در دوره #تانگ، نقاشیهای چینی عموما به طراحی چهره و کاراکتر معروف هستند و عموما هنوز دوره طلایی طراحی منظره در چین از راه نرسیده، اما این به این معنی نیست که اصلا طراحی منظره نداریم
بعضا نقاشیهایی رو داریم که راه رو برای طراحی منظره آبندگان باز کردن
حالا بیاید با هم بخشی از این نقاشی رو بخونیم و ببینیم که نقاشی چه چیزی رو کشیده
این نقاشی چی هست؟
نقاشی سفر امپراطور Minghuang به Shu هست
و همونطور که میبینید زمینه تصویر زرد و رنگ کوهها و زمین (مسیر سفر) سبز هست
اول از همه باید به رنگ نقاشی توجه کرد
همونطور که قبلا توی این رشتهتوییت کوتاه گفتم، رنگ سبز و آبی یعنی اینکه شما همینجوری نمیتونید به این محل برید و برای ورود به اینجا باید از دروازههای خاصی عبور کنید، مثلا وارد دنیای خدایان یا سرزمین مردگان بشید
و وقتی شما دارید سفر پادشاه رو در این تصویر میبینید، این یعنی که پادشاه تونسته وارد قلمرو خدایان و سرزمینی غیر از زمین عادی بشه که رسما اعتبار پادشاه رو میرسونه
برای شروع خوندن تصویر،طبق معمول،چون تصویر افقی هست، اون رو از راست به چپ میخونیم
این قسمت، ورود پادشاه رو نشون میده که از بین گذرگاههای مختلف داره سفرش رو آغاز میکنه
بعضی از افراد دارن راه پادشاه رو باز میکنن که خیلی جنب و جوش دارن و این یعنی ورود شخص مهمی رو گزارش میدن
تصویر مربوط به پادشاه رو گذاشتم که بتونید پیداش کنید
کاروان شاه هم بسیار طولانیه و خدم و حشم فراوانی داره که میةونید ادامه کاروان شاه رو قسمت بالای تصویر در دهانه کوه ببینید
اما به درختهای این قسمت توجه کنید،تقریبا هر درختی قبل از پل هست، بصورت تکی هست و ریشه مشترک با درخت دیگری نداره
یک یادآوری هم بکنیم که هر چیزی که از راست به چپ حرکت میکنه، در جهت جریان زندگی هست و زندگی و جوانی و طراوت رو نشون میده
هر چیزی به سمت راست حرکت میکنه، مرگ و تنها رو نشون میده
حالا صورت همه افرادی که این قسمت هستند رو ببینید، همه به سمت چپ نگاه میکنن بجز یک نفر
تنها آدمی که به سمت راست تصویر داره نگاه میکنه شخصی هست که اسب سیاه رنگ داره، و کمی ترس در حالت اون وجود داره و مطلقا هیچ شخص دیگری چنین چیزی نداره، این یعنی این آدم به انتهای زندگیش رسیده و احتمالا همینجا یا بزودی میمیره
اما شاه و خدمهاش چی؟
این دو هم ظاهرا دارن به سمت چپ نگاه میکنن
اینطور نیست
شاه داره روبروش رو نگاه میکنه و این عدم نگاه کردن به سمت چپ تصویر و نگاه به روبرو، نشون میده که شاه چقدر آدم منظمی هست و به نظم و قانون اهمیت میده و باید به روبرو نگاه کرد و نه اینکه به اطراف خیره شد
خدمه شاه هم اصلا اجازه نداره به جایی، بغیر از جایی که شاه نگاه میکنه نگاه کنه، درواقع مردم باید به شاه و نگاه شاه اطمینان داشته باشن و بدونن جایی که شاه نگاه میکنه، حقیقت وجود داره و نه جای دیگری
بیچاره مردم
تا اینکه میرسیم به «پل» که نشان گذرگاه و عبور از مراحل مختلف هست
هنوز هیچکدوم از ملازمان شاه از این گذرگاه عبور نکردن و این جدا بودن شاه و مردم رو نشون میده که در بخش دیگر تصویر هستند (حالا بهش میرسیم)
اما به دو تا درخت اطراف پل دقت کنید
هر دو به سمت هم هستند
درختی که سمت شاه هست، به سمت چپ تصور هست و نوید دهنده زندگی هست و کمی افراشتهتر هست
اونی که اونطرف گذرگاه هست، به سمت چپ خم شده و این یعنی در حال مرگ هست و جالب اینه که به سمت درختدیگه خم شده و داره تقاضای زندگی میکنه
انگار شاه با حضورش زندگی هدیه میاره
