#عبدالکریم_سروش را از سخنرانیهایش در مسجد عیسیخان وزیر و مسجد امام صادق (؟) اقدسیه دنبال میکنم. اگر شریعتی به درستی معلم انقلاب ۵۷ بود، او هم معلم اصلاح بود و نقش مهمی در تحول چپ خمینیست و شریعتیست به اصلاحطلبی در دوره پس از فروپاشی شوروی داشت. از همه منتقدانش، چه در ...
اردوگاه اسلامگرایان سنتی و به ویژه بنیادگرا چه در اردوگاه روشنفکران سکولار، در غنابخشی به گفتمان در فضای عمومی موثرتر بود. هنوز هم بارآوری نظری و تحلیل سیاسیاش ادامه دارد، اگرچه نه به قدرت و اهمیت قبل. محتوای سخنان اخیرش درباره انقلاب ۵۷، شخصیت آ.خمینی، بیمایگی اپوزیسیون و...
اهمیت استراتژیک سهگانه موسوی-تاجزاده-خاتمی نه تازه بود، نه مخالف با جمعبندی بخش بزرگی از نخبگان فکری و سیاسی. البته آنچه درباره گلشیفته گفت، قضاوت اخلاقی (نه حقوقی) شخصیاش بود که ریشه در محافظهکاری فرهنگیاش دارد و جای طرحش فضای عمومی نبود. فراموش نکنیم که محافظهکاری ...
فرهنگی، جایگاه محکمی در همه جوامع و از جمله ایران دارد (بسیار فراتر از آنچه فعالان جنبش #زن_زندگی_آزادی خوشبینانه فرض میگیرند) و خوب است نماینده و سخنگویی خارج از حکومت پیدا کنند. از این گذشته، و در مقیاس عمومیتر، من در سروش چند اشکال عمده میبینم که با جایگاهش تناسبی ندارد...
۱- او به رغم آن که دو یا سه دهه در خط مقدم جبههای علیه مارکسیستها و هایدگریهای وطنی قرار داشته، متاسفانه درک عمیقی از آثار این دو متفکر حتی در مقایسه با آنها ندارد،
۲- ردپای غلیظی از تربیت مدرسه علوی هنوز در او به صورت جبههگیری پارتیزانی علیه مخالفان عموما و مخالفان دینی ...
خصوصا وجود دارد، مثال روشنش موضعش در برابر آیین بهائیت و حتی اصرارش بر کاربرد نام "عیسی" و پرهیز از عنوان "مسیح" و غلظت تفسیر ضدمسیحی او از سوره حمد و توحید است، و
۳- ضعف در کنترل عصبانیت که در بعضی موارد مثل نامه به محمود دولتآبادی یا سخنرانی اخیر از حد معمول فراتر میرود.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh