زمانی که احمدشاه قاجار در پاریس،فارغ از ملت و مملکت در هتل ماژستیک و در اپرای بزرگ آن شهر سرگرم عشقبازی با رقاصه های طلایی بود،در همان موقع ملت فقیر و مستمند و بینوای اودر جهل و بیسوادی و بدبختی دست و پا میزدند!یک سیاح فرانسوی⬇️⬇️
که در آنزمان به ایران آمده بود و اوضاع رقت بار این کشور را از نظر گذراند،در مراجعت شرح خجالت آوری درباره ایران نوشت که موجب سرافکندگی و شرمساری هر فرد میهن پرستی میشود! نوشته بود:آن چیزهایی که من در تاریخ ایران خوانده ام و آن مطالبی که، هردوت،گزنفون،پلوتارک درباره این قوم ⬇️⬇️
باستانی نوشته بودند بهیچوجه با وضع کنونی ایران وفق نمیداد. اگر به ایرانیان که هنوز در مهمون نوازی سنن و خوی دیرین را حفظ کرده اند، برنخورد و از من نرنجند،باید بگویم مردمی که امروزه در ایران زندگی میکنند،یکمشت قاطرچی،ورمال،روضه خوان و آخوند بیسواد هستند که از فرهنگ و تمدن ⬇️⬇️
بهيچوجه خبری ندارند! اینان در جهل و تعصب عمیقی بسر میبرند که مشکل است به این زودی ها بتوان،آنها را از این خواب عمیق بیدار کرد و اگر بگویم در بین هر صد نفر ایرانی،همه آنها بیسوادند گزاف نگفته ام!!
این بود نظریه یک سیاح در عهد قاجار درمورد ملتی که بنیانگذار تمدن دنیای کهن ⬇️⬇️
بوده و بعد به آن تباهی و خواری افتاده !
و اما "خدمات فرهنگی رضاشاه کبیر"
روزیکه رضاشاه روی کار آمد و دست به اقدامات اصلاحی زد،نخستین کاری که کرد این بود که آن ملت عاطل و باطل و بیسواد را که نه از اوضاع داخلی خود و نه از اوضاع دنیای خارج اطلاعی داشتند و معلومات آنها منحصر به⬇️⬇️
همان داستانهای شاهنامه بود که در قهوه خانه میشنیدند، با علم و فرهنگ آشنا کند و بر کالبد بیجان آنان روحی تازه بدمد. برای انجام این منظور شروع بکار کرد و بجای مکتب خانه ها، مدارس نوین ایجاد نمود و کودکان و نونهالان میهن را که در میان ولگردان و رجاله ها درس ناپاکی و رذالت⬇️⬇️
میخواندند، در مدارس به تعلیم علم و دانش وادار ساخت. کم کم در شهرها و دهات دور دست نیز مدرسه ها ایجاد شد، و کار بجایی کشید که حتی بچه چوپانها و اطفال زارعین و کودکان پنبه دوزها و سبزی فروش ها و افراد طبقه سوم همه با میل و رغبت مشغول فراگرفتن علم و دانش شدند. آنگاه⬇️⬇️
دانشکده ها ایجاد شد و جوانانیکه آرزوی آموختن علوم و فنون عالی را داشتند در دانشگاه مشغول تحصیل در رشته های مختلف شدند . گروهی نیز که علاقمند بودند دارالعلمها و دانشگاههای بزرگ خارجی را ببینند همه ساله بخارج کشور برای تحصیل دانش اعزام میگشتند. بطوریکه بجای ملاها و ⬇️⬇️
آخوندها، مهندسین و پزشکان و حقوقدان ها و دکترهای متخصص در رشته های اقتصاد،ادبیات ، علوم، صنایع ظریفه، راهسازی ، معدن شناسی، برق ، شیمی ، فیزیک روی کار آمدند.
در مدارس بجای ملاباجی ها و روضه خوانهای بیسواد، استادان عالیقدر و تحصیلکرده مشغول کار شدند و به آموزش و پرورش جوانان⬇️⬇️
پرداختند.
