اسماعیل خویی شاعر چپ اندیش قبل از اینکه بار سفر از این دنیای فانی بربندد پشیمان از مبارزه با حکومت شاهنشاهی میگفت من سپاسگزارم که چپ به فرمانروایی نرسید وگرنه شاهد یک رژیم پوپولیستی بدتر از آخوندی بودیم نظرش در مورد تفاوت سانسور در زمان #محمدرضاشاه و ج.ا این بود که تفاوتهای /۱
بنیادی وجود دارد در زمان شاه گاهی میشد با آنها چانه زد خود من با آنها مینشستم و حرف میزدم یکجا من کوتاه میآمدم یکجا ایشان کوتاه میآمد و بالاخره کتاب در میآمد سانسور به نام شاه تفاوت دارد با سانسور به نام خدا، سانسور بهنام شاه یک نمود زمینی است و به هرحال انسانهای زمینی /۲
میتوانند به یک نحوی با آن کار کنند اما سانسور به نام خدا با وجدانی بسیار راحت انجام میگیرد و طرف خیال میکند که دارد وظیفه دینی خودش را انجام میدهد و بدینسان دارد راه را آماده میکند برای رفتن به بهشت. کسانی که اکنون سانسور را در اختیار دارند پروردگان خود ما هستند.مثلا ما در/۳
زمان شاه میتوانستیم بگوییم این ضحاک زمان! خودمان که میدانستیم که شاه که ضحاک نیست مار که روی دوشش ندارد و مغز کسی را هم که نمیخورد و جوانی را که نابود نمیکند اما به دروغ میگفتیم هست./۴ #مهسا_امینی #اعتصابات_سراسری
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
رضاشاه برده داری را در سال ۱۳۰۷ ممنوع کرد ولی جفرسون ۶۰۰ برده سیاه پوست داشت جفرسون سومین رییس جمهور آمریکا و یکی از نویسندگان قانون اساسی آمریکا و اعلامیه استقلال آمریکا بوده اما رضاشاه /۱
با مردانش یک کشور بی قانون و تجزیه شده را قانونمند کرد و یکپارچه نگه داشت جفرسون رییس جمهور کشوری شد که دانشگاه داشت راه داشت صنعت نسبی داشت ثروت داشت و میراث انگلیسی ها را تحویل گرفت اما رضاشاه یک کشور بی دانشگاه بی دادگستری بی راه بی صنعت و...را از قاجار تحویل گرفت و از /۲
یک روستای بزرگ یک کشور ساخت
جفرسون قانون جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) را در یک جامعه مسیحی اجرا کرد که دانشگاه داشت اما رضاشاه در یک کشور اسلامی سنتی و بی دانشگاه این قانون را اجرایی کرد
جفرسون الگویش برای قانون اساسی آمریکا، کوروش بزرگ و یونان باستان بود اما رضاشاه الگویش /۳
در زمانهای قدیم مردی (که دوست داشت به انصاف مشهور شود) زندگی میکرد روزی از بیابانی میگذشت که به یک لاک پشت بزرگ و زیبا برخورد او بسیار گرسنه بود و سوپ لاکپشت را هم خیلی دوست داشت مرد بی توجه به خواهش و التماس لاکپشت، آن را در کیسهاش /۱
میاندازد و به خانه برمیگردد و یک دیگ بزرگ آب جوش روی اجاق میگذارد اما برای اینکه مطابق څلقش رفتار کرده باشد (و شاید با آگاهی از اینکه کشتن لاک پشت بدشانسی میآورد) هنگامیکه حیوان نگون بخت را از کیسه بیرون میآورد به جای اینکه مستقیما در دیگ بیندازدش، یک نی خیزران را با دقت /۲
بصورت قطري روی دیگ آب جوش میگذارد و لاکپشت را درست وسط نی قرار میدهد و میگوید: آقا لاک پشت، اگر توانستی بدون اینکه توی دیگ بیافتی از روی نی، قطر دیگ را طی کنی آزادت میکنم!
لاک پشت ها بسیار عاقل هستند و این لاک پشت چندان اعتقادی هم به خوبی بشر نداشت اما آشکار بود که اگر این کار/۳
هنگامی که واسلاو هاول اندیشمند مخالفِ کمونیسم در 1978 مقالۀ "قدرت بی قدرتان" را نوشت در آن، استمرار حکومتی سرکوبگر را تشریح کرد که معدود افرادی همچنان به اهداف و ایدئولوژی اش اعتقاد داشتند
او حکایت سبزی فروشی را مثال میزند که تابلویی پشت پنجرۀ دکانش زده بود که رویش نوشته بود /۱
«کارگران جهان متحد شوید»
موضوع این نیست که سبزی فروش واقعا در تاییدِ محتوای این نقل قول از مانیفست کمونیست، آن تابلو را نزده بود بلکه فقط دلیل آن این بود که بتواند به زندگی روزمره اش پناه ببرد بدون اینکه صاحبان قدرت برایش دردسر درست کنند وقتی دیگران نیز چنین منطقی را دنبال کنند/۲
صحنۀ عمومی جامعه پُر خواهد شد از نشانه های وفاداری به سیستم سرکوبگر و آن وقت مقاومت، تصور ناپذیر خواهد شد و ناممکن!
