريبا به اتفاق، نظرم را هپروتي و پا در هوا دانستند و به دنبال حمايت از آقاي روحاني رفتند. در روزهاي نخستِ پس از انتخابات، آقاي خاتمي را ديدم. از پيروزي روحاني كه بر اثر «تكرار» او حاصل شده بود، خوشحال به نظر ميرسيد.
با سماجتي آزاردهنده، پيروزي روحاني را سبب هدر رفتن سرمايه اصلاحطلبان دانستم. خاتمي شايد براي دلجويي، كمي همدلي نشان داد اما برخي ديگر از دوستان بهشدت رنجيدند. آن داستان گذشت تا اينكه شنيدم آقاي خاتمي در انتخابات رياستجمهوري سال 1400 مصرانه در پي جلب رضايت محمدجواد ظريف
براي حضور در صحنه انتخابات بوده است. شايد از نظر برخي اين تلاش، موجه و قابل قبول آيد، اما از نظر من، به فرض شركت آقاي ظريف در انتخابات و تاييد صلاحيت و پيروزي نهايي او، فاجعهاي غيرقابل جبران براي نيروهاي ميانهرو در ايران رقم ميخورد.
اين قصه را از اين جهت نقل كردم تا رويكرد آقاي خاتمي را به امر اصلاحات نشان دهم. خاتمي به عنوان چهره نمادين اصلاحات، اصلاحطلبي را عمدتا شراكت در قدرت ميبيند و به همين دليل نيز محبوبيتش كه روزي فلك را سقف ميشكافت، به نقطه امروزي رسيده است.
اصلاحطلبي معطوف به شراكت در قدرت و گرفتن سهمي از آن، با هر انگيزهاي كه پشت آن باشد، آفت امر اصلاح در كشورمان بوده است. اگر اين شيوه و نگاه عوض شود، اصلاحطلبي بار ديگر شانسي به دست ميآورد. اين شانس عمدتا درِ خانه آن دسته از نيروهاي اجتماعي ميانه رو را خواهد زد
كه چشمي به قدرت نداشتهاند و از مناصب سياسي به دور بودهاند. به نظرم آقاي خاتمي با تغيير نگرش و رويكرد خود به امر اصلاحات، قادر است در بازسازي اين مفهوم و شكلگيري نوع تازهاي از اصلاحطلبي معطوف به كنشگري مدني و اخلاقي و متعهدانه و خالي از هر جنس خشونت، نقشي قابل توجه بازي كند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
دو سر افراطی طیف #براندازان و حامیان وضع موجود، بیش از آنکه یکدیگر را نفی کنند، به حمله علیه نیروهای خارج از چارچوب خودشان که آنها را #نیروی_وسط مینامند، روی آوردهاند.
خیلی هم غیرطبیعی نیست؛چون در هنگامۀ کارزارهای سیاسی دوقطبی، این اتفاق رخ میدهد.
در #فضای_دو_قطبی، نیروهای هر دو قطب مایلند تا هیچ #نیروی_میانجی و میانه در جامعه وجود نداشته باشد تا با خیال راحت به تیپ و تار هم بزنند و از راه کشتار و حذف طرف مقابل، به زعم خود قدرت را صد در صد به انحصار خود در آورند.
بنابراین، نیروهای خارج از این دو قطب، مزاحم هر دو تلقی میشوند و باید ملکوک و مطرود و محکوم و وابسته به قطب مقابل معرفی شوند.
نیروهای میانه اما عموماً به دلیل خصلت فرهنگی و مدنی و روشنفکرانهشان، زودرنج و به عبارتی نازک نارنجیاند.
فیلمی دیدم که گزارشگر شبکۀ دوی #صداوسیما، #روزنامه_هممیهن را هدف حملۀ لفظی خود قرار میداد که چرا خبر صدور #حکم_اعدام برای سه نفر از متهمان ناآرامیهای جاری در کشور را در صفحۀ نخست خود آورده و سبب تحریک عمومی شده است!
این گزارشگر خطاب به هممیهن گفت:شما روزنامۀ ایران هستید یا عربستان؟
گویا چیزی به نام عدل وانصاف دراین کشور همۀ مفاهیم معمول خود در تاریخ بشر را ازدست داده است!
یعنی ازنظر این گزارشگر،اصل صدور حکم #اعدام دراین شرایط ملتهب و اعلام رسمی آن ازطرف دستگاه قضایی، مطلقاً تحریکآمیز نیست؛
اما بازنشر خبر آن در گوشۀ یک روزنامۀ کم تیراژ مایۀ التهابآفرینی و تحریک افکار عمومی است؟
اگر اینان نگران التهابآفرینی هستند چرا به اصل ماجرا و اعلام رسمی و علنی آن از طرف دستگاه مسئول، کمترین اعتراضی ندارند اما خشم خود را بر سر بازنشر خبر آن دریک روزنامۀ بخش خصوصی خالی میکنند؟
روز چهارشنبه راهی #دادسرای_رسانه شدم. محیط آنجا فرقی بنیادی با تجربههای پیشینم در #دادگاه_انقلاب و دادسرای کارکنان دولت در عصر #قاضی_مرتضوی داشت. خلوت بود و کسی با نگاه غضبآلودش آزارتان نمیداد و اثری از فضای رعب و وحشت هم نبود.
