حتما شنیدید و دیدید که یکی از رهبران احزاب کرد اعلام کرده به هیچ وجه قصد ندارد با #شاهزاده_رضا_پهلوى بر سر یک میز بنشیند.
نامش #مصطفی_هجری ست.
پیش تر در مورد ماهیت دو حزب اصلی کرد به قدر کافی نوشته ام که در آخرِ این رشتو لینک مجدد ارایه میدهم.
زن کشی،برادر کشی،بیعت با صدام در 👇
اوج جنگ هشت ساله و تجارت با دارایی هایی که در جهت کمک رسانی به حزب گرفته بود،در کارنامه اش وجود دارد.
ابتدا او کیست؟
مصطفی هجری (۱۳۲۳ در نقده)فعال سیاسی کُرد اهل ایران و دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران است. او از ۲۰۰۴ تاکنون دبیرکل این حزب بودهاست.
تحصیلات ابتدایی و 👇
متوسطه را در نقده به پایان رسانید. هجری لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران میباشد و به زبان کردی (زبان مادری)، فارسی و ترکی آذری تسلط دارد. سال ۱۳۵۸ به عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران درآمد و سال ۱۳۵۹ به عضویت دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان ایران انتخاب شد.
اما به نکته👇
ای که باید اشاره کنم، #برادرکشی احزاب کرد است،احزابی که مدعی دموکراسی هستند،یکبار که اینان برای خود دم ودستگاهی بهم زدند و بوی کباب به مشامشان رسید به مدت۴ سال با سنگین ترین تجهیزات نظامی به جان هم افتادندو زنان وکودکان ومردان بی دفاع را قربانی کردند،جنگ کومله و حزب دموکرات 👇
کردستان ایران یا جنگ داخلی کردستان ایران، به درگیری های نظامی گفته میشود که از سال ۱۳۶۳ و با حمله حزب دموکرات کردستان ایران به نیروهای حزب کومله در اورامان آغاز شد و با آتشبس یکجانبه از طرف کومله در ۱۳۶۷ پایان یافت.
هجری را قاتل زنی میدانندکه نامش #فاطمه_اسدی از شیرزنان کرد👇
این مرز و بوم بود.
شرح ماجرا:
سال۱۳۶۳ بود و هجری #مسئول زندان مخوف (دوله تو)،آشوب در منطقه توسط گروهک ها بسیار زیاد شده بود،در این بین یک چاه کن بنام شاه محمد محمودی، همسرِ «فاطمه اسدی» قرار بود به درخواستِ مسئولین حسین آباد واقع در شهر دیواندره از توابع کردستان👇
، برای تامین آب روستای حسین آباد، در آن منطقه چاهی حفر کند که بدست نیروهای “مصطفی هجری”؛ از سرکردگانِ “گروهک دموکرات کردستان” به جرمِ کمک به سپاه پاسداران، دستگیر و زندانی می شود.
مصطفی هجری که به عنوانِ مسئولِ وقت زندان است برای آزادیِ همسر فاطمه اسدی درخواستِ ۲۰۰ هزار تومان 👇
پولِ نقد می کند و این زن نیز با فروش گوسفندان و وسائل خانه، پول را فراهم و برای وی می برد؛ اما مصطفی هجری نه تنها همسرش را آزاد نکرد، بلکه خود وی را نیز دستگیر و پس از یک ماه شکنجه، در تاریخ ۸ شهریورماه به قتل رساند.
فاطمه تنها۲۲ سال داشت و مادر دو فرزند که فرزند شیرخوارش👇
(بهاء الدین) نیز در اغوش مادر از دنیا رفت.از تنهافرزندباقی مانده ی این خانواده خبری در دست نیست.
روز ۲۵ آبان ماه امسال (۱۴۰۰) باقیمانده ی پیکر “فاطمه اسدی” شیر زنِ کرد، در جریان عملیات کاوشی در ارتفاعات چهل چشمه ی کردستان، تفحص و یافت شد.
