بعدها قرائنی اورده شد که این کتاب حدود سال 180 هجری نوشته شده
تو این کتاب بارها و بارها محمد و دیگر کاراکترها خدا و یا فرشته ها و ملائک خدا معرفی میشن
برای مثال بند 39 میخونیم:
عبدالله ابن صباح (که سبا درستشه) بر زمین افتاد چون راست بازآمد باقرالعلم را ندید و محمد مصطفی را دید
که نور برقش همی تافت و میگفت
انا سبحان الله یعنی من خداوند پاک و منزهام
(دوباره عبدالله بیهوش میشه و بلند میشه) علی را دید که میگفت انا الحمدالله یعنی من آن خداوندم که اسمان و زمین حمد و ثنای من میگوید (دوباره عبدالله افتاد و برخاست)
فاطمه را دید که میگوید
الا اله الا انا الله یعنی به جز من خدایی نیست در هیچ مقامی نه در الهیت و نه در بشریت و نه در اسمان و زمین، الا من که فاطمه الفاطرم، و افریننده روح های مومنان منم
( عبدالله دوباره افتاد و برخاست😂) حسن را دید که میگفت انا الله اکبر یعنی من خداوند بزرگتر اسمان و زمینم و...
وحسین را دید که میگفت من خداوندم، عذاب دهنده کافران و....
همونطور که میبینید کاراکتر خدایی پنج تن اصلی شیعیان کاملا اشکاره
جالبه که عین همین رو تو نوشتههای گنوسی پیشااسلامی میبینیم که تو پاپیروسهای «نجع حمادی» پیدا شد (اونجا از چهار نور خداوندی سخن به میان میاد که با
روح بزرگ ناپیدا (احتمالا لوگوس) پنج خدای اصلی (pentade) رو میسازن
در مورد سلمان:
ام الکتاب در جایی میگه ملک تعالی به سلمان گفت تو باب منی و کتاب منی، قران کلام الله،و دست راست منی، انت ید الله در تمام درگاه من و...
و در ادامه میبینیم که:
هفت ملک وجود دارن که هفت اقلیم رو
ساختن، یعنی سلمان اقلیم زنگیان، مقداد اقلیم هندوستان، اباذر اقلیم ترکستان، عمار اقلیم خراسان، جندب اقلیم عراق، باهریره اقلیم مصر و دراخر کمیل اقلیم هفتم یعنی اقلیم روم رو افرید
و اینگونه افرینش جهان تکمیل شد
یعنی چنانکه میبینید این صحابه اصلی محمد، همگی کاراکترهای
عرفان گنوسی هستند، نکته جالب اینه که این کاراکترها در تواریخ معاصر هیچ گونه جایگاهی ندارن
نه شغلی
نه سمت درباری
نه سمت نظامی یا کار نظامی خاصی
نه سکه ای زدن
و خلاصه هیچ، هیچ، هیچ
هیچگونه رد پای تاریخی ندارن.
چرا؟
چون وجود خارجی ندارن
داستان های مقداد و عمار و باذر و
سلمان و جندب، فقط یه مشت قصهاس که در کنار محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه میاد
اینها درک گنوسی نویسندگان «ام الکتاب» از این کاراکترهاست
کتاب دیگه ای هم هست به اسم «هفت و الاظله» که به معنای «هفت و سایه»اس که هالم میگه در اینجا هفت نه به معنای عدد هفت، بلکه به معنای شبنم
یا همون قطرات باران صبحگاهیه که روی برگها میشینه
بهرحال اسم کتاب هرچی باشه، جالب اینه نویسندههای گنوسی این کتاب هم دقیقا درکی مشابهِ نویسنده های امالکتاب دارن
جالب اینه این کتاب،عقاید شیعیان اولیه رو خوب به تصویر میکشه چون برخلاف باور عموم،شیعیان اولیه سه تا عقیده رو
با جدیت دنبال میکردن که بعدها در اولین عقیده اشتراک داشتن، دومی رو رها کردن و سر سومی اختلافات داشتن
اولین عقیده #امامت بود
دومی سمسارا (تناسخ) بود که این عقیده رو رها کردن
ولی عقیده سوم، عقیده جنجالی بود
قائل شدن ذات الهی برای علی
چنانکه میدونیم یه سری گروها این عقیده رو
درظاهر رها کردن، ولی در باطن، تمام این فرقه های شیعی تا خود امروز، این عقیده رو قبول داشتن و دارن (تو درجات مختلف)
از درجات کم تا افراطی ترین حالتها رو تو شیعه گری احمد کسروی میشه خوند
(پ.ن: اگر شیعه امروزی بگه ما اینو قبول نداریم حرف مفت میزنه، حتی همین الانش هم اخوند شیعه
میشینه بالای منبر میگه وقتی محمد رفت معراج یه دستی اومد جلوش بهش یه سیب نصفه داد، وقتی سفرش با بُراق تموم شد و اومد رو زمین، نصفه ی دیگه سیب رو تو دست علی دید، یعنی محمدی که در هفت قدمی خدا بود و دستی از سمت خدا به سمتش اومد فهمید، اون دست در واقع دست علی بوده)
ده ها داستان دیگه از خدایی علی میتونید تو داستانشون ببینید، ولو اینکه در حرف، الوهیت علی رو انکار کنن
اساسا چرا شیعیان الوهیت رو در علی میجستن؟
چون ئل یا عل یا ئِلی یا علی یا EL یا... قدیمی ترین خدای
منطقه بود که هم اله و هم علی، هر دو درواقع امر، دگردیس شده ی همین خداست
ادراک گنوسی فرقه های مختلف این دوره، هرگز خدای باستانی خودش یعنی اله یا ئلی رو رها نکرد و هربار به شکل مختلفی نمایشش میداد
اینکه چه شد علی از جایگاه خدایی به جایگاه امامت سقوط کرد مفصله اما
درسته که علی این بار در جایگاه امامته، ولیکن هرگز الوهیتش فراموش نشد، هرگز
در واقع #الوهیت علی، همزیستی تفکر شیعی و الهاماتش از مسیحیت رو نشون میده
همونطور که عیسی، مولای فرجام شناختی مسیحیان بود، علی هم مولای فرجام شناختی این فرقه ها بود که به مثابه انسان و خدا ظاهر میشد
(دقیقا مثل مسیح، که هم ذات انسانی داره هم خدایی، دیدگاه #دیوفیزیتیسم)
با این اوصاف علی، مسیحیه که به شکل دیگه ظهور کرده
مسیحی فرجام شناختی یا مسیحی غیرفرجام شناختی
درواقع اگر دقت کنیو تک تک عناصر مسیحیت رو در شیعیسم میبینیم، درواقع شیعه در قرون بعدی رفته رفته منطبق بر
مسیحیت ظاهر شد و تمام کاراکترهای مسیحیت رو با تغییرات کوچیکی پشتیبانی کرد
یک پیامبر و دوزاده حواری و یک بانوی مقدس (مریم مقدس)
الوهیت مسیح و غیبت و رستاخیز مسیح و قلع و قمع مخالفان و...
