شاه مدتی با تأخیر مرا پذیرفت. خیلی خسته بود. گفتم «قربان میدانم اعلیحضرت خسته هستید و حرف بنده را هم میدانید. من از روی صمیمیت آمدم با شما صحبت کنم. [از ایران] نروید.» /1
گفتند که « #اگر_نروم_کشتار_میشود.» گفتم که «اگر هم تشریف ببرید باز هم کشتار میشود منتها ماها کشته میشویم. ولی اگر تشریف ببرید ارتش متلاشی میشود. و [گفتم] اجازه بفرمایید که دیگر این دفعه ارتش اصلاً نه به صورت حکومت ازهاری سابق، [بلکه] به صورت #کودتای_قانونی /2
کارها را در دست بگیرد بزند . وگرنه مملکت از بین میرود. از ایران تشریف نبرید.» گفتند که «بله دکتر صدیقی هم همین را میگفت. محض همین ما قبولش نکردیم. خارجیها هم دلشان میخواهد ما از ایران برویم.»...
بعد گفتند، «من اگر بخواهم از اینجا بروم به کیش یا بروم به خارک مراسم نظامی /3
در فرودگاه چه میشود؟» هر چه فکر کردم دیدم اصلاً [سوال بیربطی است]. گفتم، «قربان نمیدانم. بنده مراسم نظامی را نمیدانم چطور میشود؟» گفتم، «بنده تمام این مطالب را از روی صمیمیت به شما میگویم و حضور مبارکتان عرض میکنم بههرحال. از بین میرویم همهمان. /4
دیگر حالا مسئله بود و نبود خودمان است.» یک مرتبه شاه با نهایت عصبانیت از پشت میزش بلند شد دستش را اینجوری [اشاره] کرد به کلهاش، گفت، «آقای نهاوندی»، وقتی یک کسی را آقای نهاوندی خطاب میکرد یعنی دیگر خیلی عصبانی است. «آقای نهاوندی؛ این کله را میبینید؟ /5
این دیگر کار نمیکند. ولم کنید. میخواهم بروم. ارتش هم هر غلطی میخواهد بکند خودش بکند. از دست من دیگر کاری برنمیآید.» دست دراز کرد به طرف من و من هم ادب کردم به ایشان و از اتاق خارج شدم. و شب بدی را گذراندم. /6
🎤
قسمتی از مصاحبه هوشنگ نهاوندی (۱۳۱۲) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار ۱۳
۷ فروردین ۱۳۶۵
مصاحبهکننده: شاهرخ مسکوب
#خدادا_فرمانفرمائیان #محمدرضا_پهلوی #تمامیت_ارضی
...رفتم پیش شاه و گفتم: «قربان، چرا تعداد اف۱۴ها را کم نمیکنید؟» شاه به من نگاه عاقل اندر سفیهی کرد در واقع. میدانستم که نمیخواهد، من علتها را میدانستم. من گفتم: /1
«قربان، شما میدانید با پول یکی از این اف۱۴ها ما میتوانیم چند درمانگاه و بیمارستان در کل مملکت بسازیم و ما پول این کار را نداریم؟» شاه گفت: «وقتی من فکر میکنم...» (او حالا فوت کرده و من عین کلماتش را نقل میکنم)، او گفت: /2
«وقتی من به خطراتی که این مملکت را از بیرون تهدید میکند، فکر میکنم» به قدر کافی بامزه است، او نگفت: "از داخل"؛ خاتم ادامهاش داد: «میگویم درمانگاه به درک». اینها کلمات او بودند.