شکنجه، تعرض و قتلِ یک زن ایرانی و 👇
بانوی کرد، به دست یکی از سرکردگان گروهک دموکرات کردستان در حالی اتفاق افتاد که این گروهک مدعی بود “خَلقِ کُرد” را نمایندگی می کند!
مصطفی هجری” در فاجعه ی کشتارِ مردمِ “نقده” نقش مهمی داشت.
دریافت پول و همکاری با صدام:
هجری که نماینده ی گروهک دموکرات کردستان برای مذاکره با
صدام حسین برای دریافت کمکهای رژیم بعثی عراق به گروهک دموکرات کردستان، انتخاب شده بود،دیری نپایید که در مصاحبه ای تلویزیونی با افتخار اعلام کرده است که گروهک دموکرات کردستان برای مبارزه با ایران، “از صدام حسین” (رئیس جمهور عراق در زمان حمله به ایران) کمک های قابل توجهی دریافت 👇
کرده است.
اما پس از مدتی گزارشهایی درمورداختلاس و دزدی از همان پولها در مسیر نفع شخصی یکی از نماینده های خَلقِ کُرد منتشر یافت مبنی بر اینکه: بخش مهم پولهای دریافتی از “صدام حسین” را خرجِ مبارزه با ایران، نکرده و با پول های باقیمانده از رژیم بعثی عراق در حال حاضر علاوه بر 👇
نمایندگیِ خَلقِ کُرد! مشغول تجارت نیز هست.
در این رابطه یکی از رسانه های خارجی درباره وی نوشته است:” مصطفی هجری علاوه بر سیاست به تجارت نیز می پردازد… تجارت در فضای حاکمیت خاندان بارزانی (در اقلیم کردستان عراق)، مشروبات الکلی به داخل کشور، باج گیری از کولبران مرزی و…از 👇
مهمترین منابع درآمدی وی است،آری باج گیری از عزیزان کردی که تحت ظلم و ستم جمهوری اسلامی مجبور به کولبری هستند،اما باید باج مخصوص را به هجری بدهند و صدایشان در نیاید و از ترس جان خانواده،مهرسکوت بر لبان همواره بزنند.
اما در آخر،خدمت عزیزان کُردِ ایران زمین،عرض میکنم که کارنامه 👇
احزاب جدایی طلب روشن تر از هر روشنی ست،نارضایتی و غارت و فلاکتی که در خوزستان و تهران و مازندران و بلوچستان است،در اقلیم خودمختار کرستان هم هست،اینان برای شما بهشتی را ترسیم کرده اند دروغین،این تازه ترین تصویر از کردستان است،
خوب تماشاکنید،بارها گفته ام که چرا رهبران احزاب کرد👇
بجای انگلیس و استرالیاو امریکا و کانادا و اروپا به اقلیم کردستان بازنمیگردند و زندگی کنند؟؟
مگر نه که بهشت برین شان در انجاست؟
مگر نه که رسیدن به خودمختاری،خواسته ی اول و اخرشان است؟
کُرد عزیز میهنم،تمام اینان که برای شما ترانه ی دموکراسی را نجوا میکنند،پاسپورت های معتبر در 👇
جیب دارند و قرارنیست کنار منو شما در ویرانه های تجزیه شده بمانند.
در آخر دو رشتوی مهمی را که در مورد احزاب کردچندی پیش نوشته ام که در به شما پیشنهاد میکنم. #پسرعاقل_نوح
#مهاجرت
مدتها بود که علاقه داشتم درباره ی این موضوع بنویسم،
با اندک اختلاف در بین تاریخ نویسان،در طول تاریخ ایرانیان را تنها ملیتی میدانند که هرگز ازبرای زندگی بهتر، مهاجرت دسته جمعی به مثابه ی کوچ و ترک میهن نکرده اند،زیرا این خاک غنی همه چیز داشته،ثروت و آب و زمین حاصلخیز تا فصول مطمئن برای سرمایه گذاری های زندگی در تمام دوران و زمینه های اشتغال فراوان و زندگی مناسب و فقط شرایط سیاسی تحت حکمرانی گاها باعث مهاجرت گشته.
