درباره ژاپن شنیدید.
زندگی ماشینی، آمار بالای خودکشی، تضاد حوصله سر بر تابلو های نئون در خیابانها و افسردگی ناشی از سایبرپانک تکراری.
اما شاید تنها تولد و زیست در چنین جامعه پسامدرنیه که وجود هنرمندانی نظیر مامورو اوشیای را ممکن می کنه.
۱
انیمه روح درون پوسته، برگرفته از مانگایی با همین نام، خلق شده توسط ماسامونه شیرو خالق مانگاهای بزرگسالان و گاها اروتیکه.
اوشیای در این انیمه یک سوال مهم و فلسفی رو می پرسه و تلاش می کنه در پایان پاسخ این سوال رو بده.
۲
——
منطقهی محل تولد و بزرگ شدن اوشیای در توکیو👇🏻
این انیمه در آینده ای دور اتفاق می افته که اندامهای مکانیکی بخشی طبیعی از بدن افراده.
میجر موتوکو یک سایبورگه که به جز روحش (اگر روحی وجود داشته باشه) تمام اعضای بدنش مکانیکی هستند.
و این انیمه داستان درگیری درونی میجر رو با این سوال از خودش روایت می کنه:
آیا من وجود دارم؟
۳
در مقابل میجر، همکارش باتو وجود داره که سعی می کنه خودش رو خیلی درگیر پاسخ به این سوال میجر نکنه.
هر چقدر میجر خودش رو خالی از زندگی می دونه، مثلا عریانیِ جسمش براش بیاهمیته، باتو برعکس سعی جسم رو متعلق به میجر میدونه و حتی سعی در پوشوندن جسم میجر داره.
۴
در واقع انیمه با پاسخ رنه دکارت فیلسوف فرانسوی به سوال میجر شروع می کنه:
«میاندیشم پس هستم.»
در واقع دکارت اعتقاد داره حتی اگر بقیه احساسات ما، غیرواقعی و ناکافی باشند تا ما به «وجود» پی ببریم، این حقیقت که می اندیشیم کافیست برای اینکه بدونیم وجود داریم.
۵
استدلال دکارت، سالها بعد بوسیله فردریک نیچه، فیلسوف آلمانی به چالش کشیده شد.
نیچه می گه "چه کسی به من اجازه داده تا از "من" و حتی از "من بعنوان علت"، و در نهایت از "من بعنوان علت اندیشه" سخن بگویم؟"
۶
به عبارت دیگه، اندیشه، لزوما بوسلهی «من» اتفاق نمیافته. و یه جورایی میگه در بهترین حالت، چیزی در حال اندیشیدنه، و شاید بتونیم بگیم چیزی وجود داره.
ولی لزوما اون چیز «من» نیستم.
۷.
و اوشی ای به بهترین شکل ممکن این مناظره رو به تصویر کشیده.
و البته پاسخ خالق فیلم هم در نوع خودش جالبه. اگر بشه اسمش رو پاسخ گذاشت.
چیزی شبیه به این:
بودم چون به دنیا آوردم، و نخواهم بود.
۸.
ذکر این نکته ضروریه که این انیمه که در سال 1993 به نمایش در اومده، تاثیر به سزایی در فیلم های ژانر خودش داشته و اثر انگشتش رو می شه در اونها دید.
یک نمونه فیلم ماتریس که بعد از دیدن این انیمه، خواهید دید که چقدر ازش در ماتریس ایده گرفته شده.
۹.
نکته ی دیگه موسیقی خارق العاده ی این انیمه است که انصافا باید برای کنجی کاوایی ایستاده درود فرستاد.
اسپویل نکردم که ببینید و لذت ببرید.
و تا یادم نرفته بگم که نسخهی امریکاییش رو نبینید که ساخته شده تا این اثر رو نابود کنه.
۱۰ و پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
دقیقا مشکلتون با مجاهدین خلق چیه؟ چرا انقدر از اینها تنفر دارید؟
اگه شما امروز به مفهومی تحت عنوان “دفاع مشروع” در برابر جمهوری اسلامی رسیدید، مجاهدین خلق ۴۰ سال پیش به این نتیجه رسیدند.
۱.
اگه شما امروز از کشته شدن روحانیون و پاسداران استقبال میکنید و از دیدن جنازهی اونها خوشحال میشید، مجاهدین خلق که ۴۰ سال پیش، فعل ترورِ آخوند و امام جمعه و پاسدار و بسیجی رو صرف کردند.
۲.
اگر شما امروز برای دخالت رهبران دول خارجی نظیر ترامپ و پمپیو لهله میزنید و برای کشتن رهبران جمهوری اسلامی بهشون صد باریکلا میگید، مجاهدین خلق ۴۰ سال پیش برای از بین بردن به قول خودشون “رژیم آخوندی” با صدام متحد شد.
پردهی اول: منظور از پارادایم چیست؟
پارادایم چارچوب، جهانبینی، و در واقع لنزی است که دانش ما از دنیا، از درون آن فیلتر میشود.
آنها مفروضاتی از پیشپذیرفته شده هستند که آگاهی ما از دنیای پیرامون بر اساس آنها بنا شده.
۱.
دیدن و حس کردن پارادایمها تقریبا غیر ممکن است، چون همانطور که گفته شد، آنها از پیش پذیرفته شدهاند.
