پدرم متولد ۱۳۲۳ بود یعنی سه سال پس از رفتن رضاشاه در روستا به دنیا آمد با یکدست لباس به تهران آمد سوادی درحد خواندن نوشتن داشت و از همان کودکی کار کرد نه پشتوانۀ مالی داشت و نه حمایت خانوادگی. با کارگری درمغازه بزرگ شد هر نوع نظریۀ تاریخیـسیاسی که برای تبیین انقلاب ارائه شود/۱
باید چنان باشد که با زندگی واقعی نسل پدران ما سازگار باشد وگرنه برآمده از ذهنیات و بیگانه با واقعیت است در این نوشته میخواهم با مثال پدرم، نشان دهم برخی نظریههای انقلاب ۵۷ چقدر بیراهند!
پدرم در ۲۷ سالگی ازدواج کرد(۱۳۵۰) همان روستازادۀ کارگر و بیپشتوانهای که ۱۳۲۳به دنیا آمده/۲
و در ۱۳۳۳ به تهران آمده بود با کارگری از نوع روزمزد در ۱۳۵۵ خانه داشت مغازه خریده بود و خودرویی صفرکیلومتر هم که به قول خودش «از درب کارخانه» تحویل گرفته بود دو فرزند هم داشت اگر فرض را بر این بگیریم که پدرم(بعنوان نمونۀ یک نسل) از بیستسالگی (۱۳۴۳) عزمش را برای ساختن زندگی/۳
جزم کرده و با هدف تشکیل خانواده و زندگی مرفه تلاش کرده بود در فاصلۀ دوازده سال از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۵ به همۀ این اهداف رسیده بود (در ۳۲ سالگی) اکنون پرسشی اساسی که باید پاسخ داد این است چطور ممکن بود فردی با کارگری بتواند در مدت ۱۲سال به خانه، مغازه، ماشین و زن و فرزند برسد؟/۴
توضیح اقتصادی این وضعیت چیست؟ یادآوری میکنم پدرم اهل دلالی یا پول بادآورده نبود پشتوانۀ خانوادگی هم نداشت پس چگونه او این مسیر را طی کرد؟ پاسخ روشن و ساده است اما شگفتا که همین نکتۀ ساده در کتابهای تاریخیـتحلیلی و در نظریههای انقلاب به درستی بازتاب نیافته است/۵
و بدتر اینکه اصلاً آن را وارونه جلوه داده اند جواب این است که در فاصلۀ سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۵ تورم بسیار پایین بود(گاهی نزدیک به صفر و اغلب زیر ده درصد) اما در مقابل درآمد سرانۀ ایرانیها به سرعت بالا میرفت وقتی درآمد رشد کند و هزینۀ زندگی رشد نکند فرد امکان مییابد پسانداز کند/۶
و نیازهای اولیۀ زندگیاش را تأمین کند به همین سادگی! اما دو سال بعد یعنی دو سال بعد از اینکه نسل پدر من از بیبضاعتی محض به تمام نیازهای ضروری رسیده بودند انقلاب شد! سال ۱۳۵۴ سالی است که ایرانیها بالاترین درآمد سرانه ی تاذیخ خود را تجربه کردند برخلاف اینکه برخی دایم میگویند /۷
توزیع درآمد سرانه متوازن نبود اما پدر کارگر من بعنوان نمایندۀ یک نسل از آن افزایش درآمدسرانه بسیار منتفع شده بود بخشی از نظریههایی که دربارۀ انقلاب وجود دارد نابسامانی اقتصادی(از تورم وتوزیع نامناسب وشکاف طبقاتی تا بالارفتن سرسام آور هزینه های زندگی)را دلیل انقلاب معرفی میکنند/۸
این نظریهها هرگز نمیتواند درست باشد نه از جهت اقتصادی و نه حتی از جهت روانشناختی! چطور ممکن است نسلی که در یک فرایند پانزده بیست ساله از هیچ به همهچیز رسیده بود با دو سه سال تورم و بالارفتن هزینه های زندگی چنان دچار استیصال، خشم و سرخوردگی شود که حاضر شود گلوله بخورد اما /۹
حاکم بیدادگر را سرنگون کند؟! نظریههای سیاسیـتاریخی باید با عینیات و زندگی واقعی مردم تطابق داشته باشد اگر تصور میکنید داستان زندگی پدرم یک استثنا بوده اطرافتان از افراد هفتادهشتادساله بخواهید زندگی اقتصادیشان بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۵ را شرح دهند ابتدا این عینیات و این /۱٠