اما بزرگترین مهاجرت ایرانیان بصورت تکنفره یک فاجعه بود که در سال ۱۹۷۹ به بعد رخ داد که در طول رشتو،به آن میپردازیم:
👇
ابتدا مهاجرت به ایران(معکوس):
۱-دوران باستان
مهاجرت آریاییها: در حدود ۱۵۰۰تا۲۰۰۰ سال پیش از میلاد، قبایل آریایی به منطقه فلات ایران مهاجرت کردند. ،این مهاجرتها به دلایل اقلیمی و زیستی انجام شدند و تأثیرات عمدهای بر ترکیب جمعیتی و فرهنگی منطقه داشتند.👇
۲-دوران هخامنشی
تبعید و انتقال جمعیت: در دوران هخامنشی، برخی از جمعیتها به دلیل سیاستهای امپراتوری و یا به عنوان بخشی از سیاستهای استراتژیک امپراتوری به مناطق دیگر منتقل شدند. برای مثال، برخی از یهودیان پس از تسخیر بابل توسط کوروش کبیر به ایران کوچ داده شدند.👇
حالا مشخص شده که اقای مایک پنس مبلغ۴۱۸هزار دلار از گروهک مجاهدین خلق دریافت کرده(اقای روبین مقاله ای مهم ارایه داده اند که اهمیت موضوع را دو چندان میکند و در ادامه ترجمه و اصل مقاله را به حضورتان ارایه خواهیم کرد)
که نفراتی همچو 👇
مایک پمپئو با مبلغ ۲۱۰ هزار دلار و افرادی دیگر که مدارک انها در حال بررسی است و تنها دليل اينكه مدرك ايشون(مایک پنس)را بدست اورده ايم،نامزدي كوتاه مدت ریاست جمهوری بود که باید اسناد مالی را ارایه میداده و در این بین افراد بسیار دیگری هستند و پیگیر انها خواهیم بود.
بخوانید👇
موضوع رشوه و عدم شفافیت مالی این گروهک تروریستی کار را به جاهای خطرناکی کشانده،حتما یادمان هست سناتور خواهان جنگ اقای لیندسی گراهام بخاطر تنها۲۶۰۰دلار بی اعتبار شد و البته👇
#بسیار_مهم
لطفا با این اسناد و مدارک و تاریخ ها به دقت توجه فرمایید.
به بهانه ی این رفتار معصومه علینژاد و فالو کردن مجدد آقای #ترامپ و به نوعی چرخش مسیحانه! مینویسیم:
کمی روشنگری میکنم در باب اینکه چرا و بر اساس چه فاکتور و مبنایی،علینژاد درخواست ۵۰۰میلیون دلار غرامت کرده است؟
«نیز ما در دولت آتی بی شک پیگیر این غارت ملی هستیم
علینژاد:من روزانه ۱۰۰۰۰دلار بابت هر روز بازداشت برادرم میخوام!!!!
این رقم از کجا اومده؟
بخش مهم رشتو،برامده از اسنادیست که از دادگاه فدرال امریکا بدست ما رسیده.
#لایحه ی دوم خانوم @AlinejadMasih حاوی چند درصد دروغ بود؟
جواب: ۰/۱۰۰
پس از بازپسگیری لایحه ی اول بخاطر وجود چند👇
علی هریسچی(وکیل مسیح علینژاد) در لایحه نوشته: موکل من درخواست این رقم را برای هر روز بازداشت برادرش بابت خسارات روحی طلب میکند و این مبلغ جدا از خسارات اقتصادیست!!
حال سوال اینجاست که بازداشت برادر چه مشکل اقتصادی ایی برای ایشان حادث نموده؟
رشتو مستند و قابل گزارش
#پول_اصلاحات
این رشتو مشتی است نمونه ی خروار!
