دیروز که دو سه تا فیلم معرفی کردم، امروزم یه فیلم فلسفی-روانشناختی معرفی کنم
که البته فیلم معروفیه
یکی از بهترین فیلمایه روانشناختی فلسفی که ده بار دیدمش
فیلم «امریکن سایکو» عه
مساله ارزش ها
اخلاقیات
طبقات و نگاه طبقاتی
اخلاق و ارزش در جهانبینی طبقاتی
تقابل ذهن و عین
و همچنین
تقابل انسان و جهان
روانگسیختگی عینی
انتخاب و امکان ها
تقابل فردیت و میان مایگی
معنامندی جهان در تقابل با مفهوم #دیگری (یا دیگران)
ازادی و اختیار
و... و... و...
یعنی خلاصه از تمام این زوایا فیلم رو باید بررسی کرد
خیلی خوبه... خیلی...
یکی از سکانس هایی که هرگز فراموش نمیکنم، سکانس کارت ویزیت تو این فیلمه
کسایی که دیدن میدونن چی میگم
و کسایی که ندیدن به اون سکانس کارت ویزیت و مساله ارزش ها دقت کنید
اصلا شاهکار نویسنده و کارگردان تو اون سکانسه
بعد مقایسه کنیدش با دغدغهمندیها (خصوصا تو امروز ایران) و...
من قبلا اینجا در مورد خوانش سُریانی ارامی قران بصورت مبسوط نوشتم
الان میخام در مورد سوره قدر و ترجمه لوگزنبرگ بنویسم
لوگزنبرگ معتقده که شب قدر در واقع شب میلاد مسیحه
در واقع کل این سوره در جشن تولد سرور عالم (یعنی عیسی) یا همون جشن کریسمس اومده
تو این سوره اولین چیزی که خودنمایی میکنه معنای کلمه «قدر»ــه
با توجه به خود قران (انعام ۹۱، حج۷۴ یا زمر ۶۷) واژه #قدر در معناهای اندازه گیری و تخمین و براورد به کار رفته
لوگزنبرگ میگه #قدر در سریانی به معنای تقدیر و سرنوشت هم بکار رفته، ولی در معناهای دیگه به معنای «حلقه» و «لحظه تولد»، «میلاد»، «ستارهای تو اسمون که سرنوشت تازه متولد شده را تعیین میکنه»، و یا «شب میلاد» اورده شده
ج.ا زخمهایی زده که فینفسه زمان خیلی زیادی نیاز داره تا درمان بشه
خصوصا تو امور فرهنگی (یا مثلامحیط زیست)
فیلم #لابستر رو ببینید، در مورد زخمهای فرهنگی در حکومت های دیکتاتوریه
اینکه چطور «فردیت» رو ازت میگیرن، حتی وقتی
میخوای خودت دست به انتخاب بزنی، وقتی میخوای به کل دنیا بگی که هیچکس جز انتخاب #من واسم مهم نیست، در اخر میبینی که تو همون چارچوبی که واست ساختن، ناخوداگاه گیر کردی
درواقع میبینید که به هر طرفی میچرخی یه دیکتاتوری جدی میبینی و وقتی که از همه رو برمیگردونی، در فردیت خودت
باز هم اسیر همون باورهای قدیم هستی که بهت زوری چپوندن
بعدها قرائنی اورده شد که این کتاب حدود سال 180 هجری نوشته شده
تو این کتاب بارها و بارها محمد و دیگر کاراکترها خدا و یا فرشته ها و ملائک خدا معرفی میشن
برای مثال بند 39 میخونیم:
عبدالله ابن صباح (که سبا درستشه) بر زمین افتاد چون راست بازآمد باقرالعلم را ندید و محمد مصطفی را دید
که نور برقش همی تافت و میگفت
انا سبحان الله یعنی من خداوند پاک و منزهام
(دوباره عبدالله بیهوش میشه و بلند میشه) علی را دید که میگفت انا الحمدالله یعنی من آن خداوندم که اسمان و زمین حمد و ثنای من میگوید (دوباره عبدالله افتاد و برخاست)
علی امام تخیلی شیعیان در اسناد:
علی (طبق اسناد اسلامی) در سال 661 م. تو مسجد کوفه توسط #خوارج کشته شد
اما طبق اسناد معاصر این دوره هیچ کس علی رو نمیشناسه
در واقع اولین کتابی که از علی حرف زده رویدادنامه تئوفانسه (815م.) که مینویسه علی فردی که #ایرانی بود در مسجد حیره کشته شد
تا
در واقع تا قبل از تئوفانس، فقط دو مورد اشاره به «حاکم حیره» میبینیم که هیچکدوم اسم علی رو نیاوردن
اول جورج رشعینایی که وسط حرفاش بصورت اتفاقی نوشته:
در این سال معاویه به جنگ صفین رفت و ابوتراب را شکست داد
در واقع در اینجا هم اسمی از علی نیست
ولی شکی نیست که حیره حاکمی داشته
که لقب ابوتراب رو داشته(که بعدا شیعیان دزدیدنش و دادن به علی خیالی خودشون) ولی مشخصا نام علی نیومده
جورج رشعینایی که از مارونی هاست، اثرش که خاصتا در مورد ماکسیموس معترف بوده رو حدود 680 میلادی نوشته
هر سه به الوهیت مسیح اعتقاد داشتن ولی در ذات انسانی و ربانی(ربوبیت) مسیح اختلاف داشتن
پس هر سه گروه، پدر پسر و روح القدس رو به عنوان خدا قبول داشتن (بر خلاف اریوسیها که شبیه اسلام می اندیشن یعنی معتقدن خدا یکتاست و مسیح پیامبر و مخلوق خداونده)
گروه اول کالسدونی ها هستن که مرام نامهشون با طرد نستوری ها و ائوتوخوسی ها (مونوفیزیتها) در شورای 451 کالسدون تکمیل میشه
که طبق این مرام نامه باور داشتن مسیح، خدای پسر، دو ذات انسانی و الهی داره (این یعنی دو طبیعت گرایی یا دیوفیزیتیسم) و این دو ذات در یک واحد جمع شده