مثالی قدیمی است که میگوید “نمیدانم آب را اولین بار چه کسانی کشف کردند، ولی شک دارم که ماهیها کاشف آب باشند”
۲.
در واقع آنها لنزهای رنگی بر چشمان ما هستند که واقعیت را از پشت آنها میبینیم.
و این اهمیت پارادایمها را نشان میدهد.
تصور کنید از پشت عینکی با لنزهای سبز، به یک سیب نگاه میکنید. فارغ از اینکه رنگ سیب چه باشد، سرخ، سبز، یا زرد، شما آن سیب را سبز خواهید دید.
بحران اوکراین ربطی به اوکراین نداشت و ندارد. جنگی بود علیه آلمان، و پروژهی ادغام روسیه در اروپا. واشنگتن خطوط انتقال گاز را تهدیدی برای برتری خود در اروپا میدانست و میداند و هیچ فرصتی رو برای خرابکاری در تجارت گاز میان روسیه و آلمان از دست نداد. اما چرا؟
۱
برای پاسخ، بد نیست با این نقل قول از جورج فریدمن شروع کنیم:
«منافع اولیه ایالات متحده، که صدسال در جنگ اول، دوم و سرد برایش جنگیده، بر سر اتحاد آلمان و روسیه بوده است. روسیه و آلمان متحد تنها نیرویی است که میتوانند امریکا را تهدید کند. پس مطمئن باشید اتفاق نخواهد افتاد.»
۲
پیش از جنگ، خط لولهی گاز نورد استریم ۲ کاملاً عملیاتی و آماده بهره برداری بود. همه منتظر بازرسیهای فنی نهایی، و تحویل گاز بودند.
خط لولهای که نوید انرژی پایدار، پاک و ارزان برای خانوادههای آلمانی و همینطور مشاغل و صنایع اون کشور رو میداد.
۳
فرض کنید که فردا یک درگیری میان کره شمالی و ژاپن صورت گرفته و ژاپن در حال بمباران پیونگیانگ هست.
در چه حالی خواهید بود؟
اگر از این اتفاق خوشحال نباشید، احتمالا نسبت به اون بیتفاوت خواهید بود.
۱.
علت این بی تفاوتی چیست؟
چرا جامعهی به اصطلاح جهانی که ما هم بخشی از اون هستیم، نسبت به بمباران درسدن که به واقع رها کردن سفرهای از آتش به پهنای یک شهر تاریخی بود، و زنان و کودکان زیر این سفرهی آتش زنده زنده پختند، بی تفاوت بود؟
۲.
به همون دلیلی که وقتی امریکا بغداد رو بمباران میکرد کسی براش مهم نبود.
به همون دلیل که وقتی امریکا مردم افغانستان رو کشتار میکرد برای ما مهم نبود.
به همون دلیل که وقتی نیروهای ناتو، لیبی رو بمباران کردند، زیرساختهای قویترین اقتصاد افریقا رو نابود کردند، کسی صداش در نیومد
۳
دو تا نکته عرض کنم درباره اینکه امریکا تمایلی به عادیسازی نداره.
ایران در جریان جنگ افغانستان،همه جوره برای امریکا سنگ تموم گذاشت. از کمک اطلاعاتی و نظامی بگیر،تا کمک سیاسی و دیپلماتیک.تا اینجا رو شاید قبلا هم شنیده باشید.
لطفا تا پایان بخونید که به عمق تراژدی پی ببرید.
۱
میخوام شما رو ببرم به سال ۲۰۰۲ و کنفرانس توکیو.
این کنفرانس با هدف جمعاوری کمکهای نقدی و غیر نقدی دولتهای مختلف به بازسازی افغانستان برگزار شده بود.
فرستادههای بلند پایه از کشورهای مختلف در این کنفرانس حضور داشتند.
۲
از ایران، محمدجواد ظریف خودمون در کنفرانس حضور داشت، و مثلا از امریکا، جیمز دابینز، فرستادهی دولت امریکا در مذاکرات صلح، و پال اونیل، وزیر خزانه داری اونجا بودند.
خلاصه کنفرانس سطح بالایی بود.
۳
کسانی که به خارج از ایران مهاجرت میکنند، دیر یا زود با تبعیض روبرو خواهند شد.
در ابتدا این تبعیض عامل تغییر بنیادینی در آنها نخواهد شد. ولی به مرور و با تکرارِ این تبعیضها، تغییر شروع خواهد شد.
معمولا مهاجرین در مقابله با تبعیض به دو دسته تقسیم میشوند.
۱
دستهی اول تا حدی به چپ روی خواهند آورد.
فراموش نکنید که بر اساس آنچه «دان رونن» در کتاب کوتاه ولی تاثیرگذارش، «کوشش برای تعیین سرنوشت» آورده، بنیان چپ همان کوشش یک طبقهی اجتماعی برای تعیین سرنوشت خود است.
که با تعبیری بهتر میتوان گفت همان تلاش برای مقابله با تبعیض.
۲
دستهی اول، فی نفسه اصالت دارد.
بی دلیل نیست که عمده این افراد به عدالت اجتماعی باور دارند. چون طعم تلخ تبعیض را چشیدهاند.
بی دلیل نیست که نه سیاست خارجی امریکا که آلوده به تبعیض و زورگوییست را بر میتابند و نه سیاست داخلیاش را که متضمن حفظ منافع طبقهای بر طبقهی دیگر.