حتما از فعالیت ج ا و جبهه ی اصلاحات شنیده اید،اما قطعا تصوری که از آن دارید،بسیار دور از واقعیت است،اصلاحطلبان به زیر نام های متعدد قادر هستند از هر شکلی به شکل دیگر درایند و تغییر مسیر موقت دهند،
این رشتو در👇
به گوشه ای از فعالیت ها و تجارت انقلابی میپردازم.
مورد: زنی بنام فاطمه حقیقت جو!
@haghighatjoo نماینده ی بسیار محجبه ی مجلس ششم اسلامی که حالا ساکن مقر شیطان بزرگ است که حتی در زندگی شخصی خود دچار تحول شده و پس از جدایی رو به ازدواج سفید اورده،اما اینها فرعیات داستان است.👇
فاطمه را به نوعی هم مادر خرج و هم مادر ترزای جبهه ی اصلاحات میتوان نامید که در دوران شروع کار در ینگه دنیا،هم شور و هم شورای شهریار آهی و دوستان بود و آنچنان نقشی را در حال ایفا بود که حتی از این نشستن ها،بعنوان پیشرفت نام میبرد👇
#نفت_نایاک_غرامت_تکنولوژی
چرا سیامک نمازی وارد بازی غرامت،این تاراج ایران سوز شد؟
#بخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند:
از دروغگویی بپرهیز زیرا دروغ باعث روسیاهی است. متاسفانه در روزهای اخیر شاهد اشاعه ی خبری سراسر دروغ از جانب برخی سایت ها و کانال ها در فضای مجازی بر علیه شرکت آتیه داده پرداز بوده ایم. راویان این خبر کذب, بدون داشتن کمترین اطلاعاتی در مورد شرکت،سهامداران و مدیریت آن ،مالکیت آن را به دروغ به اشخاصی بخشیده اند که تا بحال هیچگونه سهام ، مسئولیت و اعتبار و ارتباطی در این شرکت نداشته اند.
با احترام:هیأت مدیره ی شرکت آتیه پردازان!!
در ابتدا از حساسیت و نفوذ این شرکت بگویم که:بیش از ۳۰ بانک بزرگ کشور، خدمات ارسال پیام کوتاه به مشتریان خود را به شرکت آتیه داده پرداز واگذار کردهاند.
اما شرکت مذکور چیست و چه اعضایی دارد؟
اما هیات مدیره ی شرکت فوق، در حالی این ادعا را مطرح کرد که سیامک و باقر نمازی(پدر و پسر و البته عمو و پسر عموی همسر مدیرعامل شرکت)در ایران به جرم جاسوسی دستگیر شده بودند(درگیری های میان حزبی و سازمانی امنیتی های درگیر تجارت نفت که سیامک نمازی در حین گفتگوهای ۱+۵ خود را به تهران رساند تا مقدمات حضور شرکت های بزرگ نفتی را هماهنگ کرده به زعم اینکه برجام امضاء،تحریم ها برداشته و تجارت نفت رونق میابد،در واقع نمازی را تفسیر میکنند که از هول حلیم در دیگ افتاد و دستگیر نهادهای امنیتی رژیم شد)👇
که در ادامه می افزاید👇
براساس اعلام روزنامه رسمی، موسس شرکت "آتیه بهار" سیامک نمازی به همراه دختر عمویش پری نمازی و همسرش بیژن خواجهپور هستند.
یکی از این شرکتهای زیر مجموعه، "آتیه داده پرداز" با فعالیت سرویس دهی خدمات پیام کوتاه و ارزش افزوده هست. "آتیه داده پرداز" حوزه کاریاش را، مهیاکننده بستر ارسال پیام کوتاه (انجام کلیه فعالیتهای سختافزاری و نرمافزاری مرتبط به امور ارتباطات سیار اینترنتی) معرفی کرد.👇
و #مهم تر اینکه:
بیش از 30 بانک بزرگ کشور اعم از خصوصی و دولتی، خدمات ارسال پیام کوتاه به مشتریان خود را به آتیه داده پرداز واگذار کرده اند. نکته اصلی اینجاست که بواسطه این واگذاری، اطلاعات شخصی و مالی میلیونها نفر از مشتریان بانکها به راحتی در اختیار کسانی قرار خواهد گرفت که مناسبات بشدت مشکوکی با خارج از کشور و سرویسها و نهادهای امنیتی غرب دارند.
