چگونه نیمی از بدن فلج شده ایران بکار افتاد ؟
در دورانی که در کشور های اروپا و آمریکا،زنان دوش به دوش مردان در کارهای اجتماعی و سیاسی و علمی و ادبی مشغول کار و فعالیت بوده و نیمی از امور میهن خود را بعهده داشتند،در همان هنگام در کشور ما ⬇️⬇️
زنان و دختران ما در سیاه چادرها مثل مردم هزارسال پیش زندگی میکردند. اینان از کلیه امور اجتماعی برکنار بودند و کارشان خانه نشینی و تحمل زجر و محنت و مصیبت و غوطه ور شدن در جهل و خرافات و موهومات بود . عده ای از مردان جاهل و نادان ،زنان را محکوم و برده و کنیز و ⬇️⬇️
زر خرید خود میدانستند و از هیچگونه ظلم و شقاوت و بیرحمی نسبت به آنان فرو گذار نمیکردند. حتی قتل و جرح و همه گونه شکنجه و عذابی را در مورد آنها مجری میداشتند. بدین ترتیب نیمی از بدن ایران فلج شده و در شدیدترین محرومیت ها و ناکامی ها بسر میبرد! برای بیگانگانی که ⬇️⬇️
به ایران میآمدند، زندگی زنان ایرانی و افکار و عقاید عجیب و غریب آنها مایه تعجب و حیرتشان میشد و پس از بازگشت به میهن خود درباره آنها افسانه های شگفت انگیز انتشار میدادند! این موضوع رقت بار توجه "رضاشاه " را جلب کرد و برای آزادی زنان که در آن هنگام با اوضاع نامناسب و⬇️⬇️
جهل و تعصب اکثریت مردم از مشکل ترین کارها محسوب میشد شروع بکار نمود . بلاخره روز ۱۷ دی ۱۳۱۴ فرا رسید و در این روز میلیونها تن از زنان و دوشیزگان ایرانی که از همه چیز محروم بودند، پرده جهل و خرافات را به یکسو زدند و مردانه قدم پیش گذاشتند و در کلیه امور اجتماعی ⬇️⬇️
دوش به دوش مردان مشغول بکار شدند. امروزه از بین همان نسل و طبقه ای که معلوماتشان از چهار دیوار خانه و سحر و جادو و مطالبی که از روضه خوانها میشنیدند تجاوز نمیکرد،و چشمشان بجز تکیه محل و حسینیه و مجالس روضه خوانی جایی را ندیده بود ،زنان و دخترانی پا به میدان گذاشته اند ⬇️⬇️
که کرسی استادی دانشکده ها را اشغال کرده و از بهترین پزشکان کشور محسوب شده و به امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و بین المللی مانند مسائل عادی اطلاعات کامل و مبسوط دارند.(اشاره به دوره پهلوی دوم محمدرضاشاه )
شوربختانه اکنون وضعیت زنان در دوره حکومت اسلامی بسی دهشتناکتر ⬇️⬇️
از دوره قاجار نیز هست ! برای تار مویی دختران نازنین وطن را مورد تجاوز و قتل قرار میدن 😔 #نیکا_شاکرمی #مهسا_امینی و.....!
رضاشاه با آزادی بانوان خدمت بزرگی به ملت ایران کرد و با این اقدام در تحول اوضاع اجتماعی ایران و تربیت نسل آینده ایران قدمی بزرگی برداشته بود ..⬇️⬇️
برای بازگشت به آن دوران باشکوه ،برای آزادی به خیابان ها خواهیم آمد
بی بندو باری و هرزگی های ایندیرا مادرِ خمینی،از زبان پسرش آخوند مرتضی پسندیده :
تا آنجا که از کودکیم بخاطر مانده اینست که پدر مادرم در کمال عسرت و تنگی در کراچی زندگی میکردند ،پدرم از طایفه نجس ها بشمار میرفت که روزانه لازم می آمد ده ساعت نجاسات و خاکروبه ها را از کوچه ها و⬇️⬇️
خیابان ها جمع آوری کند و عصرها با انبانی چرمین که بگردن می انداخت مقداری نان خشک و پیاز و گاهی گردوی جنگلی و یا چند قطعه نارگیل کپک زده که درزباله ها پیدا میکرد بخانه میآورد و به خورد خانواده میداد.
