قول داده بودم در مورد این توییت علی کریمی یک یادداشت بنویسم. الوعده وفا
این رشتو تقدیم به دوستانی که به بحث #عدالت علاقه دارند #عدالت_آزادی
اول تصمیم گرفتم بر اساس روال معمول بروم سراغ پیشینه تحقیق و حرفهایی که از زمان آدم ابوالبشر علیه السلام تا امروز در مورد این مساله زده شده.
بعد پشیمان شدم. چون حتی اسامی و فهرست مطالبشان مثنوی هفتاد من است! چه برسد به اینکه نظرات مختلف در رابطه با عدالت و برابری و آزادی، آزادگی را در این مجال اندک بیاورم
لذا تعمدا از هیچ نظریهپردازی در حوزه عدالت (از متفکران یونان باستان گرفته تا اندیشمندان اسلامی و...) نام نمیبرم
علی کریمی یک متن که [طبق معمول] یک جمله سرقت شده از یک نویسنده غربی است را توییت کرده است:
اگر نتوانیم آزادی و عدالت را با هم داشته باشیم و مجبور باشیم یکی را انتخاب کنیم،آزادی را انتخاب میکنیم که بتوانیم به بی عدالتی اعتراض کنیم
بین الهلالین این را بگویم که کاش من مسئول صدا و سیما بودم و این گونه افراد را جلوی دوربین میگذاشتم و میگفتم یک ساعت هر چه دلشان میخواهد راجع به عدالت و آزادی با مردم حرف بزنند تا با برخورد مردم واقعی، با خودِ واقعیشان مواجه شوند.
اما صرفنظر از «من قال»، این توییت بهانهای شد تا این یادداشت را تقدیم کنم.
از همه مقدمات راجع به تعریف عدالت و آزادی و رابطهشان میگذرم و همین اول حرف آخر را میزنم. حرف آخر این است که آزادی و عدالت اساسا در عرض هم نیستند که بتوانند دوگان هم باشند،
فلذا تمام کسانی که در طول تاریخ سعی کردند از نمد این دوگان برای سر ایدئولوژیشان کلاهی ببافند چیزی جز فریب نصیب مردم نکردهاند.
توضیح آنکه عدالت یک ارزش مطلق است و سایر ارزشها در طول آن هستند.
مطلق بودن ارزش عدالت به این معناست که همیشه و همه جا خوب است و افراط و تفریطی برای این ارزش متصور نیست. در حقیقت هر گونه افراط و تفریطی نقض غرض عدالت است! در صورتی که برای سایر ارزشها از جمله آزادی میتوان افراط و تفریط در نظر گرفت.
صداقت، شجاعت، قناعت، بخشش و هر ارزشی میتواند از حد اعتدال خارج شود و این یعنی اساسا عدالت است که ارزشهای دیگر را حد میزند. یعنی آزادی خوب و آزادی بد را عدالت از هم جدا میکند. عدالت خط کشی است که با آن میتوان خوب و بد را از هم تفکیک کرد
و قطعا ارزش دیگری همسطح عدالت وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد آن هم عدالت است.
مثلا اگر من بگویم باید آزادی به من بدهید. شما به راحتی میتوانید از من بپرسید چرا «باید»؟ (مثلا فرض کنید من مجرم هستم و شما قاضی)
اینجاست که شما شروع میکنید به استدلال کردن و توجیه کردن. همین توجیهات و استدلالهایی که میآورید بر مبنای نظریه عدالت شماست. یعنی منطق توجیه شما روی نظریه عدالتی که در ذهن دارید چیده میشود. اما هیچ کس نمیتواند از شما بپرسد که چرا به عدالت رفتار می کنید؟
و اگر بپرسد شما تنها پاسخی که خواهید داد نگاهی معنادار است!
فرض کنید یک متهم از قاضی بپرسد چرا با من به عدالت رفتار میکنی و میخواهی مرا به زندان بیاندازی؟ قاضی به راحتی میتواند نتیجه بگیرد که او واقعا مجرم است و او را به زندان بیاندازد یا او را به روانپزشک معرفی کند.