جالبتر اینکه 43 نهاد حاکمیتی از جمله مجلس شورای اسلامی، وزارت کشور، ستاد اجرایی فرمان امام،سازمان ثبت احوال کشور، سازمان بازرسی کل کشور، نمایندگی ولی فقیه در حج و زیارت، وزارت کار، وزارت فرهنگ، وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، مرکز آمار ایران، سازمان هواپیمایی کشور، شرکت خدمات انفورماتیک ایران و... نیز با این شرکت قرارداد همکاری دارند!!!
همچنین علاوه براینها 14 رسانه رسمی کشور و 38 موسسه و شرکت خصوصی نیز خدمات سرویسدهی به مشتریان و مشترکان خود را به آتیه داده پرداز سپرده اند.👇
این بازداشتگاه تا میانه تابستان ۱۳۸۸ ناشناخته بود اما در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری شهرت جهانی پیدا کرد.
در فاصله ۱۸ تیر تا اوایل مردادماه ۱۳۸۸، محسن روحالامینی، محمد کامرانی، امیر جوادیفر، رامین قهرمانی و احمد نجاتی کارگر بر اثر جراحات وارده در اثر شکنجه در این بازداشتگاه جان باختند. . این زندانیان همگی در تظاهرات ۱۸ تیر۱۳۸۸ بازداشت شده بودند.
پانزده سال پیش در چنین ساعاتی، امیرجوادی فر از شدت شکنجه،در حالی که یکی از چشمانش از حدقه بیرون زده بود،دست و فک و دنده هایش شکسته شده بود،در اتوبوس زندان،جان داد.
امروز در پانزدهمین سالگرد #کهریزک پنج روز مرگ افرین را منتشر میکنیم:
کهریزک،جهنم تهران:👇
روز ۱۹ تیر بود بازپرس حیدری فر در حیاط پلیس پیشگیری به ما گفته بود اگر تا آخر تابستان زنده از بازداشتگاه کهریزک بیرون آمدید تازه بگویید کهریزک کجاست!!! همه در استرس بودیم که کهریزک کجاست که قرار است تا اخر تابستان از آنجا زنده بیرون نیاییم!!!
وارد بیابانهای کهریزک شدیم. همه در شک بودیم و نگران، آیا تا آخر تابستان زنده از کهریزک بیرون میآیم!!! حدود یک ساعتی پشت درب بازداشتگاه کهریزک بودیم…
مسئولین بازداشتگاه کهریزک بخاطر کمبود جا ما را پذیرش نمیکردند.. سعید مرتضوی به فرماندهی نیروی انتظامی فشار میآورد که بازداشتیها را باید پذیرش کنید… بعد از یک ساعت پذیرش شدیم… وارد بازداشتگاه کهریزک شدیم… همه ماها حس بدی داشیم… از درو دیوارهای بازداشتگاه صدای زجه ادمها به گوش میرسید… از بچه ۱۷ ساله تا پیر مرد ۶۰ ساله را برهنه کردند… فقط بخاطر اینکه شپش لای درز لباسهای ما نرود و با خود وسیلهای به داخل قرنطنیه یک نبریم… حدود ۳ الی چهار ساعت طول کشید تا همه دوستانمان برهنه شوند… همه از اینکه در جلوی یکدیگر برهنه میشدیم شرمگین و ناراحت بودیم… عینک افراد عینکی را به زور گرفتند از جمله (محمد کامرانی، محسن روح الامینی) و هر چی التماس کردند عینکها را پس ندادند… از داخل قرنطینه یک و دو صدای مجرمان خطرناک میامد و همه ما ترسیده بودیم که اینجا کجاست؟؟؟ وقتی یکی از دوستانمان از افسر نگهبان پرسید اینجا کجاست؟ گفت اینجا اخر دنیا است… اینجا خدا هم انتن نمیدهد… تازه فهمیدم وارد چه جهنمی شدیم… امیر جوادی فر از روز اول حال خوبی نداشت… بدنش زخمی بود و دندههایش و فکش شکسته بود…. از ساعت ۴ بعداظهر تا شب ساعت ۱۰ در حیاط نشستیم… هوا خیلی گرم بود و همه تشنه بودیم ولی خبری از آب نبود… در همان روز چند نفر از دوستانمان بخاطر اعتراض به وضعیت بازداشتگاه کتک خوردند… همه از ترس داشتیم سکته میکردیم… و همه در شوک بودیم… وارد قرنطینه یک شدیم که حدود ۱۳۶ نفر بودیم… مساحت قرنطینه خیلی کوچک بود که حدود ۶۰ متر مکعب بود… قرنطینه یک فاقد آب، تهویه، وسایل گرم کننده و خنک کننده، هرگونه کف پوش، موکت و تخت خواب، نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام بود…
حدود یک ساعت گذشت ۳۰ الی ۳۵ نفر از مجرمان خطرناک را از قرنطینه ۲ وارد قرنطینه ما کردند… با این حال که حتی جا برای نشستن خودمان هم نبود… تصورش هم سخت است که حدود ۱۷۰ نفر در مساحت ۶۰ متری باشیم… نشستن که سهل است، حتی جا برای نفس کشیدن هم نبود…. خواب به چشمهایمان نمیامد ولی خوب جایی هم برای خواب نبود… استرس زنده بیرون امدن از کهریزک یک لحظه از ما غافل نمیشد… همه به فکر این بودیم که بر خانوادههای ما چه میگذرد… چون کسی از خانوادهها از ما خبری نداشت… که ایا زندهایم!!! این افکار تا صبح گریبان گیر ما بود….
صبح روز ۲۰ تیر بود همه از شدت غم و اندوه در بازداشتگاه کهریزک شب را نخوابیده بودیم… حتی یک کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی را هم شب قبل برای غذا به ما نداده بودند… از شدت ناراحتی یادمان رفته بود که شب قبل به ما شام نداده بودند و گرسنه هستیم… ساعت ۱۰ صبح بود مجرمان خطرناک همه از شدت گرما برهنه بودند و در دست شویی به یک پیرمرد مجرمی به نام بابا علی تجاوز میکردند و این عمل مجرمان برای ما وحشت آور و ناراحت کننده بود… بیشتر دوستان دست شویی داشتند ولی شرم و حیا اجازه نمیداد تا به دستشویی بروند… هوا داشت گرمتر میشد و همه ما بیتابتر میشدیم. حدود ساعت ۱۱ صبح بود که چند نفر از مجرمان خطرناک پشت درب قرنطینه یک با لولههای پی بیسی ایستاده بودند و به ما گفتند تا ۳ شماره میشماریم باید به حیاط برویم… وقتی از درب قرنطینه خارج میشدیم با لوله پی بیسی بر سر و صورت ما میزدند. وارد حیاط بازداتشگاه کهریزک شدیم و همگی پا برهنه بر کف اسفالت داغ سوزان برای آمارگیری نشستیم… تمام پاهایمان از شدت گرمای آسفالت میسوخت ولی نمیتوانسیم اعتراض کنیم… هر کسی اعتراض میکرد به بیرون از صف برده میشد و به شدت با لوله پی وی سی کتک میخورد… حدود ۱۵ دقیقه از آمار گیری گذشت و شکنجهها بیشتر میشد. افسر نگهبان محمدیان دستور داد در آفتاب سوزان بر کف حیاط کهریزک چهار دست پا راه برویم… باورش برایمان خیلی سخت بود که به کدامین گناه باید شکنجه شویم… ولی مجبور بودیم تن به شکنجه دهیم… همه چهار دست پا میرفتیم از بچه ۱۷ ساله تا پیر مرد ۶۰ ساله… کف دستهایمان و زانوهایمان از شدت گرمای آسفالت سوخته بود و آن زخمها بیشتر و بیشتر میشد… من چون از قبل پایم شکسته بود نتوانستم چهار دست پا راه بروم و استوار محمدیان گفت کسانی که نمیتوانند چهار دست پا راه بروند باید حدود ۵ ضربه 👇
