خط خطي Profile picture
Jan 31 14 tweets 4 min read
#مسعود_علیزاده –١٣ سال پیش،شب سوم جهنمی به نام بازداشتگاه کهریزک،جایی که خدا هم در آنجا حضور نداشت،بطور اتفاقی آن شب من هم به همراه سامان مهامی و احمد بلوچی برای شکنجه انتخاب شدم.تنها جرمم این بود که جای خوابم را به یک نفر دیگر داده بودم که ساعت‌ها نخوابیده بود/١
#مهسا_امینی Image
تشنه‌ بودم،به سوی آبخوری رفتم که در مقابل توالت بود،همان توالت‌هایی که در هم نداشتند و آبی که بوی لجن و تعفن می‌داد،در همان حال وکیل بند محمد کرمی معروف به (محمد طیفیل) به دستور استوار خمس آبادی به داخل قرنطینه آمد، از بدشانسی که داشتم مرا برای شکنجه انتخاب کرد تا درس عبرتي/٢
برای دیگران شوم.قرار بود افسر نگهبان ما را شکنجه و از پا آویزان کند.
ابتدا به او توجهی نکردم و در لابلای جمعیت مخفی شدم؛ تصور می‌کردم اگر بین جمعیت بچه‌های زندانی پنهان شوم او مرا فراموش می‌کند! ولی او بار دیگر وارد قرنطینه شد و به سراغم آمد تا مرا برای شکنجه از قرنطینه خارج/٣
کند؛نمی‌خواستم بی‌گناه شکنجه شوم، با او کمی درگیر شدم و تقلا کردم که مرا به بیرون نبَرد. در همان حال محمد کرمی به زمین خورد و یکباره مثل یک حیوان وحشی با دو نفر دیگر از زندانی‌های سابقه‌دار مرا با کتک به بیرون درِ قرنطینه بردند. خمس‌آبادی متوجه شد من با میل خودم بیرون نيامدم/٤
شروع کرد با لوله پی‌وی‌سی نزدیک به بیست دقیقه مرا به باد کتک گرفت.بخاطر اینکه ضربه لوله‌ها به صورتم نخورد با مچ و ساعدم جلوی ضربه‌ها را می‌گرفتم.دستم داشت می‌شکست،ساعدم کبود شد،بعد از کتک خوردن با لوله پی‌وی‌سی پابندها را به پاهایم زدند و از پا مرا آویزان کردند.سرم پايين بود و/٥
زبانم خشک شده بود،پابندها آنقدر تیز بود که دور پاهایم را زخم کرده بود،شکنجه‌گرها با لوله‌های پی‌وی‌سی با شدت تمام مرا کتک می‌زدند.اینبار استوار گنج‌بخش به کمک استوار خمس آبادی آمد تا او هم خود را با شکنجه کردن من ارضا کند.صلوات هم‌بندی‌هایم و زندانی‌های ديگر هم كارساز نبود و /٦
آنها مرا محکم‌تر کتک می‌زدند.