به گفتۀ هاول :
ما شاهد بودیم که معنای واقعی شعار سبزی فروش هیچ ربطی به آنچه واقعا متنِ آن شعار میگوید ندارد با این همه، معنای واقعی آن کاملا روشن و بطور کلی /۳
سیستم مالیاتی آمریکا در ارتباط با مالیات بر عایدی سرمایه!
در ایالات متحده هر فرد یک حساب مالیاتی دارد که همه نوع مالیاتی که مشمولش هست در آن حساب تجمیع میشود حالا اگر فرد در یک سرمایه گذاری ضرر کند مثلا سهامی بخرد و بعدا به قیمت پایین بفروشد به میزان ضرر میتواند از بقیه /۱
مالیاتهای متعلقه کم کند!
مثلا فرض کنید شما مالیات درآمدتان سالی 50 میلیون تومان است حالا یک سهامی خریدید و 10 میلیون ضرر کردید فقط اینطور نیست که به این سرمایه گذاری مالیات عایدی سرمایه تعلق نمی گیرد چون ضرر کردید بلکه از مالیات درآمد 50 میلیونی شما هم 10میلیون کسر میگردد! /۲
جالبتر اینکه این یک استراتژی برای کاهش مالیات افراد است به افرادی که مالیات زیادی به انها تعلق میگیرد توصیه میشود چند سهام ضررده خرید و فروش کنند و ضرر کنند تا مالیات شان کم شود!
نکته مهم اینست با این راه، شرکتهای زیان ده هم مشتری پیدا کرده و از ورشکستگی نجات پیدا می کنند./۳
هنوز هم اکثریت مردم و حتی بخش بزرگی از قشر روشنفکر ایرانی ترجمهی دموکراسی را معادل حکومت اکثریت بر اقلیت میداند
این ترجمهی کوتهفکرانه اساساً نیاموخته است که تمامی پدیدههای اطراف ما درحال تغییر مداوم هستند
این امر شامل مردم و تمامی نهادهای ساختهی دست آنها نیز میشود /۱
در یک جامعه پویا ما مرتب شاهد تبدیل جریانات اقلیت به اکثریت (و برعکس) هستیم دقیقاً همین فاکتور معرف مردمی بودن دموکراسی است که پیششرط آن وجود زمینه این دگردیسی به صورت آزادیهای کامل و تضمینشده اجتماعی است
به همین دلیل است که برچسب اکثریت و یا اقلیت سیاسی در یک جامعه آزاد به /۲
گروههای مذهبی، نژادی و یا ملی نمیچسبد چرا که این فاکتورها معرف گرایشهای اجتماعی و سیاسی انسانها نیست و مضافاً اینکه زمان و ماهیت تغییر آنها به دست حاکمان قابل کنترل است بنابراین دمکراسی صرفاً حکومت کثیری از مردمان و تحمیل منویات آنها بر اقلیت و در انتها نابودی اقلیتها نیست/۳
در کتاب اسرار مرگ استالین نوشته ی آوتورخانوف در مورد آخرین روزهای زندگی این دیکتاتور مخوف چنین میخوانیم: این اواخر استالین سخت شکاک، زورگو و بیرحم شده بود او به هیچکس باور نداشت او خود قدرت و توانایی کار کردن را از دست داده بود و به ما نیز امکان فعالیت نمیداد یکروز رئیس گارد /۱
محافظان استالین تلفن کرد و گفت استالین بیمار است ما بیدرنگ عازم ویلای خارج از شهر استالین شدیم تا از وی دیدن کنیم او بیهوش افتاده بود بعد از سه روز استالین به هوش آمد ما به اتاق او رفتیم پرستار با قاشق چای به دهانش میریخت استالین دستهای ما را فشرد و درحالیکه میکوشید خنده بر لب /۲
آورد با دستی که فلج نبود تابلویی را که بر بالای تخت خواب او قرار داشت به ما نشان داد بر تابلو تصویر بزغاله ای دیده میشد که دخترکی با قاشق به او شیر میداد استالین با این اشاره خواست بگوید که به وضع آن بزغاله دچار آمده است ساعت ۱۰شب روز اول مارس سال۱۹۵۳ لوزگاچف وقتی وارد اتاق کار/۳