چون هیچ انسان عاقلی با صدای بلند نمیگوید من طرفدار ظلم هستم، حتی اگر خودش بزرگترین ظالم باشد.
شاید کسی بگوید که قبول! همه طرفدار عدالت هستند و عدالت هم بالاتر از آزادی است؛ ولی آزادی ابزار رسیدن به عدالت است.
در توییت مورد اشاره هم همین آمده که برای عدالت و اعتراض به بیعدالتی آزادی را انتخاب میکنم. عدالت بالاتر است اما بدون آزادی به دست نمیآید.
در پاسخ میگویم اولا این اعتراف خوبی است که این جمله دارای تناقض درونی است و برخلاف اولش که میگوید آزادی را انتخاب میکنم،
درادامه مشخص میشود که عدالت را انتخاب کرده است
ثانیا بیائید تصورکنیم که فردی آزادی را انتخاب کند وعدالت را انتخاب نکند. آنوقت بدون عدالت آزادی را طلب خواهد کرد یعنی آزادی را باظلم طلب خواهدکرد که به ظلم اعتراض کند
ثالثا اگرعدالت را انتخاب میکرد آنوقت میخواست به چه چیز اعتراض کند؟
درحقیقت این جمله یک کارگاه مغالطات مختلف است که فقط به درد دیالوگهای فیلمهای هالیوودی و بلکه بالیوودی میخورد
ازاین توییت میگذرم و قدری راجع به اصل عدالت و آزادی و مساله ای که امروز با آن مواجه هستیم میپردازم
عدالت مطلوب همه است اما هرکس عدالت را براساس مطلوب خودش تفسیر میکند.
شاخصها و معیارهای عدالت به عدد انفس خلائق است. اما برخی شاخصها را میتوان روی زمین آورد و در یک جامعه مدنی در مورد آن سخن گفت.
آزادیخواهی یکی از نمودهای عدالتخواهی است. مثلا در زمینه پوشش برخی وضع عادلانه را در این میبینند که نوع پوششان در خیابان را آزادانه انتخاب کنند.
برخی دیگر وضع عادلانه در مورد پوشش را اینگونه میدانند که کسی نباید برهنه به خیابان بیاید. باز در مورد حد این پوشش نیز هر کسی نظری دارد. پس اساسا میبینید که دعوا بر سر اصل آزادی نیست.
وقتی درمساله پوشش اجتماعی، آزادی بعنوان شاخص عدالت مطرح شده و وضع عادلانه، مساوی باوضع آزاد گرفته شود، مشخص است که دعوا بر سر عدالت است نه آزادی. دیگران هم مخالف آزادی نیستند. اتفاقا آنها هم میگویند این آزادی شما با آزادی ما درتعارضست وحکم عادلانه اینست که آزادیِ دیگری محدود شود
حال اگر به سراغ مردم برویم و از آنها بپرسیم که آیا آزادی برای شما اهمیت بیشتری دارد یا عدالت بدون تردید مردم، بر اساس آنچه در فطرتشان نهاده شده است، عدالت را انتخاب میکنند. بارها این حرف را از مردم شنیدهایم که:
به جای گیر دادن به حجاب خانمها بروید جلوی اختلاسها و دزدی و تبعیض و شکاف طبقاتی و فقر و ...را بگیرید.
چون میخواهم بحث را سریع جمع کنم به یکی از این کلیدواژهها یعنی شکاف طبقاتی میپردازم. کافی است از مردم بپرسید که آیا شکاف طبقاتی امر ممدوحی است یا مذموم؟
تقریبا همه مردم بدون تامل میگویند مذموم است. حداقل این است که میگویند اگر زیاد باشد مذموم است. (البته هستند عدهای لیبرتارین که آن را مذموم نمیدانند). یعنی وضعی که در آن یک عده از گرسنگی بمیرند و سگ و گربههای دیگری از سیری دل درد بگیرند را وضع عادلانهای نمیدانند
حتی اگرنتوانند توضیح دهند که چطور آن وضع بوجود آمده است. اما اینجا یک اختلال شناختی بوجود میآید. اگر از مردم بپرسید که نظرتان راجع به ثروتمندترین آدم دنیا چیست؟ احتمالا از او با احترام یاد میکنند
یعنی درعین حالی که به شکاف طبقاتی اعتراض دارند به قلههای سرمایهداری اعتراض دارند.