(تصویر علی اکبر حیدری)
بر کفت دستهایشان لوله پی بیسی بزنم. من و چند نفر که چهار دست پا نمیتوانستیم برویم حدود ۵ ضربه بر کف دستهایمان زد… آنقدر محکم زد از دست کفهایمان خون آمد.. استوار محمدیان از نظر من یک بیمار روانی بود و هیج رحمی نداشت… همه گرسنه و بیجان در داخل حیاط در آن افتاب سوزان شکنجه شدیم… دیگر هیچ طاقتی نداشتیم ولی مجبور بودیم طاقت بیاوریم. افسر نگهابان در سر صف یک شعار میداد که باید با صدای بلند آن را فریاد میزدیم… اینجا کجاست؟؟ کهریزک… کهریزک کجاست؟؟؟ اخر دنیا… از غذا راضی هستید؟؟ بله قربان؟؟؟ ادم شدید؟؟؟ بله قربان… باید انقدر این جملهها را فریاد میزدیم تا دیوارهای کهریزک به لرزه بیوفتد.
بعد از شکنجه همه بیجان بودیم و باز با کتک وارد قرنطینه یک شدیم… حدود یک ساعتی گذشت… همه از درد داشتیم ناله میکردیم… امیر جوادیفر حالش داشت بر اثر جراحتهایش بدتر میشد… بعد از ۲۴ ساعت گرسنگی ناهار اوردند… ناهار یک عدد کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی بود که مجرمان خطر ناک با دستهای آلوده بین ما تقسیم میکردند… برای اینکه زنده بمانیم مجبور بودیم آن غذای کم را بخوریم… خیلیها نخوردند… مجرمان خطرناک از شدت گرسنگی همان یک کف دست نان و سیب زمینی هم از ما میگرفتند و میخوردند. از شدت گرما مرتب باید از آب چاه میخوردیم آبی که تصفیه نشده بود و بوی لجن میداد… در بازدشتگاه کهریزک سه عدد شیشه نوشابه خالی وجود داشت و باید در درون آنها اب میخوردیم… ظرف آبها خیلی کثیف بود و از دست شویی آورده بودند… ولی برای زنده ماندن مجبور بودیم دست به هر کاری بزنیم تا زنده بمایم… هوا در قرنطینه داشت گرمتر از قبل میشد و زخمهایمان بر اثر کثیفی داشت عفونت میکرد… از شدت گرما نفس کشیدن برایمان داشت سختتر میشد و هوای آزاد برایمان آرزو شده بود. هر یک ساعت برایمان روزها میگذشت… پیش خود فکر میکردم در کهریزک ساعت ایستاده است… شب شد و همه بیتاب و همه به فکر اینکه ایا زنده از اینحا بیرون میرویم… شبهای کهریزک خیلی دلگیر بود و هر شب برایمان سالها میگذشت… افسر نگهبان دستور داد تا دود موتور خانه را که برق بازادشتگاه کهریزک را تامین میکرد را از دریچهای به داخل بازداشتکاه بفرستند… و این کار توسط سربازها انجام شد… دیگر نفس کشیدن برایمان خیلی سخت شده بود… دود داخل بازداشتگاه را گرفته بود و چشمهایمان از شدت دود میسوخت… خدایا اینجا واقعن آخر دنیا است… گویی اینجا نفس کشیدن هم جرم است…👇