روز چهارشنبه راهی #دادسرای_رسانه شدم. محیط آنجا فرقی بنیادی با تجربههای پیشینم در #دادگاه_انقلاب و دادسرای کارکنان دولت در عصر #قاضی_مرتضوی داشت. خلوت بود و کسی با نگاه غضبآلودش آزارتان نمیداد و اثری از فضای رعب و وحشت هم نبود.
۱/
بازپرس شعبه، روحانی جوانِ بلندبالا و مبادی آدابی بود که شاکی را #قرارگاه_ثارالله معرفی کرد؛ آن هم به دلیل انتشار یکی از یادداشتهای کانال تلگرامیام در روزنامۀ #جهان_صنعت. یادداشت مربوط به ماجرای آتشسوزی در زندان اوین بود که در آن نوشته بودم:
۲/
"توضیح رسانهها و مسئولان دولتی در بارۀ حوادث دیشب #زندان_اوین طبق معمول ناهماهنگ و بعضاً ضد و نقیض است."
قرارگاه ثارالله با ادعای اینکه این جمله مصداق #نشر_اکاذیب است از مدیر مسئول روزنامۀ جهان صنعت شکایت کرده بود تا اثبات کند که "کدام مسئولان دولتی، حرف ضد و نقیض زدهاند؟"
۳/
از آنجا که به قول بازپرس، مدیرمسئول این روزنامه از پسِ اثبات این مطلب برنیامده بود، بنابراین، من به عنوان نویسندۀ مطلب باید برای بازپرس دو نکته را مسجل میکردم، نخست آنکه روایتهای ضد و نقیضی از حادثه مطرح شده و دوم آنکه این روایتها را مقامهای دولتی مطرح کردهاند.
۴/
در آنجا متوجه شدم که قرارگاه ثارالله به طور پیگیر، از بسیاری از روزنامههای غیردولتی شکایت میکند و مدیران مسئول این روزنامهها بخصوص روزنامههای هممیهن و شرق و اعتماد، با حضور پی در پی در دادسرای رسانه، بیشتر وقت خود را صرفِ پاسخگویی به این شکایات میکنند.
۵/
از این رو، نخستین پرسشم این بود که کار روزنامهها چه ربطی به قرارگاه ثارالله دارد که بخواهد روزانه یا هفتگی حجم عظیمی از شکایت علیه آنها طرح کند؟ طبعاً شکایتِ اشخاص حقیقی و حقوقی یا ارگانهایی که در موردِ خود آنها ادعایی در یک روزنامه مطرح شده، قابل فهم است،
۶/
اما قرارگاه ثارالله این وسط چه نقشی دارد؟ بازپرس پاسخ روشنی به این پرسش نداشت و فقط گفت؛ پروندهها از کانال دادستانی برای آنها فرستاده میشوند و آنها موظف به رسیدگی هستند. بنابراین، پرسش دومم این بود که با توجه به نظارت دائمی هیئت نظارت بر مطبوعات بر کار رسانههای کاغذی،
۷/
دادستانی روی چه منظوری این حجم از شکایاتِ یک ارگان نظامی را به بازپرسی ارجاع میدهد؟ با این وضع که مدیران مسئول روزنامههای غیردولتی و روزنامهنگارانِ مستقل باید بیشتر عمر خود را در دادسرا سپری کنند!
بازپرس حرفش این بود که این پرسش هم باید از دادستانی پرسیده شود.
۸/
چالش دوم مربوط به #خبرگزاری_فارس بود که بازپرس استناد به خبرهای متناقض آن در مورد حادثۀ آتشسوزی در زندان اوین را به عنوان بخشی از دفاعیه نپذیرفت. پرسیدم، پس داستان این خبرگزاری چیست؟ دولتی است؟ نظامی است؟ خصولتی است؟ خصوصی است؟ خلاصه چه موقعیتی دارد و کجای کار است
۹/
و چرا نباید آن را به دستگاه حکومت مربوط دانست؟ بازپرس در بارۀ ماهیت دقیق خبرگزاری فارس اظهار بیاطلاعی کرد و گفت؛ تحقیقات او در این باره به جمعبندی روشنی نرسیده است.