همین علی کریمی هم مثال خوبی از این ماجراست. کسی که پول برق ویلایش از حقوق دهها کارگر بیشتر است میشود رهبر اعتراضات و مبارزه با بیعدالتی!!!
ریشه این ماجرا را اگر دریابیم قطعا به تحلیل درستتری از اتفاقات اخیر خواهیم رسید.
ببین عزیزم
یه روستایی توی این مملکت هست به نام #فردو
آره. همونی که به احترام شهداش اسم سایت هستهای رو گذاشتن فردو.
این روستا کمتر از ١٠٠٠ نفر جمعیت داشت زمان جنگ
١١٠ تا شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرد
توی هشت سال دوران دفاع مقدس حتی یک جشن عروسی هم برگزار نشد با اینکه ازدواج بود
چون بیش از تعداد ماههای جنگ، شهید داشت
بیشتر از تعداد کوچههاش جوون پر پر شده تقدیم این مملکت کردند. اونقدر که الان وقتی وارد این روستا میشی کوچه شهید نداره. «کوچه شهیدان» داره.
فقط یک مادر در این روستا ١۵ مرتبه اومدن در خونه ش رو زدن و گفتن مادر شهید داری. ١۵ شهید مَحرم
تصور کن
یک روستا ٨ سال جشن عروسی توش برگزار نشده
ادا در نیاوردن
مثل بعضیا که استوری مکنن ما عزاداریم و شب در حال قر دادن و مشروب خوردن فیلمشون میاد بیرون!
اینا رو دارم میگم که یاد بگیرید
اگر میخواید انقلاب کنید یه مقدار غیرت داشته باشید
با بیغیرتی نمیتونید جلوی باغیرتا بایستید
فوتبال را طبق معمول نمیبینم!
نهایت قصه این است که چون برخی از هموطنانم از پیروزی تیم ملی خوشحال میشوند من هم خوشحال میشوم
و طبیعتا از باخت ایران به خاطر ناراحتی هموطنانم ناراحت می شوم
کنش سیاسی چند بازیکن فوتبال یا چند بازیگر سینما هم ارزشی ندارد؛ نه تاییدشان و نه تکذیبشان برایم مهم نیست.
اما به بهانه جام جهانی میخواهم رابطه فوتبال، نظام اقتصاد سرمایهداری و استعمار نو را کمی شرح بدهم.
برای تبیین این مساله به پدیده فوتبال و بررسی جایگاه این پدیده ذیل یک «سیستم» میپردازم:
بازیکنان فوتبال دو شخصیت دارند.
١. بیلبورد تبلیغاتی
٢. فوتبالیست
در حقیقت شخصیت اول بازیکنان فوتبال هیچ تفاوتی (تاکید میکنم هیچ تفاوتی) با یک بیلبورد تبلیغاتی ندارد.
اگر بخواهم سه تا از دقیقترین و علمی ترین و اقتصادی ترین طرحهایی که در این چهل سال اخیر توسط یک اقتصاددان مطرح شده را نام ببرم قطعا یکی از آن سه طرح، طرحِ #آزادسازی_تولید_خودرو و رفع انحصار ایرانخودرو و سایپا و چند شرکت بزرگست
هرکس بدون تعصب این #رشتو را بخواند متوجه خواهد شد چرا:
در کشور ما و در همه دنیا افرادی هستند که میتوانیم نام آنها را "عشق ماشین" بگذاریم. کسانی که صفر تا صد یک خودرو را میشناسند و اگر شرایط فراهم باشد آن را با عشق می سازند.
