۱.آزاد کردن برخی زندانیها میتواند فرصتی باشد تا ج.ا. برای برگزاری مذاکرات برای چند دهه دیگر درخواستی ارائه دهد، عنان از دست رفته روابط خارجی را دوباره بدست گیرد و درخواست پیشینی مخالفان و جامعه بینالمللی را در تقدم بخشیدن به وضعیت حقوق بشر از کار بیندازد #شهاب_نظری
۲.و نهایتا حقوق بشر را از مجموعه ریل مذاکرات با جامعه بینالمللی بیرون بگذارد. در سطح داخلی اما شرایط برای ج.ا. پیچیدهتر از قبل است: اگر تا پیش از این با «چهره»های مخالف روبرو بود، امروز با «جنبش» مخالفان روبروست. مطلوبش این است از بینظمی و خامبازی در خشونتورزی #احمد_رئیسی
۳.برای دورهای عقب برود و سر و شکل کارآمدتری به سرکوب بدهد. حرفهای شدن نظام سرکوب یا تخصصیتر شدن آن ضرورتا شبیه همه دیگر رژیمهای پلیسی به جای تخصصی شدن کنترل یا سرکوب [مطلوب اولیه] به همهگیر شدن «امر ناامنی» [امر امنیتی] میکشد: #احمد_رئیسی #شهاب_نظری
۴. و این همهگیر شدن ناامنی یعنی همه بطور بالقوه تهدید علیه رژیمند. این تجربه در دستگاه امنیتی شوروی در دهه ۷۰ تجربه قابل تاملی است: آنجایی که آندروپوف با استراتژی سرکوب همه جانبه مخالفان کار را شروع کرد چرا که پیشتر سیاست پاکسازی مخالفان عملا ناکارآمد شده بود.
۵.بعد از سیاست پاکسازی-مرگآفرینی دستهجمعی استالین، دوران خروشچف رویه دیگری از سرکوب را در دستورکار قرار داد. حرکت به سمت سرکوب عقلانیتر بجای پاکسازی و استفاده از اقناع یا فریب در سرکوب بجای توسل به قهریه مستقیم. در دوره بعد، برژنف ریاست KGB در ۱۹۶۷ را به یوری آندروپوف سپرد.
۶.او تجربه موفقی در سرکوب ناآرامی پیش بینی نشدهای همچون انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان داشت. با توجه به عمومی شدن نارضایتیها، ظهور منابع متعدد مخالف و احتمال بروز «ناآرامی»هایی شبیه حوادث مجارستان، بنظر میرسید آندروپوف مناسبترین گزینه بود.
#
۷.دوران حذف فیزیکی در شوروی نه اینکه کارآمد نبود بلکه نتوانسته بود به خاموشی کامل مخالفان بینجامد. هر روز بر منابع نارضایتیهایی که امکان گستردهتر شدنش وجود داشت، افزوده میشد. آندروپوف چهرهای مومن به کمونیسم و بروکرواتی تحصیلکرده بود. هدفش ایجاد «پلیسی متفکر» بود.
۸.تخصصی شدن به ایجاد زیرشاخههای متعدد در دوایر مختلف KGB کشید. وقتی قرار به هدف گرفتن جنبشی اجتماعی و نه صرفا چهرههای شاخص و سرشناس سیاسی بود، شکلی از تخصصی شدن دسته بندیل سرکوب ظهور کرد. لاجرم دسته/گروهبندیها و زیرشاخههای مختلفی برای سرکوب موضوعیت هم پیدا کرد.
۹.در درون KGB هم این اتفاق افتاد. اما از آنجایی که هر ایدهای ضرورتا در توتالیتاریسم به بدترین نتایجش منتهی میشود، ایجاد زیرشاخههای تخصصی در این سازمان برای سرکوب باعث شد، تقریبا هر پدیده اجتماعی یا نوظهوری موضوع سرکوب قرار گیرد.
۱۰.تخصصی شدن سرکوب در برنامه آندروپوف به معنای گسترش مکانیسم همه جا حضوری سرکوب بود و نه گزینشی شدن آن. همه گروههای اجتماعی «مسئلهدار» شدند!
و عملا هیپیها، موسیقیدانان زیرزمینی و ورزشکاران زیر ضرب رفتند. سرکوب فراتر از چهرههای روشنفکری، نویسندگی، شعرا، ادیبان و.. فلاسفه رفت.
۱۱.با توجه به همزیستی شکست خورده عصر خروشچف با غرب، شوروی ترجیح داد به سیاست «کنترل حداکثری از طریق حداقل خشونت» آندروپوف بیشترین اعتماد را بسپرد: مردم برای هر چیزی دیگر بی دلیل نباید بازداشت میشدند، حداقل یک فکت برای نشان دادن اینکه افراد از «دشمنان طبقاتی» هستند، لازم بود.