ما در خانه هیچ موجودی بجز دو بز ماده و یک مرغ و خروس گر نداشتیم آن مرغ و خروس⬇️⬇️
گویا از خانه همسایگان بما پناه آورده بودند ،اما آن دو بز سفید را چند آشنا که پنهان از پدرم می آمدند و هرگز مادرم برای آنان اسم ثابتی نداشت آورده بودند، چون پدرم از داشتن هرنوع خویش و قومی بجز یک برادر کوچکتر بمن مطلبی نگفته بود ،لیک مادرم در غیاب پدرم میهمانهای مرد بسیاری ⬇️⬇️
آیت الله منتظری،طلبه ای شد بُله و بی استعداد،پرخور و هیز و بدچشم که در شهوت رانی کم از برادرم روح الله نداشت و خودش تعریف میکرد بوقت حاجت جنسی با مرغ لاری و غاز و بوقلمون و سگ هم جماع مینمود،تمام صورتش پراز جوش و عفونت دهانش همه را متاذی میکرد⬇️⬇️
آخوند پسندیده(برادر خمینی)در ادامه میگوید:یکروز روح الله چند نفر عوام در مدرسه فیضیه دور خود جمع کرده بصدای بلند دو رگه دهانی مآب خود ازهمین حرفها میزد که آژانی سررسید و با باتون پنج شش ضربه بسرش زد و چون خواست مقاومت کند و درشتی نماید چیزی نمانده بود که پاسبان قلچماق باتونش⬇️⬇️
را به نا بدتر جای روح الله فروکند که روح الله دوپا قرض کرد و فرار کرد ،در همین واقعه کتک خوردن روح الله ،بچه آخوند اصفهانی(منتظری) دیگری که دو سه باتون به کتفش اصابت کرده بود با ما دوست شد و بعدها خویشاوندی سببی هم با ما پیدا کرد، این مرد شیخ حسینعلی ملقب به جلقی، بود که⬇️⬇️
روایت گوشه ای از جنایاتِ پاسدارانِ خمینی ،در اوایل پیروزی شورش ۵۷،از زبان آخوند مرتضی پسندیده:
۱-دختری برای خرید کفش بمیدان ولیعصر(ولیعهد) میرود، بین پاسداران و چند نفر مخالف تیراندازی میشود و دختر از ترس به کیوسک تلفن پناه میبرد ،اورا میگیرند ،چون باکره بود ⬇️⬇️
چند دسته به او تجاوز میکنند و همان روز اعدامش میکنند،دو ساعت بعد معلوم میشود دختر بیگناه بوده ،رییس پاسدار ها و شیخ حیا نکرده،بهنگام تحویل جسد به خانواده اش میگوید: حال که جرمی نداشته ما اورا بدستور امام اجازه میدهیم در گورستان شهدا دفن گردد و به بهشت روانه شود،⬇️⬇️
۲-در بابلسر دو دختر بچه ده دوازده ساله با کُلفَت خود لب دریا میروند و با ماسه ها مشغول بازی میشوند، چند پاسدار برای اخاذی ، خدمتکار و بچه ها را جلو چشم پدر و مادر بشلاق میبندند که اینان در ،دریا نیمه برهنه شنا میکردند، یکی از دخترها و همچنین کلفت در نخستین ضربات جان میدهند⬇️⬇️
آخوند مرتضی پسندیده(برادرِ خمینی)در کتاب خاطراتش میگوید:حقا اگر بقول شما این #رضاشاه_کبیر و بگفته ما،رضا قلدر،سلطنتش ده سال دیگر ادامه مییافت نسل آخوند و ملا رااز سرزمین ایران برمیداشت و همه شمارا راحت میکرد.