بعد از آن من با ردیف کردن اظهارات شمار بسیاری از نمایندگان مجلس،
۱۰/
مقامهای ناشناس امنیتیِ مورد استناد خبرگزاری دولت، برخی مسئولان قضایی و آتشنشانی و سازمان زندانها، تأکید کردم که آنها حرف واحدی نزدهاند و هر کدام ماجرا را به گونهای متفاوت روایت کردهاند. بازپرس وجود تناقض در این اظهارات را رد نکرد اما با سختگیری،
۱۱/
خواستار روشن شدن تاریخ اظهارنظر هر یک از آنان شد تا مشخص شود که مربوط به پیش از نشر مطلب من بودهاند یا مربوط به بعد از آن.
گفتم؛ تاریخ این اظهارنظرها را به همراه ندارم و قرار شد که روز یکشنبه در این مورد متنی را با ذکر تاریخ اظهارات متناقضِ مسئولان امر به دادسرا عرضه کنم.
۱۲/
در انتها پرسیدم که اگر وی خبرهای مربوط به حادثۀ آتشسوزی در زندان اوین را دنبال کرده، آیا از مجموع آنها میتواند نتیجه بگیرد که در آنجا دقیقاً چه اتفاقی افتاده است؟در حالی که پذیرفت نمیتوان از آن خبرها متوجه اصل اتفاق شد اما با این حال، ذکر تاریخ دقیقِ اظهارنظر مسئولان دولتی
۱۳/
خلاصه این بود آن اکاذیبی که من نشردادهام!قاضی مرتضوی درپروندۀ سال ۷۹عموم نوشتههایم راشخم زد تا بلکه موردی برای اتهام "نشر اکاذیب"پیدا کنداماموفق به یافتن حتی یک موردهم نشد.نهایتاً موضوعی راتحت این عنوان مطرح کرد که اسباب مضحکه شد.این هم داستان شیرینی دارد که روزی نقل خواهم کرد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
دو سر افراطی طیف #براندازان و حامیان وضع موجود، بیش از آنکه یکدیگر را نفی کنند، به حمله علیه نیروهای خارج از چارچوب خودشان که آنها را #نیروی_وسط مینامند، روی آوردهاند.
خیلی هم غیرطبیعی نیست؛چون در هنگامۀ کارزارهای سیاسی دوقطبی، این اتفاق رخ میدهد.
در #فضای_دو_قطبی، نیروهای هر دو قطب مایلند تا هیچ #نیروی_میانجی و میانه در جامعه وجود نداشته باشد تا با خیال راحت به تیپ و تار هم بزنند و از راه کشتار و حذف طرف مقابل، به زعم خود قدرت را صد در صد به انحصار خود در آورند.
بنابراین، نیروهای خارج از این دو قطب، مزاحم هر دو تلقی میشوند و باید ملکوک و مطرود و محکوم و وابسته به قطب مقابل معرفی شوند.
نیروهای میانه اما عموماً به دلیل خصلت فرهنگی و مدنی و روشنفکرانهشان، زودرنج و به عبارتی نازک نارنجیاند.
فیلمی دیدم که گزارشگر شبکۀ دوی #صداوسیما، #روزنامه_هممیهن را هدف حملۀ لفظی خود قرار میداد که چرا خبر صدور #حکم_اعدام برای سه نفر از متهمان ناآرامیهای جاری در کشور را در صفحۀ نخست خود آورده و سبب تحریک عمومی شده است!
این گزارشگر خطاب به هممیهن گفت:شما روزنامۀ ایران هستید یا عربستان؟
گویا چیزی به نام عدل وانصاف دراین کشور همۀ مفاهیم معمول خود در تاریخ بشر را ازدست داده است!
یعنی ازنظر این گزارشگر،اصل صدور حکم #اعدام دراین شرایط ملتهب و اعلام رسمی آن ازطرف دستگاه قضایی، مطلقاً تحریکآمیز نیست؛
اما بازنشر خبر آن در گوشۀ یک روزنامۀ کم تیراژ مایۀ التهابآفرینی و تحریک افکار عمومی است؟
اگر اینان نگران التهابآفرینی هستند چرا به اصل ماجرا و اعلام رسمی و علنی آن از طرف دستگاه مسئول، کمترین اعتراضی ندارند اما خشم خود را بر سر بازنشر خبر آن دریک روزنامۀ بخش خصوصی خالی میکنند؟
برخی از دوستان میگویند به این دلیل حامی #براندازی شدهاند که جمهوری اسلامی را نظامی "اصلاحناپذیر" میدانند.
پس در واقع این دسته از دوستان با اصلِ #اصلاحات هیچگونه مشکلی ندارند و آن را کاملاً مفید و راهگشا برای کشور میدانند
اما مسئلهشان این است که حکومت تن به اصلاح نمیدهد و به ناچار جایگزینی جز براندازی با همۀ هزینههایش، قابل تصور نیست.