۱۲.یکی دیگر از روشهای سرکوب هدفمند آندروپوف در دوره نسبتا طولانی ریاستش بر KGB که از بازگشایی آرشیوهای بالتیک قابل ردگیری است، مکانیسم Prophylaktika به معنی گفتوگوی دوستانه بود! از نوجوانان ۱۲ ۱۳ ساله تا نانواها، رقاصها و ....همه گروههای اجتماعی زیر این مدل سرکوب رفتند.
۱۳. در این دوره ماموران اطلاعاتی با ارسال نامهها و درخواستهای کاملا محترمانه و حتی دوستانه با تعیین ساعت و مکان شهروندان معمولی، دانشجویان، مومنان مسیحی یا ورزشکاران را به بازجویی یا گفتگوی دوستانه (Prophylaktika) دعوت میکردند.
۱۴. فراهم کردن زمینه تبعید مخالفان به خارج از شوروی نیز از جمله برنامههای آندورپوف بود. تبعید سولژنیتسین و ساخاروف و صدها چهره مخالف ماحصل همین دوران است. حتی در دورهای کاگب تصمیم گرفت تورهای خداحافظی برای مخالفان ترتیب دهد و آن را نشانه گشایش وضعیت حقوق بشری جا میزند.
۱۵.بدنام سازی دیاسپورا هم یکی دیگر از برنامههایی بود که آندروپوف با ارزیابی دور شدن و کماثر شدن چهره مخالفان و کاهش دردسرهای حقوق بشری با غرب آن را بطور جدی دنبال کرد.
۱۶. اصرار KGB بر سرکوب «دانش محور» و تخصصی به همکاری بیشتر میان بیمارستانهای روانی و احکام قضایی کشید. پیشگیری جز جدا نشدنی از سرکوب بود. بستریهای پیشگیرانه در بیمارستان، دستگیریهای پیشگیرانه، گفتوگوهای یشگیرانه و ...
۱۷.با اینحال نتیجه تخصصی شدن سازمان سرکوب افزایش روز افزون شمول سوژههای سرکوب بود. تغییرات تخصصی آندروپوف نه تنها هیچ کمکی به وضعیت از بین بردن اعتراضات و ناٰآرامیها در شوروی نکرد، بلکه جریان امور با سیر قهقرایی به سالهای گورباچف و ظهور ضرورت تغییرات اساسی کشید.
۱۸.پرینگل یکی از مورخان کاگب اساسا فروپاشی شوروی در دهه ۸۰ را از عواقب سیاستهای دوره آندروپوف میداند. او معتقد است وسواس آندروپوف به سرکوب هر نوع مخالفتی و نشستن ایده پیشگیری از مخالفت بر هر تفکر دیگری در سیستم نگذاشت سیستم متوجه بحران سطوح بالا بشود.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱.سرکوب/ آشتی/ اصلاح/سرکوب آتی در پیوستاری تاریخی از منطق جنگ سالاری در ج.ا. شکل میگیرد. پروپاگاندای بروز جنگ داخلی در آینده بیمعنی است، جنگی در آینده منتظر ما نیست. مردم همین امروز قربانی جنگسالاری نظامند.
۲. شاید مفهومی بهتر از جنگسالاری (Warlordism) نتواند فعلا خشونت، برنامه سرکوب آتی، چرایی حفظ وضع موجود و پروگرام آشتی-مماشات را در اضلاع ج.ا. توضیح دهد. حداقل من دستاویز دیگری برای بهتر نشان دادن چرایی طرح مکرر «آشتی» و ارجاع همزمان به «سرکوب» و ارعاب با خطر «جنگ داخلی» ندارم.
۳.نشان دادن ماهیت رژيم کار دشواری بوده. وجوه ایدئولوژیک نظام بر هر لعاب دیگری غلبه دارد، اما فقط آن نیست. این رژیم مانایی ویژهای داشته. از بحرانهای زیادی عبور کرده، اما یک منطق پیوند دهنده در میان بازیگران، متن ماهیتی ساخت رژیم و اهداف موجود همه را بهم متصل کرده: جنگسالاری.