تجربه های زیسته را بشنوید و مطالعه کنید تا اگر روزی به امید خدا به لندن رفتید و آنجا کتاب «ایران بین دو انقلاب» را نوشتید نتیجۀ کار شما اینقدر بیربط به واقعیت زندگی ایرانیها نباشد! مشکل عمومی تاریخنگاری و نظریهپردازی در ایران این است که تاریخ نگار و نظریه پرداز /۱۲
با پیشفرضها و انگارههای قبلی خود به سراغ تاریخ میآید و با سندپژوهی فقط همان شابلونهایی را که با خود به تاریخنگاری آورده است را پر میکند مانند کتاب نقاشی کودکان که نقاشیها پیشتر کشیده شده و فقط باید با مداد رنگی آنها را رنگ آمیزی کرد در مقابل آن، نوع نگاه /۱۳
دین و سیاست در چند نکته بخصوص در تحول عقاید ایدئولوژیک همپوشانی دارند برای نمونه، کیش های دینی گوناگونی زمینه سوسیالیسم اخلاقی را فراهم کرده اند و خود این نوع سوسیالیسم سبب پیدایش شکلهای سوسیالیسم مسیحی، سوسیالیسم اسلامی و مانند آن شده است پروتستانتیسم به شکل اندیشه خود کوشی و/۱
مسئولیت فردی کمک کرد که در لیبرالیسم کلاسیک بیان سیاسی یافت اما بنیادگرایی ( fundamentaism) دینی متفاوت است در این معنا که سیاست ( و در واقع همه ی جنبه های زندگی شخصی و اجتماعی) را در برابر «حقیقت وحی» آموزه دینی در مرتبه دوم قرار میدهد از این چشم انداز زندگی سیاسی و اجتماعی /۲
باید بر پایه اصول اساسی یا اولیه دین و بطور کلی با پشتیبانی باور به حقیقت محض متون مقدس سازماندهی شود چون میتوان این گونه اصول را به یک جهان بینی فراگیر بدل کرد بنیادگرایی دینی را هم میتوان به خودی خود یک ایدئولوژی دانست دربارهی ریشه بنیادگرایی و علت خیزش دوباره آن در پایان /۳
حدود ۵۵ سال قبل چائوشسکو برای افزایش جمعیت سقط جنین و دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری را در رومانی ممنوع اعلام کرد
در سال اول این برنامه، نرخ زایمان از ١/٩ به ٣/٧ افزایش پیدا کرد
اما بعد از مدت کوتاهی، نرخ زاد و ولد /۱
به سرعت کاهش یافت و سقط های خانگی و غیر علمی، قاچاق لوازم IUD از آلمان و نسخه هاى جعلى پزشکان رايج شد طوریکه از ١٩٦٦ تا ١٩٨٩ که چائوشسکو تیرباران شد حداقل حدود ١٠٠٠٠ نفر جان خودشان را به خاطر سقط جنین ناایمن از دست دادند و مرگ مادران دو برابر بیشتر شد
از طرفی با وضع این قانون /۲
خیلی از بچه های متولد شده ناخواسته بودند و خانواده ها آنها را به پرورشگاه ها تحویل دادند (حدود ۱۷۰۰۰۰ کودک) که بعدها به این بچه ها، یتیم های چائوشسکو میگفتند
بسیاری از این بچه ها در یتیم خانه ها مورد شکنجه و آزار قرار میگرفتند رژیم کمونیستی این تصاویر را تا پیش از آن از /۳
پاسخی به ادعای علی شریعتی در مورد دانشمندان ایران باستان
شریعتی مینویسد:
اسلام را نگاه کنید در همان بیست سال اول به اندازهای چهرههای درخشان طلوع میکند که در هزار سال ایران باستان هرچه میگردی یکیش را نمی یابی! این اواخر، در زمان انوشیروان و بعد از او به اسم چند طبیب و حکیم /۱
برمیخوریم اماچه زود دماغ سوخته میخرند اسمها همه خارجی است بختیشوع و…آری، اینها دانشمندان روم شرقیاند که از ترس مسیحی شدن ژوستینین در رفته اند و به اینجا آمدهاند و دانشگاه گندیشاپور راساختهاند پناهندگان سیاسیاند پس اوّلین دانشگاه ما را هم درعصرطلایی باستان یونانیها ساختند/۲
