جناب کلاشی عزیز.در تمام این مدت که حزب #مشروطه توسط شما معرفی شد امیدوار شدم و سعی کردم هیچ نقدی را نشنوم تا ابتدا حرکت شما را دنبال کنم و سخنان شما را بشنوم،در این مدت از دوستان گریختم چون هرآنچه به امید ایرانیان ضربه بزند را آسیب میدانم.اما صادقانه بگویم نارسایی زیادی⬇️
در بیانات شما در اسپیس اخیر دریافتم که آینده این مشروطه که شما در پیش گرفتهاید در پردهایی پر ابهام دیدم.شما در نهایت این مشروطه را به نفع کدام پادشاه هدایت میکنید؟چرا واضح سخن نمیگویید؟شفافیت بسیار پر اهمیت است اما در این مدت از بیان شفافی که بتواند #مشروطه_خواهان_پادشاهی⬇️
را منسجم کند ندیدهام.چگونه است که این حزب از نام و اعتبار مشروطه که به نام پادشاهی شناخته میشود بهره میگیرد اما این همه ابهام در ابتدای کار ایجاد میکند که گویی جمهوریست و نه پادشاهی.امروز گوشهای من برای شنیدن منتقدین این عملکرد باز خواهد بود تا بتوانم در بین این دو گفتمان⬇️
آنچه به نفع ایران و محافظت از قانون اساسی مشروطه پادشاهی که وصیت آریامهر بزرگ بر ملت ایران است،برخواهم گزید.امیدوارم که تلاش بفرمایید در ایجاد شفافیت و نه دامن زدن به اختلافات.چون ما پادشاهیخواهان و طرفداران #شاهزاده_رضا_پهلوی با هر جریان که بوی ایران ستیزی بدهد خواهیم جنگید.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
بسیاری از شما با داستان سلیمان و حکایت عجیب مرگش آشنایی دارید.اما من آنرا دوباره مختصر بازگو میکنم تا بتوانم با تکیه بر آن گریزی به وضعیت کنونی رستاخیز میهنی بزنم! هنگامی که سلیمان بر تخت پادشاهی نشست،جنیان را که به علوم غریب آشنا بودند در خدمت گرفت تا قصر ⬇️
او را بسازند.جنیان که در بند او بودند به دلیل قدرت بیکرانی که سلیمان در اختیار داشت از او وحشت داشتند،بنابراین بی وقفه در کار بودند و از حضور او در هراس.سلیمان اما روزی به دیدار تلاش آنها رفت و با تکیه بر عصای خود نظاره گر بود که جان داد و در همان حال بمرد.اما چون به عصا تکیه⬇️
داشت تا سالها هیچ یک از جنیان جرات نکردند دست از کار بکشند چراکه از حضورش در هراس بودند،تا اینکه موریانه عصای سلیمان را خورد و پیکر بیجانش بر زمین افتاد و جنیان دریافتند او مرده است و بند وا کرده رها شدند…حال چرا این داستان را آوردم؟پاسخ در شباهت وضع سلیمان با حکومت ضد بشری ⬇️
بازتولید اسطوره ناامیدی،فراخوانهای گنگ و هدایت شده،بازگشت به نقطه آغاز
سیزیف در میان اساطیر یونان باستان،به اسطوره ناامیدی معروف است.او که به خشم خدایان گرفتار شد،محکوم شد تا سنگ بزرگی را بر دوش گذاشته و از کوهی عظیم بالا ببرد.تلاش او تکرار بیفرجامی را ⬇️
پدید آورد که او را نزد متفکرین اسطوره نا امیدی و تکرار معرفی کرد.چرا که همواره در میانه راه سنگ از گرده اش جدا میشد و باز به نقطه آغازین خود باز میگشت و او دوباره و دوباره این تکرار هولناک را که تا ابد ادامه خواهد داشت محکوم به انجام بود.
اکنون پس از بیش از صد و بیست روز⬇️
قیام میهن پرستان ایران و ایرانیان سراسر جهان،قدرتهای در سایه که نمیخواهند چیزی جز خواست خودو دست نشاندههای خود را در این سرزمین کهن ببینند،با کمک اتاقهای فکری درون و خارج از مرزهای ایران،طرحی در افکندند که اکنون پس از این مدت وقتی از دور آنرا مینگرم،سیزیف و تکرارش را ⬇️