حاج آقا! امام جماعت، مرجع حل اختلاف، متولی امورخیریه، مدرس دینی، دعانویس و معتمد شهر بود.
چندی بود پسر و عروسش درگیر دعوا و اختلاف بودند و حاج آقا از دور باخبر بود. لاابالیگری و بیمسئولیتی پسرش برکسی پوشیده نبود، بااین حال ترجیح پدر حمایتِ👇 #مهسا_امینی
فرزند بود و تصمیم گرفت مشکل را اینگونه حل کرده و با یک تیر سه نشان بزند!
برای پسرش زن دوم گرفته به خانه خود آورد تا هم عروس سرکش اول را مطیع و رام کند و هم کنیزی در اختیار حاج خانم قرار دهد که از درد زانو و دست و پایش شاکی بود و هم حساب کار دست بقیه عروس های خانواده بیاید.
در 👇
اولین خواستگاری با شرط مخفی ماندن ازدواج، عروس آماده و در خدمتشان بود
اصلا کِه بود که بتواند روی حرف حاجآقا حرف بزند!
احساس غرور و پیروزی عجیبی سراسر وجودش را فراگرفته بود، پسر لاابالیش، دگر برای رفتن به خانه مجبور به خواهش و تمنا از زنش نبود، عجب فکر بکری کرده بود.
از همه 👇
اینها گذشته تمام کارها و بیگاری خانه بر دوش نوعروس افتاده بود و از دست غُرزدن های حاج خانم خلاص شده بود..
اما این ماه عسل دیری نپایید!
باغیبت تازه داماد از خانه و روابط گرم و جدیدش با خانواده پدری؛ حس کنجکاوی عروس اول برانگیخته و با کمی پرس و جو از ماجرا خبردار شد.
اما خیلی 👇
باهوشتر از آن بود که فوراً بروز داده و واکنش نشان دهد!
مدتی دندان روی جگر گذاشت و اوضاع را عادی نشان داد تا بالاخره در یکی از روزهای سخت زمستان که برف سنگینی آمده بود به خانه پدر شوهرش رفت، در حالیکه بخوبی میدانست در آن ساعت از روز حاجآقا در خانه حضور ندارد و هوا هم سردتر👇
از آن بود که بتوانند این میهمان ناخوانده را بیرون در نگه دارند..
به محض باز شدن در یکراست به طرف اتاق حاجآقا رفت تا کادویی را که از قبل برایش تدارک دیده بود، بهش هدیه دهد!
وسواس شدید حاجآقا و تاکیدات مداومش بر طهارت و پاکیزگی همواره شهرۀ عام و خاص بود و عروسش به خوبی از این👇
نکته ضعف آگاه بود!
مادرشوهرش رفت تا مانع ورودش به اتاق حاجآقا شود اما کمی دیر جنبیده بود و وقتی رسید کارازکار گذشته بود!
حاج خانم که همیشه از درد زانوهایش نالان بود، مثل دوندههای دو سرعت المپیک میدوید تا مورد اصابت محتویات و ذرات کیسهای که در دست عروسش در حال چرخش در آن 👇
فضای عرفانی و روحانی بود، قرار نگیرد!
به شهادت همسایهها در آن زمستان سخت، با وجود اینکه تمام اثاث خانه را بیرون انداخته و بیشتر از دو هفته مشغول تمیز کردن خانه بودند! اما وسواس شدید کار خودش رو کرد و حاجآقا مجبور به کوچ اجباری و ترک محل سکونت شد.
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت.
دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهرەای تیره!
روز اولی که به مدرسۀ جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند.
نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد👇👇
ایستاد و از او پرسید :
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی؟
یک دفعه کلاس از خنده ترکید..
بعضیها هم اغراق آمیزتر می خندیدند.
اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جملەای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند 👇👇
اما بر عکس من، شما بسیار زیبا و جذاب هستی.
او با همین یک جمله نشان داد کە فردی است که می توان به او اعتماد کرد.
و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه میخواستند با او هم گروه باشند.
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو 👇👇
🔹در یک مدرسه راهنمایی دخترانه چند سالی مدیر بودم.
روزی چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی باظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد، گفت:
با خانم ناصری دبیر کلاس دوم کار دارم.
می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم.
از او خواستم خودش رامعرفی کند. گفت: ⏬
من گاو هستم!
خانمِ دبیر بنده را می شناسند!
بفرمایید گاو آمده! ایشان متوجه می شوند چه کسی آمده!
🔹تعجب کردم و موضوع را به خانم ناصری، دبیرکلاس دوم گفتم.
او هم تعجب کرد و گفت:
ممکن است این آقا اختلال روانی داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم!
ناچار از او خواستم پیش⏬
آن مرد برود.
با اکراه پذیرفت و رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد:
🔹من گاو هستم!
معلم جواب سلام داد و گفت:
خواهش می کنم، ولی ...
مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله!
همان دختر ۱۳ ساله ای که شما ⏬
مدتهاست که تمایل ندارم در مورد آب بنویسم. نه اینکه نمیخواهم و به آن فکر نمیکنم، دلیلش این است که گاهی از سر نومیدی فکر می کنم کاری از من ساخته نیست. نه من، که همه کسانی که سوادشان به مراتب از من بیشتر است بارها و بارها در مورد فساد 👇
گسترده در صنعت آب و انرژی گفتهاند و کسی به آنها گوش نداده است. فیلم مادر کشی که توسط کمیل سوهانی، اتفاقا به سفارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری در سال 1394، ساخته شده است، پیام کاملا مشخصی داشت که پشت سد سازی در ایران مافیایی بزرگ خوابیده است.
جالب است همان دولتی 👇
که خود سازنده این فیلم بود تبدیل شد به یکی از سد سازترین دولتها و مغز متفکر پشت آن فیلم در دوره دوم روحانی به وزارت نیرو برده شد! تا در نقد سیاستهای آبی کشور رفتارش را اصلاح کنند.
این را از این باب می گویم که قبل از مناظره سد سازی چنین پیشنهادی را به من هم دادند.
در فیلم 👇