بعد از حدود بیست دقیقه مرا به پایین آوردند،بر روی پاهایم نمی‌توانستم بایستم،دوستانم زیر بغلم را گرفتند و به توالت بردند تا به سر و صورتم آب بزنند که هم زخم‌هایم شسته شود و هم از شوک خارج شوم.در همان زمان محمد طیفیل به دستور استوار خمس ابادي به /٧
داخل قرنطینه آمد،با قفل کتابی بر دست.شنیده بودم که گفته بود «مرا آنقدر بزند تا بمیرم»،من در خیال خودم فکر می‌کردم به سراغم آمده تا از من معذرت‌خواهی کند ولی تا دیدم نزدیکم شد شروع کرد با همان قفل بر سر و صورتم کوبید،سرم شکست، لب‌هایم پاره شد، داخل چشمهايم قرمز شد و از گوشم خون/٨
بیرون آمد و چشم‌هایم سیاهی رفت.در حالی که با قفل به سر و صورتم می‌کوبید مرا به سمت درِ قرنطینه برد و مرتب از شلوارم می‌گرفت و مرا بلند می‌کرد و به شدت به کف زمین می‌کوبید.در آن لحظه تنها آرزویم مرگ بود و بس!صدای هم‌بندی‌هایم در گوشم بود كه التماس ميكردند تا مرا رها كند در همان/٩
لحظه شلوارم پاره شد و لخت مادر زاد جلوی همه بر زمین افتادم،حتی شورت هم به پا نداشتم.نه من،هیچکدام از ما نداشتیم!روز اول ما را مقابل یکدیگر لخت کردند.درد اینکه جلوی همه لخت و عریان بودم،از درد شکنجه‌ها برایم بیشتر بود.با پاهایش بر روی گردنم رفت تا مرا خفه کند و بكشد.نفسم بالا/١٠
نمی‌آمد،هر کاری کردم پاهایش را از روی گردنم بر دارد تا نفس بکشم نتوانستم،پوست گردنم را در آن لحظه چنگ می‌زدم،در حالت خفگی دست و پا می‌زدم و با چشم‌هایم به او التماس می‌کردم که بگذارد نفس بکشم.یکی از همبندی‌هایم که از نزدیک شاهد خفگی من بود بعدها به من گفت که صورتم کبود و سیاه/١١
شده بود،در همان حال به چهره محمد کرمی نگاه می‌کردم،چهره‌اش پر از خشونت بود و انگار خون مقابل چشم‌هایش را گرفته بود.دست‌هایش را به میله‌ای گرفته بود تا بیشتر بتواند بر گلوی من فشار بیاورد تا خفه شوم.چند دقیقه‌ای گذشت و متوجه شدم نفس کشیدن برایم راحت‌تر شده،گویا انگار از این/١٢
دنیا رفته بودم،محمد کرمی فکر کرده بود من مرده‌ام،پاهایش را از روی گردنم برداشته بود؛حدود یک دقیقه که گذشت،انگار معجزه‌ای شد تا دوباره بتوانم نفس بکشم و به دنیا برگردم،چقدر حس خوبی بود که می‌توانستم از دوباره نفس بکشم،آن شب تا  صبح در شوک بودم. نمی‌دانم چطور آن شب را سپری کردم/١٣
خیلی دوست داشتم همه آن درد و شکنجه‌هایم خواب ‌بودند.مخصوصاً زماني که مقابل حدود ۱۶۰ نفر دیگر عریان شده بودم.ولی متاسفانه خواب نبود و همه این اتفاقات واقعیت داشتند.وقتي #محسن_شکاری و #مجیدرضا_رهنورد را اعدام كردند فکر كردم كه من هم آن روز داشتم خفه می‌شدم/١٤
#IRGCterrorists

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with خط خطي

خط خطي Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @ms_ambivalent

Feb 1
سكوت ما،خيانت است!
بهمن ماه سال ۱۴۰۰،دوستان #امين_بذرگر خبر از ناپدید شدن او از شش ماه پیش تاريخ،دادند.او بارها از سوی نیروهای امنیتی برای حمایت‌هایش از نوید افكاري، تهدید شده بود و نیروهای امنیتی تعقیبش می‌کردند.
امين بذرگر كشتي گير و از دوستان #نويد_افكاری در/١
#IRGCterrorists ImageImageImage
کارگاه نجاری کار می‌کرد و در حالی ناپدید شد که نه دستمزدش را از صاحب کارش گرفته بود و نه وسایل نجاری خود را از آنجا برده بود.بذرگر كمي پیش از ناپدید شدن در صفحه اینستاگرامش در حمایت از نوید افکاری نوشته بود: «سکوت ما خیانت است.»