خب حالا به بخش وسطی میرسیم که مقصد اولیه شاه هست
اینجا چه خبره؟
این قسمت سرزمین میانی هست، جایی که مردم عادی در اون کار و زندگی میکنن
عموما زیر نظر پادشاه هستند و زندگی خوبی دارن
چرا خوب؟
به شکوفههای درختها دقت کنید
بیشتر مردم شاد هستند و در حال سپری کردن اوقات خوشی هستند
یا دارن استراحت میکنن
یا دارن کار و تجارت میکنن
و پیرمردی هم که در تصویر هست، انگار داره به گذشته خودش نگاه میکنه و از اینکه اینطوری به آخر زندگیش رسیده خوشحاله و افسوسی در چهرهاش نیست
حتی حیوانات هم از این سبک زندگی خوشحال هستند و در حال شادی کردن هستند
حتی حیواناتی که در حال بارکشی هستند هم چهره خندانی دارن و نگاهشون به آینده خوش هست، بجای نگاه به عقب
درختها هم که در تصل جریان زندگی هستند، اکثرشون ریشههاشون به هم تنیده هست که بر دوستی و زندگی مشترک تاکید میکنه
و البته همه اینها ممکن هست تنها به یک دلیل
وجود ملوکانه حضرت پادشاه که همه در زیر نظر نظمی که اون برقرار کرده دارن با آسایش زندگی میکنن
پادشاه همچون کوهی نشانگر این نظم هست و نه تنها بر قله خودش درخت همیشه سبز داره بلکه با دوراندیشیش در افق دور دست هم حضور داره
اما در قسمت سوم این تصویر چی میبینیم؟
این قسمت مربوط به بدنه زندگی مردم و زندگی روزمره هست
جایی که مردم به عبور از پستی و بلندیها به فرهنگ چینی احترام میگذارن و زندگی رو براساس آموزههای اون جلو میبرن
مردم همه در جریان زندگی هستند و دارن از سمت راست به سمت چپ میرن و نگاهی رو به آینده دارن
یکی تازه بچهدار شده
یکی پدر پیرش رو به جلو میبره و خانوادهها در حال تصمیمگیری هستند که از کدوم سمت زندگی باید برن (بالا - یا پایین)
مردم در این فرهنگ چینی باید احترام بزرگترها رو نگه دارن و در سختیها به هم کمک کنن
و روی این تصمیمگیریهای زندگی، این اتاق نظر و هم دلی هست که باعث زندگی شاد خواهد بود
درختها به هم پیوسته هستند و دوستی رو نشون میدن
اما پشت هر تصمیمی ممکنه خطراتی باشه و نهایتا بعد از بعضی تصمیمها و در میانه راه ممکنه به پایان خط برسی و مرگ در انتظارت باشه
به مردی که پشت کوه و داره به سمت مرگ (سمت راست ) نگاه میکنه دقت کنید
اما نهایتا نقاش دوباره تاکید میکنه که سختیها با همدلی و دوستی و استقامت حل میشه
حالا کودک رو ببینید که به راه پدرش در زندگی ادامه میده و دنبال اون میره،هر دو به سمت چپ که جریان زندگی هست دارن میرن
و شکوفههای درخت آغاز زندگی و بهار زندگی کودک رو نشون میده
مجدد میرسیم به کاروانی که در حال طی کردن روزهای سختی هست (چون داره به سمت راست میره)
شیب رو به بالای کوه باعث شده بعضی تندتر مسیر رو بالا برن و بعضی با آرامش بیشتر
دقت کنید که چون این راه خطر داره همه به سمت راست حرکت میکنن انا بعد از مدتی دوباره جریان زندگی بر میگرده
نهاتا همه این راههای پر پیچ خم دارن به جایی میرن که احتمالا مقصد نهایی شاه هست و برای این باید چالش عبور از راههای خطرناک کوه رو پذیرفت، بعضی مثل اون دونفر بالایی، خسته شدن و یا نتونستن ادامه بدن و دارن بر میگردن
راه سختیه و کار هر کسی نیست
جایزه نهایی به افرادی داده میشه که تا پایان این مسیر برن
سرزمین نهایی در پشت کوههای سر به لفک کشیده و در پشت ابرهای آسمان قرار گرفته
حالا یکبار دیگه به اون کوههای کوچک و بدون زائده اول تصویر نگاه کنید
آرام و بدون خروش، جایی زیر نظر خدایان
ای کاش وقتش بود و راجع به نحوه طراحی کوهها و درختها و ابرها هم مینوشتم، ولی واقعا از حوصله بحث خارجه