در مقابل:
یک پیامبر (محمد یا برگزیده) دوازده امام، الوهیت در علی، فاطمه بانوی مقدس،
غیبت در مهدی و رستاخیز دوباره مهدی بعنوان منجی و رفتارهای مطلقا مشابه عیسی در قلع و قمع مخالفان و....و..ـ
همه این عناصر رو در شیعه گری میبینید
یعنی حتی عایشه برای شیعیان نقش مریم مگدالن(مجدلیه) رو بازی میکنه
انقدر کاراکترهای دوتا مذهب مشابهه که میتونم
یه کتاب جداگانه از تشابهات هر دو دیدگاه بنویسم
به هر حال چنانکه میبینید علی در جایگاه مسیحی دوباره ظهور کرده
ولی اگر علی کاراکتری عرفانیه پس عباس یا همون ابوتراب یا به واقع حاکم حیره کیه؟
ادامه دارد...
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
علی امام تخیلی شیعیان در اسناد:
علی (طبق اسناد اسلامی) در سال 661 م. تو مسجد کوفه توسط #خوارج کشته شد
اما طبق اسناد معاصر این دوره هیچ کس علی رو نمیشناسه
در واقع اولین کتابی که از علی حرف زده رویدادنامه تئوفانسه (815م.) که مینویسه علی فردی که #ایرانی بود در مسجد حیره کشته شد
تا
در واقع تا قبل از تئوفانس، فقط دو مورد اشاره به «حاکم حیره» میبینیم که هیچکدوم اسم علی رو نیاوردن
اول جورج رشعینایی که وسط حرفاش بصورت اتفاقی نوشته:
در این سال معاویه به جنگ صفین رفت و ابوتراب را شکست داد
در واقع در اینجا هم اسمی از علی نیست
ولی شکی نیست که حیره حاکمی داشته
که لقب ابوتراب رو داشته(که بعدا شیعیان دزدیدنش و دادن به علی خیالی خودشون) ولی مشخصا نام علی نیومده
جورج رشعینایی که از مارونی هاست، اثرش که خاصتا در مورد ماکسیموس معترف بوده رو حدود 680 میلادی نوشته
هر سه به الوهیت مسیح اعتقاد داشتن ولی در ذات انسانی و ربانی(ربوبیت) مسیح اختلاف داشتن
پس هر سه گروه، پدر پسر و روح القدس رو به عنوان خدا قبول داشتن (بر خلاف اریوسیها که شبیه اسلام می اندیشن یعنی معتقدن خدا یکتاست و مسیح پیامبر و مخلوق خداونده)
گروه اول کالسدونی ها هستن که مرام نامهشون با طرد نستوری ها و ائوتوخوسی ها (مونوفیزیتها) در شورای 451 کالسدون تکمیل میشه
که طبق این مرام نامه باور داشتن مسیح، خدای پسر، دو ذات انسانی و الهی داره (این یعنی دو طبیعت گرایی یا دیوفیزیتیسم) و این دو ذات در یک واحد جمع شده
از همون زمان که مسیحیت به وجود اومد و اروم اروم تو قلب منطقه میچرخید و پیروانش بیشتر میشد، سه گروه جلوی همدیکه ایستادن
اول یهودیان
دوم یهودیان مسیحی
سوم مسیحیان غیریهودی (مسیحیان پولسی)
اولین گروه از اسمشون پیداست
یهودیهایی بودن که میگفتن مسیحی که ظهور کرد، در واقع عیسی پسر مریم، مسیح واقعی نیست
پس طبیعیه که این گروه، از بیخ و بن،اصلا عیسی مسیح رو قبول نداشتن
اما دو گروه دیگه
بخاطر اموزههای پولوس(پائول) رسول، به جنگ و دعوایی با هم افتادن که جداً میشه گفت
اثار دعواهاشون تا خود امروز باقیه و همین الان تو زندگی من و شما هم تاثیر گذاشته چرا؟(صبر کنید تا رشتوی چهارم)
این دو گروه کیا بودن؟
اول یهودیان مسیحی
دوم مسیحیان پولسی
یهودی مسیحیان مثل فرقه های ابیونیان (معنی لغویش میشه فقیران) و ناصریان و..
یهودیایی بودن که میگفتن