رضاشاه با بنیان گذاشتن فرهنگ نوین، بزرگترین خدمت را به ایران کرد بطوریکه امروزه اینهمه مهندس و پزشک و حقوقدان و نویسنده و ریاضی دان و افراد دانشمند که در کشور وجود دارند همه کسانی هستند که از کارخانه آدم سازی او بیرون آمده اند و همینها هستند که شالوده سعادت ⬇️⬇️
نادر شاه و #رضاشاه_بزرگ دو اَبَر مرد تاریخ ایران در مبارزه برعلیه خرافات و ملاها
#رشته_توییت
به نادرشاه گزارش میدهند که ملا باشی مشهور اصفهان میرزا عبدالحسن ملقب به صدرالصدور در مجالس درس به انتقادهای سخت از نادر میپردازد. نادر دستور میدهد وی را احضار میکنند و میگوید آشیخ⬇️⬇️
به کار خودت برس و در کار مملکت دخالت نکن ،صدر الصدور میگوید من کاری بجز دعا برای پیروزی اعلیحضرت نکردم ،نادر شاه میگوید پیروزی را سرباز بدست میآورد نه دعا ،برو دیگر از این پرت و پلاها نگو .
یکی دوهفته بعد باز به نادر گزارش میدهند که صدرالصدور بکار خود مشغول است و از صفویه ⬇️⬇️
هواداری میکند نادر دستور میدهد دو نفر جلاد به خانه ملا بروند و اورا خفه کنند ،و اینکار انجام میشود.
نادرشاه دستور میدهد تمام درآمدهای روحانیون از اوقاف و نیز مواجب و مقرری هایی که از سایر سازمانها در اختیار داشتند به خزانه دولت منتقل شود. با اجرای این دستور نادرشاه سالانه⬇️⬇️
بی بندو باری و هرزگی های ایندیرا مادرِ خمینی،از زبان پسرش آخوند مرتضی پسندیده :
تا آنجا که از کودکیم بخاطر مانده اینست که پدر مادرم در کمال عسرت و تنگی در کراچی زندگی میکردند ،پدرم از طایفه نجس ها بشمار میرفت که روزانه لازم می آمد ده ساعت نجاسات و خاکروبه ها را از کوچه ها و⬇️⬇️
خیابان ها جمع آوری کند و عصرها با انبانی چرمین که بگردن می انداخت مقداری نان خشک و پیاز و گاهی گردوی جنگلی و یا چند قطعه نارگیل کپک زده که درزباله ها پیدا میکرد بخانه میآورد و به خورد خانواده میداد.
ما در خانه هیچ موجودی بجز دو بز ماده و یک مرغ و خروس گر نداشتیم آن مرغ و خروس⬇️⬇️
گویا از خانه همسایگان بما پناه آورده بودند ،اما آن دو بز سفید را چند آشنا که پنهان از پدرم می آمدند و هرگز مادرم برای آنان اسم ثابتی نداشت آورده بودند، چون پدرم از داشتن هرنوع خویش و قومی بجز یک برادر کوچکتر بمن مطلبی نگفته بود ،لیک مادرم در غیاب پدرم میهمانهای مرد بسیاری ⬇️⬇️
آیت الله منتظری،طلبه ای شد بُله و بی استعداد،پرخور و هیز و بدچشم که در شهوت رانی کم از برادرم روح الله نداشت و خودش تعریف میکرد بوقت حاجت جنسی با مرغ لاری و غاز و بوقلمون و سگ هم جماع مینمود،تمام صورتش پراز جوش و عفونت دهانش همه را متاذی میکرد⬇️⬇️
آخوند پسندیده(برادر خمینی)در ادامه میگوید:یکروز روح الله چند نفر عوام در مدرسه فیضیه دور خود جمع کرده بصدای بلند دو رگه دهانی مآب خود ازهمین حرفها میزد که آژانی سررسید و با باتون پنج شش ضربه بسرش زد و چون خواست مقاومت کند و درشتی نماید چیزی نمانده بود که پاسبان قلچماق باتونش⬇️⬇️
را به نا بدتر جای روح الله فروکند که روح الله دوپا قرض کرد و فرار کرد ،در همین واقعه کتک خوردن روح الله ،بچه آخوند اصفهانی(منتظری) دیگری که دو سه باتون به کتفش اصابت کرده بود با ما دوست شد و بعدها خویشاوندی سببی هم با ما پیدا کرد، این مرد شیخ حسینعلی ملقب به جلقی، بود که⬇️⬇️