برخی سلبریتیها سرگرمیوارانه مواضعی بیان میکنند و این در وضعیت، گرفتاریهایی درست میکند. معترضی بخاطر نوشتن شعار کشته شده! این بیشتر از اینکه یک خشونت کور باشد، بیان وضعیتی است که در آن نظام حقوقی فروپاشیده و سیستم کاملا دارد تروریستی عمل میکند. ۱ #اردلان_قاسمی #مهسا_امینی
حالا در چنین شرایطی مثلا هیلا صدیقی از بینیازی ملت ایران به کمک غربیهای و خارجیهای میگوید! این گروه سلبریتیها تحت تاثیر شورانگیزی شعارهای «ما میتوانیم» یا ورژنهای ادبی از «همه عالم بهتریم» هستند. ۲
این شیدایی به تنها ماندن و ضجه زدن، بیرون از جهان تلف شدن اما به جهان نپیوستن، شاید بنمایههای حسرتآلودی برای قطعات ادبی و خلاقیتهای شعری بوجود آورد. اما چندین دهه است، پدر مملکت را با نام فریبنده خودکفایی درآورده و عملا محیط زیست و امکان بقا ایران را بخطر انداخته. ۳
یکی از سوالهایی که ما دائما در سالهای گذشته پرسیدیم، از حسرت و وحشتمان در مقابل این خسارتهای انسانی، معنوی-مادی و محیطزیستی-زمانی است که ج.ا. بوجود آورده. بارها در بحثها و باخودمان به این نتیجه رسیدهایم که میزان دهشتناکی از تخریب و جنایت تلنبار شده است. ۱
این وضعیت باعث شده «رنج» و ضرورت توقفش به مهمترین مسئله زندگی سیاسی ما تبدیل شود. ما باید این رنج را ضرورتا متوقف کنیم. در مورد ناکارآمدی سیستماتیک، بحران ارزشهای نظام و ...بسیار گفتهاند. چیزی که بنظرم جایش خیلی خالی است ارزیابی روانشناختی از رهبران جمهوری اسلامی است. ۲
شاید پاسخ برخی سوالهای بیجواب آنجا باشد. (چنین ارزیابی ممکن است ولی لزوما این توئیتها چنین چیزی نیست). روانشناسی رهبران سیاسی همواره یکی از منابع شناخت و پیشبینی برای مدل تصمیمگیریهای آنها در هنگام بحران و بویژه لحظات خطیر سقوط بوده است.۳
۱. چرا ج.ا. با برنامه اتمیاش همچنان میتازد؟
در سالهای جنگ سرد، جریان غالبی از دانش تخصصی در مورد شوروی در مراکز دانشگاهی-رسانهای امریکا سربرآورد. «شوروی شناسی» قرار بود به سیاستمداران و تصمیمسازان امریکایی و غربی یاری برساند و کمک کند تا شوروی در سطوح مختلف بهتر شناخته شود.
۲. در اواخر دهه ۱۹۵۰ ابتدا در کلمبیا، سپس در هاروارد و بعد برکلی مراکز مطالعات شورویشناسی یکی پس از دیگری سربرآورد.
اواخر همین دهه دو واقعه، یکی فرستادن اسپوتنیک به مدار زمین و دیگری تست موفقیت آمیز اولین موشک قاره پیمای شوروی بر اهمیت تقویت جریان «شورویشناسی» افزود.
۳. فاندهای کلان و تخصیص فضاهای بیسابقه به این کروه از اساتید و ومحققانی که مدعی فراهم آوردن شناخت «درست» از شوروی بودند، جریان شوروی شناسی را به یکی از شاخههای پرطمطراق از زیر مجموعه علوم انسانی در امریکا تبدیل کرد. جزئیات بسیار مهمی وجود دارد که ضرورتا باید از ذکر آنها گریخت
روسیه در همسایگانش زنده است. این برداشت غالب و قدیمی از احساس «محبوسشدگی» در زندان جغرافیا، کار دست روسیه داده. چند صد سال است همین است. روسیه در همه سالهای پس از فروپاشی یک استراتژی کلی داشته: ۱
حال که مرزهای بینالمللی «محترم» هستند، آن را دور میزنیم: با خارج نزدیک، با رژيم protectorate (تحتالحمایگی) و سیاستی که «بازمستعمرهسازی همسایگان» میخوانندش.
قدرتی که با شبکه الیگارشهای فاسد، همسایگانش را تحلیل برده و مشتی تحت الحمایه ساخته (مثلا مدودچوک). ۲
حاکمیت هیچ کشوری را محترم نشمرده و برای توجیه پرشهای جغرافیایی، تهدیدات ساختگی از همسایگان، از اتحادیهها، حتی روابط اقتصادی و داخلی کشورها (حتی موازنه سیاسی داخلی آنها) علیه خودش تعریف کرده. ۳
Left is the first day I have worn the compulsory hijab and right is somewhere in Germany.
We live in a society where education is controlled by Sharia-based law. Islamic rules control our entire life: Hair, body, food, beliefs, personal and emotional affairs… #LetUsTalk
Many decrees were issued based on Sharia which discriminates and erases any non-believer: justifies attacking or even killing the kafirs/disbelievers,
destroys any oppositions, beheads the intellectuals. #LetUsTalk
In the latest “law” based on sharia is denying access to any kind of birth control including condoms, and they are becoming illegals, controlling women’s body to become a baby machine. #LetUsTalk