Thread by @hafezshyrazi72

دین و سیاست در چند نکته بخصوص در تحول عقاید ایدئولوژیک هم‌پوشانی دارند برای نمونه، کیش های دینی گوناگونی زمینه سوسیالیسم اخلاقی را فراهم کرده اند و خود این نوع سوسیالیسم سبب پیدایش شکلهای سوسیالیسم مسیحی، سوسیالیسم اسلامی و مانند آن شده است پروتستانتیسم به شکل اندیشه خود کوشی و/۱

https://twitter.com/Fahimehkhezr/status/1642283181440204800

مسئولیت فردی کمک کرد که در لیبرالیسم کلاسیک بیان سیاسی یافت اما بنیادگرایی ( fundamentaism) دینی متفاوت است در این معنا که سیاست ( و در واقع همه ی جنبه های زندگی شخصی و اجتماعی) را در برابر «حقیقت وحی» آموزه دینی در مرتبه دوم قرار میدهد از این چشم انداز زندگی سیاسی و اجتماعی /۲

باید بر پایه اصول اساسی یا اولیه دین و بطور کلی با پشتیبانی باور به حقیقت محض متون مقدس سازماندهی شود چون می‌توان این گونه اصول را به یک جهان بینی فراگیر بدل کرد بنیادگرایی دینی را هم میتوان به خودی خود یک ایدئولوژی دانست درباره‌ی ریشه بنیادگرایی و علت خیزش دوباره آن در پایان /۳

سده بیستم دو توضیح متعارض ارائه شده است نخست آنکه بنیادگرایی را از اصل، نوعی نابهنجاری و نشانه بیماری سازگاری می‌بیند که جوامع به محض خوگرفتن با فرهنگ مدرن و سکولار دچارش میشوند توضیح دوم حاکی از آنست که بنیادگرایی اهمیتی ماندگار دارد و معتقد است که این تفکر پیامد شکست جریان /۴

سکولاریسم در برآوردن خواست همیشگی انسان برای دستیابی به حقیقت «برتر» یا حقیقت معنوی است
در بخشهای مختلف جهان اشکال گوناگونی از بنیادگرایی دینی پدیدار شده است برای مثال از دهه ١٩٧٠در نتيجه پیدایش «راست نو مسیحی» که علیه سقط جنین فعالیت میکند و خواهان تدریس کشیشان در مدارس‌ /۵

ايالات متحده آمریکا و بازگشت به ارزشهای سنتی خانواده است اهمیت بنیادگرایی مسیحی افزون‌تر شده است در اسرائیل بنیادگرایی یهودی که جمعی از احزاب مذهبی کوچک از مدتها قبل آن را شکل داده اند(در نتيجه کوششهایی برای جلوگیری از جداشدن آنچه سرزمین مادری یهودی پنداشته میشود و الحاق آن به /۶

دولت درحال پیدایش فلسطینی)اهمیت فزاینده ای یافته است بنیادگرایی هندویی در هند چنان رشد یافته است که در برابر گسترش سکولاریسم غربی ایستادگی ميکند و با نفوذ کیشهای رقیب مانند آیین سیک و اسلام می ستیزد بااهمیت ترین بنیادگرایی از لحاظ سیاسی بی‌تردید بنیادگرایی اسلامی است /۷

انقلاب سال ١٩٧٩ ایران که با رهبری خمینی به برپایی نخستین دولت اسلامی جهان انجامید بنیادگرایی اسلامی را وارد عرصه سیاست کرد این تفکر بعدها در سراسر خاورميانه در بخشهای شمالی آفریقا و در بخشهایی از آسیا گسترش یافت اگرچه بنیادگرایی شیعه در ايران عمیقترین شکل تعهد را نسبت به اسلام /۸

بوجود آورد اسلام همیشه وسیله بیان ضدیت با غربگرایی بوده است و این ضدیت هم از طریق مبارزه با استعمار نوی قدرتهای غربی و هم کوشش درجهت ایستادگی در برابر گسترش هرگونه رواداری و مادی‌گرایی بیان شده است این ویژگی را رژیم طالبان افغانستان نیز طی سالهای ٢٠٠١-١٩٩٧ به روشنی نشان داد/۹

بنیادگرایی اسلامی، بویژه در بیان خواست های فقیران و محرومان شهری در کشورهای درحال توسعه (که تا دهه ١٩٧٠ احتمال داشت به سوسیالیسم، در قالب اسلامی یا مارکسیستی/لنینیستی اش کشیده شوند) موفق بوده است./۱٠
#نه_به_جمهوري_اسلامي