روایت گوشه ای از جنایاتِ پاسدارانِ خمینی ،در اوایل پیروزی شورش ۵۷،از زبان آخوند مرتضی پسندیده:
۱-دختری برای خرید کفش بمیدان ولیعصر(ولیعهد) میرود، بین پاسداران و چند نفر مخالف تیراندازی میشود و دختر از ترس به کیوسک تلفن پناه میبرد ،اورا میگیرند ،چون باکره بود ⬇️⬇️
چند دسته به او تجاوز میکنند و همان روز اعدامش میکنند،دو ساعت بعد معلوم میشود دختر بیگناه بوده ،رییس پاسدار ها و شیخ حیا نکرده،بهنگام تحویل جسد به خانواده اش میگوید: حال که جرمی نداشته ما اورا بدستور امام اجازه میدهیم در گورستان شهدا دفن گردد و به بهشت روانه شود،⬇️⬇️
۲-در بابلسر دو دختر بچه ده دوازده ساله با کُلفَت خود لب دریا میروند و با ماسه ها مشغول بازی میشوند، چند پاسدار برای اخاذی ، خدمتکار و بچه ها را جلو چشم پدر و مادر بشلاق میبندند که اینان در ،دریا نیمه برهنه شنا میکردند، یکی از دخترها و همچنین کلفت در نخستین ضربات جان میدهند⬇️⬇️
آخوند مرتضی پسندیده(برادرِ خمینی)در کتاب خاطراتش میگوید:حقا اگر بقول شما این #رضاشاه_کبیر و بگفته ما،رضا قلدر،سلطنتش ده سال دیگر ادامه مییافت نسل آخوند و ملا رااز سرزمین ایران برمیداشت و همه شمارا راحت میکرد.
رضاشاه این قوم را خوب می شناخت و میدانست مفتخوارتر و بیکاره تر⬇️⬇️
و بی دین تر از گروه روحانی و روحانی نما در روی زمین پیدا نمیشود و میدانست تمام تقلبات در امر ازدواج و طلاق و دوز و کلک های سند سازی و جعل امضا و اتهامات دروغ و چپاول اموال موقوفه و صغار همه از مغز کِرم خورده عمامه داران و ریش داران و نعلین به پایان تراوش میکند،از اینرو⬇️⬇️
نخستین کاری که کرد این بود که اداره ثبت اسناد را در کشور بنیاد گذارد و بساط ازدواج کردن و طلاق دادن را در محاضر رسمی با شرایط خاصی عملی نمود و این یکی از بزرگترین صدمه هایی بود که به ملایان وارد شد،تقویت دادگستری و ارجاع کلیه دعاوی چه دینی و چه غیر دینی بدان وزارت ⬇️⬇️
مرتضی پسندیده(برادر خمینی)در پرده دَری ها و خاطراتش میگوید:
(بعداز فتنه ۵۷)روح الله خمینی،تاجِ #محمدرضاشاه را در خلوت بسر گذاشته و خطاب به پسرش سیداحمد و سیدحسین(نوه اش)میگفت:کدام امام یا پیامبری به قوزک پای من میرسد؟من از تمام اولیا و انبیا سَرم،مگرنمیبینی این ملت خودش پشت⬇️⬇️
بمن داده ،همه اشان گفتن تو امام امتی،تو پیامبری،تو خدایی،خودشان از بزرگ تا کوچک،عالم و نادان سوگند خوردندکه مرا در ماه دیده اند وهمه چیزشان را بمن تفویض کردند،من بچه گدا بودم بیسواد و الواط و آدمکش بودم ولی هفتاد سال ریا کردم،تدلیس نمودم و موفق شدم،بیشترشان مرا میشناختند ولی⬇️⬇️
مرا خواستند و با منت برکرسی خدایی ام نشانده اند، رییس جمهورشان دست مرا میبوسد و حکم ریاست ازمن میگیرد ،مردم آب دهان و ادرارم را بجای تربت و دارو میبرند . تا ده روز دیگر صبر کنید ،میدهم نقشه ایران را عوض کنند،پس از آنکه آنرا تکه تکه و ملوک الطوایفی کردم و هر قطعه اش را بیکی از⬇️⬇️