اگر از این توضیحات خوشتون اومد، لطفا ریتوییت کنید که دنبال کنندههاتون هم بتونن بیان و این رشتو رو بخونن
به مناسبت ۸ مارس و روز جهانی زن، میخوام راجع به یک زن چینی صحبت کنم که باعث شد حدود 36 میلیون نفر در چین کشته بشن و سلسله تانگ در چین رو به ضعف بره و اینقدر داستانش تاثیرگذار بود که برای قرنها سینه به سینه چرخید
در این رشتو با من همراه باشید تا شما رو با Lady Yang آشنا کنم
قبل از اینکه به خود این خانم برسیم، باید از کمی قبل شروع کنیم و همین اول بگم که من هم داستان واقعی رو تعریف میکنم، و هم شعری که از روی داستان واقعی سروده شد و نهایتا نتیجه میگیریم
اول داستان واقعی
امپراطور Xuanzong یکی از بهترین پادشاهان تاریخ چین هست و یکی از شاهانی که دوره تانگ رو با ادامه مسیر خوب شاهان گذشتهاش به اوج خودش رسوند و به مهمترین کشور دنیا در دوره خودش تبدیل کرد، حتی دین رسمی چین رو به دائویسم تغییر داد
همین اول بگم که ما در مانوی فقط یک عیسی نداریم، بلکه چند تا عیسی داریم که هر کدوم با دیگری متفاوته
توی این رشتو میگم که هر کدوم از این عیسیها چه کارکردی داشته
رشتو کمی طولانی میشه و امیدوارم ارزش وقتی که میگذارید داشته باشه
نکته اول، در مانویت ما واژه «عیسی» نداریم و این واژه بصورت Yyšw ثبت شده که بصورت Yišō یا «ییشو» یا «عیشو» خونده میشه لذا هرجا میکم عیسی، منظورم درواقع «عیشو Yyšw» هست
عیسی در قرآن به یکی از پیامبران اولوالعزم اطلاق میشه، دقت کنید که یکی دونستن عیسی در قرآن با مسیح یا Yeshua «یشوع» از حوصله این بحث خارجه
اگر خواستید بدونید واژه عیسی از کجا اومد ویدیو رو ببینید
چون همجنسگرایی نتیجه مطلوب پیشبرد زندگی را ایجاد نمیکرده و درعوض موجب به پایان رساندن نسل بشر میشده همجنسگرایی به عنوان قربانی کردن برای دیوان در نظر گرفته میشده است
دادستان دینیگ پرسش 71-76
همانطور که زنها با همکاری با دیوان عملا به دیو تبدیل میشدن همجنسگرایی هم همینطور بوده
همجنسگرای مفعول، بعنوان همخواب دیو و فاعل، بعنوان دیوسوار توصیف شدهاند
وندیداد 31-32 / 8
دیو کیست؟
چه کسی برای دیوان قربانی میکند
چه کسی از دیوان سواره میگیرد؟
چه کسی آوند دیوان است؟
چه کسی همخواب دیوان است؟
چه کسی همقدر یک دیو است؟
...
پس اهورامزدا گفت
ای زردشت سپیتمان، آن مردی که مورد لواط قرار مییگیرد، آن مردی که لواط میکند، همانا او دیو است، او برای دیوان قربانی میکند، او سوار بر دیوان میشود، او آوند دیوان است. او همخواب دیوان است
امروز میخوام راجع به #بودیسم و گسترش اون در چین بنویسم، اگر به ادیان علاقه دارید توصیه میکنم این رشتو رو بخونید، احتمالا وقتی بفهمید بودیسم چجوری در چین فراگیر شد تعجب میکنید
حالا چرا ممکنه تعجب کنید؟
چون بودیسم رو 安世高 یا Ān Shìgāo در چین فراگیر کرد
خب که چی؟ مگه کیه؟
دو تا روایت خاص راجع به آنشیگائو، هست که هر دو تا رو میگم، اما هر دو روایت در یک موضع کاملا با هم توافق دارند
آنشیگائو، ایرانی بود
ها؟ ایرانی بود؟
بله، آنشیگائو یک ایرانی پارتی بود که در قرن دو میلادی زندگی میکرد
سال 101 میلادی به دنیا اومد
سال 148 رفت چین
وو 168 مرد
و همینجاست که دو تا روایت داریم
بعضی میگن، یک نجیبزاده و شاهزاده ایرانی بود که بعنوان یک مهمان (اجباری) به چین فرستاده شد
مثل اینها که یک نفر از خاندان سلطنتی رو میفرستن دربار رقیب که اگر اشتباهی کردن جون اون عضو خاندان سلطنتی رو بگیرن