الزام منطقی چنین تفکری این است که اگر به فرض - حال از نظر آنها فرض محال - شرایط اصلاح از امتناع به امکان، تغییر وضعیت داد، از آن استقبال کنند.
آیا واقعاً استقبال خواهند کرد؟ یا چنان مغلوب و مقهور براندازانِ متصلب و حرفهای شدهاند که هر علامت و سخنی از اصلاح را به عنوان "خیانت" و "همدستی با رژیم" و "سنگاندازی در مقابل #انقلاب" محکوم و مطرود خواهند دانست؟
طبق «تئوري آشوب» چه بسا بال زدن يك پشه در كوههاي آند سبب بروز توفاني مخرب در اقيانوس اطلس شود. رويدادهاي مهم سياسي هم بعضا علتي خُرد و ناچيز دارند. چه بسا تصميمي غيرقابل اعتنا، روند تحولات يك جامعه را به كلي تغيير مسير دهد.
پيش از انتخابات رياستجمهوري سال ۹۶ براي من عيان بود كه اگر شيخ #حسن_روحانی بار ديگر به رياستجمهوري برگزيده شود، با ادباري بيسابقه روبرو خواهد شد و با كارنامه مردودي از سوي مردم ساختمان پاستور را ترك خواهد كرد. درباره اين موضوع خوابنما نشده بودم! تمام علايم داخلي و بينالمللي
از به گل نشستن گاري رياستجمهوري حكايت داشت. در حوزه داخلي، متنفذان جناح تندروتر اصولگرا عزم خود را جزم كرده بودند تا برنامههاي دولت روحاني را به فضاحت بكشانند و در عرصه جهاني نيز دولت امريكا با سرخوردگي از نتايج توافقنامه برجام،درصدد اعاده تحريمهاي اقتصادي موثر عليه ايران بود.
معرفی شبکۀ #ایران_اینترنشنال به عنوان "سازمان تروریستی" از سوی #وزارت_اطلاعات جمهوری اسلامی، ظاهراً به این شبکه چنان اعتماد به نفس و احساس حقانیتی داده است، که دیگر خود را نیازمند رعایت کوچکترین موازین حرفهای نمیبیند.
این شبکه به طرزی باورنکردنی، جنگی شخصی علیه #رعنا_رحیمپور یکی از کارکنان شبکۀ فارسی بی بی سی به راه انداخته و گمان میکند با این کارش شاهکار میآفریند!
تبدیل یک شبکۀ خبریِ مدعی مبارزه با جمهوری اسلامی، به ابزاری برای تسویه حسابهای شخصی با یک همکار مشغول در رسانهای رقیب،
خود به روشنی از وضعیت آیندۀ ما پرده برمیدارد. من البته مدافع بی بی سی فارسی نیستم. آنها هم ظاهراً برای عقب نماندن از غافلۀ رقبایشان در خارج از کشور، بسیاری از موازین حرفهای را به طاق نسیان سپردهاند!
من نمیدانم با این اوضاع با چه متر و معیاری میتوان به آیندۀ ایران خوشبین بود؟
منطق تمام کسانی که این روزها از پدیدۀ #عمامه_پرانی دفاع کردهاند، در این جمله خلاصه میشود: "چون روحانیون نوع پوشش دلخواه خود را به ما تحمیل کردهاند، بنابراین ما هم آنها را در پوشیدن لباسشان ناامن میکنیم."
این منطق کاملاً معیوب است.
۱/
در واقع منطقِ همان روحانیونی است که پوشش دلخواه خود را به دیگران تحمیل کردهاند. این منطق در ذاتِ خود زورمدارانه است و میدان سیاست و اجتماع را صحنۀ تلافیجویی، روکمکنی و انتقامکشی میداند. این منطق قادر است چرخۀ خشونت در یک جامعه را تا نهایت خونبارش پیش ببرد،
۲/
زیرا درگام بعدی به فرض گفته خواهد شد، او میکُشد پس من هم میکشم، او شکنجه میدهد،پس من هم شکنجه میدهم، او زور میگوید پس من هم زور میگویم،مگر من چه کم از او دارم!
در دو سوی یک منازعه،اگر یک طرف خود را به اصول اخلاقی مستحکم، مقید نکند،با آن طرف دیگرتفاوت رفتاری پیدا نخواهد کرد
۳/