فقط چند نمونه از این عشق ماشین های تولیدکننده را در این رشتو معرفی میکنم:
نفر اول: آقای عسگری نیا که در کارگاه کوچک خانگی خود خودرو میسازد.
جمهوری اسلامی جزء انگشت شمار، کشورهای دنیاست که توانسته در مدت بسیار کمی یک طبقه فقیر اکثریت را تبدیل کند به یک طبقه متوسط.
شما در هر جمعی از جوانان دهه پنجاه و شصت ایران بنشینید بدون تردید میگویند وضع ما از پدرانمان در سن ما، بهتر است.
مثلا پدر و عموهای من در یک اتاق ١٢ متری زندگی میکردند و امروز همهی آنها وضع بسیار بهتری دارند نسبت به قبل انقلاب (با شغل کشاورزی و نانوایی و ...)
یعنی علاوه بر اینکه حلبی آبادها جمع شد و آن وضع افتضاح قبل از انقلاب دیگر وجود ندارد،
طبقه فقیر جامعه ما که برای تامین نیازهای اولیه زندگیاش دچار مشکل بود امروز تبدیل شده است به طبقه متوسط و دارای سرمایههای اولیه زندگی.
این حرف به این معنا نیست که فقیر نداریم. به این معنا نیست که مردم مشکل ندارند. به این معنا نیست که هیچکس وضعش بدتر نشده.
گروهی را فرستادم و گفتم این ۶تصور را به مردم بدهید و بگوئید کدام مناسب است برای حضور زن در جامعه؟
ریز پاسخها را انشاءالله منتشر خواهم کرد.
اما نکته جالب توجه این بود که خانمها، موارد سمت راست را انتخاب کردند و انتخاب موارد سمت چپ با اینکه زیاد نبود اما در پسران بیشتر بود
یعنی؟
یعنی خود خانمها برای خودشان حد و حدود قائلند و میدانند که حدی از پوشش را باید داشته باشند برای حفظ حرمت خودشان.
اما طبیعتا مردان که ذینفع هستند در مورد برهنگی خانمها گزینههای برهنهتر را انتخاب میکنند.
هرچند ضرورتی به این نظرسنجی نبود
اما برای بستن دهان بعضیها لازم بود
اما بالاخره عدهای از زنان و مردان در جامعه هستند که یا خودشان اهل فحشا هستند یا دوست دارند در جامعه فحشا رواج پیدا کند.
این افراد چون باعث افزاش درآمد بخشی از ثروتمندان میشوند (با فروش محصولاتی که در صنعت فحشا استفاده میشود) مورد حمایت آنها قرار میگیرند
#رشتو: تورم، خلق پول و #عدالت
میدانید چرا خلق پول دولتی در جمهوری اسلامی عین عدالت بوده؟
واقعیت این است که به دلائل مختلف (فساد، خلق پول خصوصی، یارانه جعلی زدایی، بالارفتن قیمت انرژی و ...) در ایران تورم به وجود میآید
تورم همیشه برای طبقات بالا سود بوده و برای طبقات پایین ضرر
دولت برای جبران ضرر طبقات پایین همیشه خلق پول کرده است و نئولیبرالها همیشه در مقابل این خلق پول ایستادگی میکنند (در مقابل خلق پول خصوصی هورا می کشند)
دولت حقوق کارمندان و حداقل دستمزد کارگر و یارانه و ... را افزایش میدهد تا قدرت خرید طبقات پایین حفظ شود.
اما نولیبرالها میگویند اجازه دهید یک عده زیر چرخهای توسعه له شوند. باصراحت هم این را میگویند.
جمهوری اسلامی هیچوقت زیر بار این قصه نرفته است و این یعنی تورم در تحلیل کلانِ #اقتصاد_سیاسی معلول اصطکاک انقلاب اسلامی با مدرنیته است
اما ذات عدالتخواه انقلاب اسلامی اجازه نمیدهد #رشتو ٣