ادعاهای شریعی درباره دانشمندان ایرانی نه تنها توهین آمیز است بلکه نشان دهنده سطح پایین اطلاعات و بی سوادی نویسنده است
در پاسخ باید گفت:
۱- در ایران باستان دانشمند وجود داشت و علم و دانش بسیار رواج داشته برعکس ادعای شریعی تعداد آنها اندک نیست و نامها هم کاملا ایرانی بوده است/۳
وحشت بزرگ دیکتاتورها همیشه این بوده که روزی تنها بمانند این وحشت در بحبوحه ی اعتراضات مردمی بزرگتر و در ذهن دیکتاتورها بازسازی میشود ریزش در بدنه ی نیروهای سرکوب اولین نشانه های تنهایی او در ادامه ی مسیری است که همه فهمیده اند که اشتباه است اما دیکتاتور اصرار بر ادامه ی آن دارد/۱
سماجتی که از روح سرکش و غیرقابل انعطاف دیکتاتورها نشات میگیرد و دلیل اصلی سقوطشان همین سماجت بر ادامه ی حماقتشان است و البته این خاصیت همبستگی ملی در خیزشهای مردمی است که با شعله ورتر شدن آتش انقلاب فروریختن دیوار جدایی بین مردم معترض و بدنه ی مردمی سرکوبگران را تسهیل میکند /۲
و آنان را به این باور نزدیک میکند که راه نجاتشان در همراهی با خواست مردمشان است اینکه عده ای هنوز علیرغم نشانه های پدیدارشده بر طبل توطئه رژیم در این حوزه میکوبند یا در تحلیل وقایع ناتوانند و یا در دام پروپاگاندای رژیم افتادند که با نشر چنین مهملاتی سعی در لاپوشانی ضعف خود و /۳
استبدادگری حاکميت نيمی از فاجعه تاريخی استبداد در ايران است نيم ديگر آن استبداد پذيری ملت است ظالم با تكيه بر بی حرکتی مظلوم به ظلم خود ادامه میدهد در هر کجا که انسانها به واسطه نا آگاهی، عادت، ترس، طمع، فريب خوردگی و يا مسخ، استبداد را بپذيرند آزادی به دست فراموشی سپرده میشود /۱
سر خم کردن در مقابل ماموران، مقامات و عوامل یک حاکميت مستبد، تنها سبب تداوم و توسعه آزادی کشی میشود هيچ ملتی خود را از بند استبداد نخواهد رهاند مگر آنكه به درجه ای از رشد فکری و تكامل اجتماعی برسد که حضور ستم و نبود آزادی برايش غير قابل تحمل شود /۲
ملتی که ستم سالاری را به هر دليلی تحمل میکند هرگز آزاد نخواهد شد تا زمانیکه آزادگی نه بعنوان یک شعار و حرف و آرزو بلكه بعنوان یک درک عميق و باور محكم جا نيافتد انسانها هرگز برای کسب آزادی از قيد و بند استبداد حاکم اقدام نخواهند کرد /۳
میگویند چرا #شاهزاده مدعی تاج و تخت نیست و اینکه شخصیت کاریزماتیک ندارد!
واقعیت این است که پهلوی سوم، دوران کیفیت را باید رهبری کند پهلوی اول و دوم مراحل کمی تجدد و توسعه را طی کردند #پهلوی_سوم مرحله کیفی است در این مرحله قرار است توسعه پایدار یا همه جانبه داشته باشیم /۱
آنچه از نظر گویندگان چنین سخنانی اشکال و ضعف میباشد از نظر نسل جوان امروز نقطه قوت و امتیاز است
ایران امروز نیازمند پادشاهی مانند نادرشاه و شاه اسماعیل نیست با اینکه آنان افتخار تاریخ هستند ولی جامعه ی امروز تعریف دیگری ازحکمرانی دارد و درنتیجه پادشاهی با گرایشی متفاوت میخواهد/۲
نسل جوان امروز، تحصیل کرده، مدرن، خلاق و صاحب تصمیم و اراده است این نسل قشون نیست، رعیت نیست شهروند است اگر #شاهزاده در پی دست یافتن به میراث پدری خود بود این وظیفه خود او بود وظیفه شهروندی و ملی نبود یا اگر شخصیتی نفوذناپذیر و قاطع مانند خمینی و دیگر رهبران سیاسی گذشته داشت/۳