رضاشاه این قوم را خوب می شناخت و میدانست مفتخوارتر و بیکاره تر⬇️⬇️
و بی دین تر از گروه روحانی و روحانی نما در روی زمین پیدا نمیشود و میدانست تمام تقلبات در امر ازدواج و طلاق و دوز و کلک های سند سازی و جعل امضا و اتهامات دروغ و چپاول اموال موقوفه و صغار همه از مغز کِرم خورده عمامه داران و ریش داران و نعلین به پایان تراوش میکند،از اینرو⬇️⬇️
نخستین کاری که کرد این بود که اداره ثبت اسناد را در کشور بنیاد گذارد و بساط ازدواج کردن و طلاق دادن را در محاضر رسمی با شرایط خاصی عملی نمود و این یکی از بزرگترین صدمه هایی بود که به ملایان وارد شد،تقویت دادگستری و ارجاع کلیه دعاوی چه دینی و چه غیر دینی بدان وزارت ⬇️⬇️
مرتضی پسندیده(برادر خمینی)در پرده دَری ها و خاطراتش میگوید:
(بعداز فتنه ۵۷)روح الله خمینی،تاجِ #محمدرضاشاه را در خلوت بسر گذاشته و خطاب به پسرش سیداحمد و سیدحسین(نوه اش)میگفت:کدام امام یا پیامبری به قوزک پای من میرسد؟من از تمام اولیا و انبیا سَرم،مگرنمیبینی این ملت خودش پشت⬇️⬇️
بمن داده ،همه اشان گفتن تو امام امتی،تو پیامبری،تو خدایی،خودشان از بزرگ تا کوچک،عالم و نادان سوگند خوردندکه مرا در ماه دیده اند وهمه چیزشان را بمن تفویض کردند،من بچه گدا بودم بیسواد و الواط و آدمکش بودم ولی هفتاد سال ریا کردم،تدلیس نمودم و موفق شدم،بیشترشان مرا میشناختند ولی⬇️⬇️
مرا خواستند و با منت برکرسی خدایی ام نشانده اند، رییس جمهورشان دست مرا میبوسد و حکم ریاست ازمن میگیرد ،مردم آب دهان و ادرارم را بجای تربت و دارو میبرند . تا ده روز دیگر صبر کنید ،میدهم نقشه ایران را عوض کنند،پس از آنکه آنرا تکه تکه و ملوک الطوایفی کردم و هر قطعه اش را بیکی از⬇️⬇️
خاطرات آخوند مرتضی پسندیده و برادرش روح الله خمینی از همخوابگی با زنان شهرنو !
روح الله در آن اوقات عاشق مسجدشاه و شهرنو تهران شده بود و هروقت دستور برفتن تهران میدادند روحش قبل از خودش بدانجا پرواز میکرد،درمورد شهرنو معلوم بود برای چه میرود،اما وقتیکه راجع به مسجدشاه جویا⬇️⬇️
شدم گفت:در بیشتر حجره های آن صیغه و متعه هست و با سی شاهی الی دوقران میتوانیم عیشی حلال و بی دغدغه بکنیم.
اتفاقا یک روز جمعه باتفاق همدیگر به مسجدشاه رفتیم ،همینکه یک دسته طلبه و آخوند هردوما را تقریبا بلاتکلیف و غریب یافتند، ملایی نیمه خمیده با دو قبضه ریش و عمامه⬇️⬇️
از جمعشان شتابان بجانب ما آمد و سلام علیک غلیظی داد و گفت میبینم که هردو غریب هستید ،من از جانب خدا و دین وظیفه دارم هردو شما را که نجابت و طهارت از پک و پوزتان میبارد دستتان را بدست عفیفه پر عصمتی بسپارم و صیغه را جاری کنم ،ملا چون دید ما دو دل هستیم بدون آنکه بگذارد⬇️⬇️