رشته توییت زیر در مورد ماجرایی است که در تابستان ۸۸ برای مدت کوتاهی در صدر اخبار کشور قرار گرفت، بطور گسترده بوسیله خبرنامههای اینترنتی مخالفان حکومت منتشر شد و حتی منجر به واکنش مقامات ارشد جمهوری اسلامی شد.
اما در نهایت بدون آنکه ابعاد ماجرا برای کسی روشن شود، با وجود تناقضات متعدد در روایتِ ماجرا از زبان مسئولان، به سرعت به دستِ فراموشی سپرده شد و در طول ۱۴ سال بعداز آن دیگر هرگز از سمت هیچ خبرگزاری مورد توجه قرار نگرفت.
ماجرا از جایی شروع شد که در ۳۱ مردادماه سال ۸۸ سایت خبری نوروز، گزارشی در مورد دفن ۴۴ جسد بینام و نشان در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا منتشر کرد. با توجه به همزمانی این واقعه با اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری این احتمال مطرح شده بود که اجساد متعلق به کشتهشدگان این اعتراضات باشند.
من یه رشتهتوییت دارم همون اوایل که "م.م.ا" پخش میشد، خیلی "سطحی و سریع" این موضوع رو بررسی کردم ولی ظاهرا برای بعضیاتون گیجکننده بود، لینک اون توییت رو در آخر همین رشته توییت میذارم.
تو اون توییت بررسی کردم که "زن، زندگی، آزادی" از چه سالی توی توییتر نوشته شده، بعد بررسی کردم که تا قبل از 25 سپتامبر، مرد میهن آبادی در توییتر و همینطور با سرچ در گوگل، توی فضای اینترنت وجود نداشته.
در 25 سپتامبر، ساعت 9:37 عصر
پانتهآ رسولی اولی کسیه که این حشو زائد رو مینویسه.
توییتریهایی که با باند "رضا خ" آشنایی دارن پانتهآ رو یادشون میاد، اما بررسی این که چه کسایی همین توییت رو لایک و ریتوییت کردن هم خالی از لطف نیست.
چون دارم نوشتههام رو جمع و جور و سمبل میکنم که موضوعات توی ذهنم بسته بشن:
در مورد پلتفرم انقلاب که من باهاش موافقم و یه ضرورت هم میدونمش، چون اگه بدنهی جنبش به سمت یک همگرایی گام برداره، احزاب و چهرهها و نهادهای صنفی و اجتماعی هم ناچار به تبعیت و همراهی میشن.
یعنی مطالبهی همگرا رو به چهرهها و جریانات شاخص اپوزوسیون تحمیل میکنه و وادارشون میکنه به جای سهمخواهی، با هدف نجات کشور به خواست عمومی اتحاد تن بدن.
مشکل مهمی که من سر راهش دیدم اینه:
از نظر جامعه ممکنه به "انحصار" و "تمرکزگرایی" و "دستکاری در نتایج" و "عدم شفافیت" متهم بشن و به دیدهی تردید بهش نگاه بشه و خودش به یک عامل جدید مجادله و شکاف منتهی بشه.
امیدوارم بچهها با دانشی که دارن برای اعتمادسازیش یک راهکار ارائه خوبی بدن
مردم درگیر یک مبارزه طولانی و طاقتفرسا هستن، هر جان عزیزی که از دست میره یا هر شخصی که اسیر و زندانی میشه عضوی از یک خانوادهس که فقدانش ممکنه اون خانواده یا چندتن از اعضاش رو در معرض آسیب یا فروپاشی روانی قرار بده،
تعداد افرادی هم که به واسطه پیگیری اخبار ناگوار از نظر ذهنی و روانی آسیب میبینند کم نیست.
اگر یکی از اولویتهای این جنبش «مقاومت با بیشترین اثرگذاری و کمترین عوارض» باشه دیگری شاید بتونه "کاهش آسیبهای وارده و تسکین و التیامشون" و "امیدوارم کردن مردم به پیروزی و نتایج بعدش" باشه.
از شرکت در مراسم جانباختگان، دیدار و عیادت از خانوادههای داغدیده و زندانی تا خلقِ شعر و ترانه و سرود و موسیقی و کلیپ و پوستر و یادمان، همه میتونه همدلی مردم با بازماندگان رو به نمایش بذارن و به نیرویهای فعال یا درگیر قوتقلب و امید ببخشن و بخشی از آسیب رو کاهش یا التیام بدن.
توییترِ شگفتانگیز
امامجی اول به این توییت دروغ علی حمید که گفته بود نامه زدن به شهرداری که پرچم شیرو خورشید توی تظاهرات برافراشته نشه استناد کرده بود
بعدش گفتن باشه تظاهرات نبوده، ولی نامه زدن باعث کنسل شدن برافراشتن پرچم توسط شهرداری شدن
حالا گفته: این همون شهر بوم که گفتیم
پرچم هم با تلاش سلحشوران و تلاش شبانهروزیشون برافراشته شده.
یاد یه خاطره افتادم
یه پسرخاله داریم، داداشم سرباز بود، این پسرخالهم اومده بود خونمون، دور برداشته بود که من داداشت رو توی کشتی میزنم زمین، یه مدت بعد اومد خونمون از پیشونی سیاهیش داداشم مرخصی بود، گفتیم این یالغوز گفته میزندت.