در اردیبهشت‌ سال ١٤٠١ و پس از گذشت ١٠ ماه از/٢
ناپدید شدن بذرگر،گزارش‌هایی مبنی بر پیدا شدن جسد وی در کوه‌های دراک شیراز منتشر شد.اواسط مهرماه سال جاري نيز نتایج آزمایش «دی‌ان‌ای» استخوان‌های کشف شده نشان داد كه هويت استخوانها متعلق به امین بذرگر بوده است.نوید افکاری،کشتی‌گیر بود و در پی شرکت در اعتراض‌های مرداد ٩٧ بازداشت/٣
Read 8 tweets
Jan 30
"شما در روضه هایتان از مظلومیت فاطمه می گویید و بعد فاطمه ي مرا کشتید!همسر و بچه ي من که اصلا خیابان هم نبودند؛گاهی می گویم کاش لااقل در تظاهرات بودند و سنگی هم زده بودند" (همسر فاطمه سمسارپور)
#فاطمه_سمسارپور را سال ٨٨ به همان راه و رسم فجيعي كه/١
#مهسا_امينی
#IRGCterrorists ImageImage
#فرشته_احمدی مادر باوان و #شيرين_عليزاده را پيش چشم فرزندانشان به گلوله بستند،كشتند.از يك طرف جان مادران بي گناه،از يه طرف روح و روان كودكانشان را نشانه رفتند
فاطمه سمسارپور به همراه فرزندش كاوه ميراسداللهي با گلوله‌های تیراندازهای شورشی در كوچه ي محل سكونتشان به شدت زخمی شد و/٢
گلوله به قلب فاطمه و به شكم كاوه اصابت كرد.فاطمه به گفتهٔ همسایه‌ها برای کسب اطلاع از وضعیت خیابان‌های اطراف و کمک به مردمی که در آن حوالی بودند به کوچه آمده و به هنگام تیراندازی خود را سپر فرزندش کرده بود. کوشا پسر كوچك فاطمه از پنجره خانه‌شان به سمت خیابان خم می‌شود. به خود/٣
Read 7 tweets
Jan 2
#محمد_كامرانی
جوان ١٨ ساله اي با لبهاي خشك و بدن نيمه جان در بيمارستان لقمان بستري و در اغماست! دست و پاهاي بي جانش رو غل و زنجير كرده اند..
بالاي تخت نوشته شده "معتاد مجهول الهويه"
يك روز قبل ،صدای همهمه داخل بند را پر کرده است.چشم‌های جوان ۱۸ ساله پر از هراس است، با دلهره/١
به نوشته‌های ناخوانای روی دیوار بند نگاه می‌کند و بعد آرام از جایش از بلند می‌شود تا خودش را برای رفتن به حمام آماده کند، محمد پیش از آنکه اتاق را ترک کند چند بار محکم با لبه تخت برخورد می‌کند.
نای ایستادن روی پاهایش را ندارد. هم‌بندی‌هایش با نگرانی دستش را می‌گیرند اما محمد/٢
می‌گوید چیزی نیست و اتاق را برای رفتن به حمام ترک می‌کند. محمد در مسیرِ کهریزک به اوین شاهد جان دادن #امیر_جوادی_فر بود. امیر همراه آنها در ١٨ تیرماه سال ٨٨ بازداشت شده بود. حجارها يكي از زندانيان هم بند محمد ميگويد «ما قبل از اینکه به کهریزک برویم وقتی در پلیس پیشگیری بودیم/٣
Read 8 tweets
Dec 31, 2022
#امیر_جوادی_فر روزهای خیلی سختی را در بازداشتگاه کهریزک سپری کرد. وقتی وارد کهریزک شد گردنش، فکش و دنده هایش خرد شده بود و بینایی یکی از چشم هایش را بر اثر ضرب و شتم مامورین از دست داده بود.
امیر همیشه با صدای بلند در بند ناله میکرد و از مادرش کمک میخواست که مادرم! چرا یکی از /١ Image
چشمهایم نمی بیند چشم هایم را به من برگردان. بعد از اینکه از زندان اوین آزاد شدم متوجه شدم مادر امیر پنج سال پیش از دستگیری امیر بر اثر سرطان فوت کرده بود و در آخرین روزهای زندگیش از مادرش کمک می خواست و در آخر هم به سوی مادرش شتافت.
روزی که از جهنم کهریزک به زندان اوین منتقل/٢
ميشديم امیر حالش خیلی وخیم‌تر شده بود و زير افتاب سوزان تیرماه در کنج سایه‌ای در حیاط نشسته بود، در همان لحظه (سرهنگ کمجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک) به جرم اینکه چرا امیر در سایه نشسته و در زیر آفتاب نيست،با پوتين به سر و صورتش كوبيد تا امير را مجبور كند زير افتاب بنشيند.پيش از/٣
Read 6 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(