۱/
بازپرس شعبه، روحانی جوانِ بلندبالا و مبادی آدابی بود که شاکی را #قرارگاه_ثارالله معرفی کرد؛ آن هم به دلیل انتشار یکی از یادداشتهای کانال تلگرامیام در روزنامۀ #جهان_صنعت. یادداشت مربوط به ماجرای آتشسوزی در زندان اوین بود که در آن نوشته بودم:
۲/
"توضیح رسانهها و مسئولان دولتی در بارۀ حوادث دیشب #زندان_اوین طبق معمول ناهماهنگ و بعضاً ضد و نقیض است."
قرارگاه ثارالله با ادعای اینکه این جمله مصداق #نشر_اکاذیب است از مدیر مسئول روزنامۀ جهان صنعت شکایت کرده بود تا اثبات کند که "کدام مسئولان دولتی، حرف ضد و نقیض زدهاند؟"
۳/
برخی از دوستان میگویند به این دلیل حامی #براندازی شدهاند که جمهوری اسلامی را نظامی "اصلاحناپذیر" میدانند.
پس در واقع این دسته از دوستان با اصلِ #اصلاحات هیچگونه مشکلی ندارند و آن را کاملاً مفید و راهگشا برای کشور میدانند
اما مسئلهشان این است که حکومت تن به اصلاح نمیدهد و به ناچار جایگزینی جز براندازی با همۀ هزینههایش، قابل تصور نیست.
الزام منطقی چنین تفکری این است که اگر به فرض - حال از نظر آنها فرض محال - شرایط اصلاح از امتناع به امکان، تغییر وضعیت داد، از آن استقبال کنند.
آیا واقعاً استقبال خواهند کرد؟ یا چنان مغلوب و مقهور براندازانِ متصلب و حرفهای شدهاند که هر علامت و سخنی از اصلاح را به عنوان "خیانت" و "همدستی با رژیم" و "سنگاندازی در مقابل #انقلاب" محکوم و مطرود خواهند دانست؟
معرفی شبکۀ #ایران_اینترنشنال به عنوان "سازمان تروریستی" از سوی #وزارت_اطلاعات جمهوری اسلامی، ظاهراً به این شبکه چنان اعتماد به نفس و احساس حقانیتی داده است، که دیگر خود را نیازمند رعایت کوچکترین موازین حرفهای نمیبیند.
این شبکه به طرزی باورنکردنی، جنگی شخصی علیه #رعنا_رحیمپور یکی از کارکنان شبکۀ فارسی بی بی سی به راه انداخته و گمان میکند با این کارش شاهکار میآفریند!
تبدیل یک شبکۀ خبریِ مدعی مبارزه با جمهوری اسلامی، به ابزاری برای تسویه حسابهای شخصی با یک همکار مشغول در رسانهای رقیب،
خود به روشنی از وضعیت آیندۀ ما پرده برمیدارد. من البته مدافع بی بی سی فارسی نیستم. آنها هم ظاهراً برای عقب نماندن از غافلۀ رقبایشان در خارج از کشور، بسیاری از موازین حرفهای را به طاق نسیان سپردهاند!
من نمیدانم با این اوضاع با چه متر و معیاری میتوان به آیندۀ ایران خوشبین بود؟
منطق تمام کسانی که این روزها از پدیدۀ #عمامه_پرانی دفاع کردهاند، در این جمله خلاصه میشود: "چون روحانیون نوع پوشش دلخواه خود را به ما تحمیل کردهاند، بنابراین ما هم آنها را در پوشیدن لباسشان ناامن میکنیم."
این منطق کاملاً معیوب است.
۱/
در واقع منطقِ همان روحانیونی است که پوشش دلخواه خود را به دیگران تحمیل کردهاند. این منطق در ذاتِ خود زورمدارانه است و میدان سیاست و اجتماع را صحنۀ تلافیجویی، روکمکنی و انتقامکشی میداند. این منطق قادر است چرخۀ خشونت در یک جامعه را تا نهایت خونبارش پیش ببرد،
۲/
زیرا درگام بعدی به فرض گفته خواهد شد، او میکُشد پس من هم میکشم، او شکنجه میدهد،پس من هم شکنجه میدهم، او زور میگوید پس من هم زور میگویم،مگر من چه کم از او دارم!
در دو سوی یک منازعه،اگر یک طرف خود را به اصول اخلاقی مستحکم، مقید نکند،با آن طرف دیگرتفاوت رفتاری پیدا نخواهد کرد
۳/