#رشتور
مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است؟
روزی امتحان جامعه شناسی ملل داشتیم.
استاد سر کلاس آمد و میدانستیم که
10 سئوال از تاریخ کشورها خواهد داد.
دکتر بنی احمد فقط 1 سئوال داد و رفت:
مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر
در تاریخ معروف است؟
از هر که پرسیدم نمیدانست.
تقلب آزاد بود چون ممتحنی نبود
اما براستی کسی نمیدانست.
همه 2 ساعت نوشتیم از صفات برجسته
این مادر؛ از شمشیر زنیش، از آشپزی
برای سربازان، از برپا کردن خیمه ها در
جنگ، از عبادتهایش و …
استاد بعد 2 ساعت آمد و ورقه ها
را جمع کرد و رفت.
14 تیر 1354 برای جواب آزمون
امتحان
تاریخ ملل رفتیم.
در تابلو مقابل اسامی همه با خط
درشت نوشته شده بود مردود!
برای اعتراض به ورقه به سالن دانشسرا رفتیم.
استاد آمد گفت کسی اعتراض دارد؟
همه گفتیم آری!
گفت خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟!
پرسیدیم پاسخ صحیح چه بود استاد؟
گفت: در هیچ کتاب تاریخی نامی از مادر
یعقوب لیث صفار برده نشده،
پاسخ صحیح "نمیدانم" بود.
همه 5 صفحه نوشته بودید اما کسی
شهامت نداشت بنویسد "نمیدانم"!
ملتی که همه چیز میداند ناآگاه است.
بروید با کلمه زیبای نمیدانم آشنا شوید،
زیرا فردا روز گرفتار نادانی خود خواهید شد.
ما گرفتار نادانی خود شدیم.
باستانی پاریزی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
روزی ابوریحان درس به شاگردان می
گفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد…
شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است .
آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده کرد و رفت …
فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای
دربار، پای به محل درس گذارده تا سئوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.
که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف را نظر کردند اثری از استاد نبود …
یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود در میانه کوچه
جلوی استاد را گرفته و پرسید:
چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش هایش را گفتید و امروز شاعر و نویسنده ایی سرشناس آمده ، محل درس را رها نمودید ؟!
ابوریحان گفت:
یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند ، اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته
مصدق در محکه نظامی
میان موافقان و مخالفان دکتر مصدق و اتفاقات حول و حوش کودتای 28 مرداد 1332 بحثهای زیادی در گرفته و خواهد گرفت. هر شخص بنا بر دیدگاه و نقطه نظرش اتفاقات را تحلیل و بررسی میکند اما خوب است بدانیم بسیاری از این مباحث در دادگاه نظامی که برای محاکمه دکترمصدق تشکیل
شد از طرف قاضی و دادستان مطرح و توسط خود دکتر مصدق به طور کامل و جامع پاسخ داده شد. وی پس از حاکمه در دادگاه نظامی و با توجه به تبرئه او از اتهامات اصلی چون «تلاش برای برهم زدن اساس سلطنت» و «کودتا علیه قانون اساسی» به سه سال حبس مجرد (انفرادی) محکوم شد. استدلال او در نفی
صلاحیت دادگاه این بود که دیوان عالی حق محاکمه نخست وزیر را دارد و دادگاه نظامی، صالح نیست و او همچنیان نخست وزیر قانونی کشور است. دادستان نیز چنین استدلال میکرد که دکتر مصدق در پی دریافت فرمان عزل پادشاه از روز 25 مرداد تا روز 28 مرداد نخست وزیر نبوده است و این دادگاه به
#رشتور
محمد رضا پهلوی ایران را برای حافظ تاج تختش خرج کرد
دکتر مصدق: این مملکت معشوقه ماست.
سر ساعت چهار و نیم بعد از ظهر وارد اطاق آقای دکتر مصدق [در زندان لشکر دو زرهی] شدم. قیافه محزون و افسرده و چشمها گود رفته. بسیار بدحال بود. از چهره ایشان حزن فوق العاده و خستگی بسیار
مشهود بود. بعد از عرض سلام پرسیدم آقا چه شده است؟
...فرمودند: «سه شب است خیلی ناراحتم. دیشب تا صبح خوابم نبرد.»
(این دو سه روز مصادف است با ورود ۲۰ نفر کارشناس خارجی، هفت نفرشان انگلیسی اند که در سابق در آبادان جزو کارشناسان نفت بودهاند و نیز مصادف است با اعلام نتیجه انتخابات
سنا و تمام شدن چهل و پنج میلیون دلار قرضهای که به ایران [دولت کودتا] داده شده بود و تا فروردین بیشتر دوام ندارد. اینها مسائلی بود که آقای دکتر مصدق را به فکر واداشته بود و به یاد زحمات بیپایان خود انداخته بود و میفرمودند مملکت از دست رفت.)
بعد فرمودند:«آقا، خدا میداند که
مظفر بقایی از شخصیتهای پیچیدۀ تاریخ معاصر است. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسختترین مخالفان او بود. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان امآی۶ و سیا علیه نهضت ملی ایران شدت گرفت. در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۲
سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی از افسران شجاع و وطن پرست و رییس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی ۲۰ روز پس از کودتا به کرمان میرود و از
عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر میکند. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. مطبوعات پس از کودتا بقایی را یکی از رهبران قیام ملی علیه دولت دکتر مصدق معرفی کردند.
کتاب مظفر بقایی
داستانی از روزهای پس از ملی شدن نفت در آبادان، خودخواهی ها و غنیمت خواهی ها؛ مردم به جز دو گروه سخت شیفته دکتر مصدق بودند.
روزنامه (شرکت نفت) همان خط رسمی دولت را دنبال می کرد و آن روزها (روزهای نخستین ملی شدن صنعت نفت، بهار ۱۳۳۰) بازار نطق وسخنرانی چنان گرم و تولید این متاع
چندان زیاد بود که روزنامه هیچ ازحیث مطلب کم نمی آورد. اما ما مشکلات دیگری داشتیم؛ مشکلاتی که به مرور زمان هرچه پیش تر می رفتیم بیش تر می شد. در آن گرم بازارغوغا ملاحظات ابلهانه صدتا یک غازی جای مسائل مهم را می گرفت: گله ها و شکایت ها ازاین قبیل که چرا عکس فلانی در صفحه اول چاپ
شده وعکس دیگری درصفحه وسط و یا اسم فلانی مقدم براسم بهمانی آمده و چرا خبر مربوط به نطق فلانی عکس و تفصیلات لازم را نداشته است وهوا وهوس های حقارت آلودی ازهمین نمط که یاد آن حتی پسر ازگذشت نزدیک به نیم قرن چندش می آورد.
و چه محیط ماجراخیز و روزگار پرتنشی بود که هرکس ازگوشه ای فرا
#مطلب_روز دکتر مصدق دربند کودتاگران و نامه یک ایتالیایی به او؛ میلیونها ایتالیایی محاکمه شما را دنبال می کنند!
آقای مصدق،
عالیجناب، از حضرتعالی تقاضا دارد لطف فرموده مراتب تقدیس اینجانب را نسبت به شخص خود و نسبت به اقدامات حکومت خویش بپذیرید. در این زمان سخت که نه تنها هدف
شما بلکه شخص خود شما در خطر نابودی قرار دارد من احساس می کنم یک ضرورت انسانی، قلب مرا، زبان مرا و قلم مرا وادار می سازد که علاقه مخصوص خود و میلیون ها ایتالیایی را نسبت به عظمت سیاست و جسارت و رفتار شما، در برابر دادگاهی که می خواهد شما را محکوم نماید ابراز دارم. من گفته ام که
میلیون ها ایتالیایی وجود داردندکه از نام شما تجلیل می کنند. عالیجناب من نیز به همین نحو، زیرا در این روزها در روزنامه های آزادیخواه کشور من عکس شما به طور روشن وجود دارد و به همه مردم نجابت قابل احترام سیمای شما را نشان می دهد و میلیونها خواننده با اضطراب در ستون های این