من، درست یا غلط، حدس میزنم، این ادراک درستی بود که او داشت، یعنی این فهم او از امور بود، /3
#مشروطیت
برای بررسی موضوع،مجلسی در دربار تشکیل شد. در حین مذا کره بین امیر بهادر وزیر جنگ و احتشام السلطنه مجادله کلامی صورت گرفت. ناصر الملک نیز اظهار داشت مجلس برای کشوری مثل ایران ضرورت ندارد و همان شورای مشورتی برای وضع قوانین به مقتضای وضعیت کشور کافی است. /1
از دید ناصرالملک قانون نیازمند مجری و نظارت و دستورالعملهای کافی بود، امری که تحقق آن در شرایط ایران آن روز به سهولت ممکن نبود. این مجادله به زیان احتشام السلطنه خاتمه یافت، او را مأمور سرحدات کردند و از تهران دور نمودند. #مخالفت_ناصرالملک با مشروطه بسیار بامعنا بود /2
او در اروپا تحصیل کرده بود. پدربزرگش میرزامحمودخان ناصر الملک، از دوره ناصری برای استقرار نظم قانونی در کشور کوشیده بود. این پدربزرگ و نوه رسائلی در باب قانون نوشته بودند؛ به ویژه ابوالقاسم خان که به هر حال با مبانی قانون گذاری آشنایی داشت. /3
11
عزتالله فولادوند که یگانه الگوی زندگیاش را محمدعلی فروغی (از پیشروان فراماسونری ایران و نخستوزیر پهلویها) میداند،زادهی سال ۱۳۱۴ در اصفهان و درون خاندانی اشرافی است. مادرش نسب از شازدهای قجری میبرد و پدرش غلامرضا فولادوند از تبار ایل بختیاری و
12
ابتدا قاضی دادگستری رضاخان بود، اما خدماتش به رژیم ستم شاهی او را در زمره سیاستمداران مطلوب محمدرضا پهلوی قرار داد و به مناصب عالی کشوری رساند.پدر عزتالله، او را در نوجوانی برای ادامه تحصیلات متوسطه ابتدا به انگلستان و سپس ۲ سال به دانشکده پزشکی پاریس فرستاد،
13
ولی سرانجام در ۲۲ سالگی راهی نیویورک کرد تا در دانشگاه کلمبیا فلسفه بیاموزد. این دانشگاه را «مخزن تربیت جاسوسان لیبرال» میدانند و آن زمان با مشارکت سازمان جاسوسی سیا سرمایهگذاری گستردهای را بر روی دانشجویان خارجی آغاز کرد تا همراه بنیاد فورد، پروژههای «تربیت نخبگان سیاسی»
۲
یا همان میرزامحمودخان دفتری، #حسین_پرویز و... مهم ترین بلندگوی تبلیغاتی اینان #روزنامة_ستارة_ایران بود که گردانندة آن یعنی کمال السلطان صبا، از دورة مشروطه با گروه افراطی محشور و حتی خود یکی از تصمیم گیرندگان آن بود. صبا مردی بود درشت گوی و بی باک،
۳
این بی باکی را هم به واسطة پشت گرمی اش به محافلی مشخص به دست آورد.
از مقامات عالی رتبة دولتی حسن خان محتشم السلطنه اسفندیاری، صادق خان مستشارالدوله و دکتر اسماعیل مرزبان (امین الملک) با اینان محشور بودند.
۱
دیگر عضو کمیتة مجازات مردی بود #رشید_السلطان نام. رشید السلطان مردی بود از اهالی خلخال، او فرزند حسینقلی خلخالی بود.
پدر او ظاهراً در دوره مشروطه حاکم خلخال بود، وقتی پدر به سال ۱۳۳۱ قمری درگذشت منصب او را به رشیدالسلطان- فرزندش- دادند.
۲ #احمد_محمودی مشهور به #کمال_الوزاره، دیگر عضو مؤثر و تعیین کننده کمیتة مجازات بود. او فرزند محمودخان مشاورالملک قمی بود. وی در فرانسه نجوم خواند، اما به روایت عین السلطنه تلگرافچی شد. به روایت مسعود سالور فرزند عین السلطنه، ستاره ای هم کشف کرد که مشهور به ستارة محمودی شد.
۳
عضو دیگر کمیته، #سیدشکرالله_روحانی بود که اعلامیههای کمیتة مجازات را توزیع میکرد. او منشی مخصوص کامران میرزا نایب السلطنه بود، بعدها در مالیه به خدمت اشتغال داشت که وارد کمیتة مجازات شد.
بدون تردید عضو مهم کمیتة مجازات #حسینخان_لله بود. حسین خان شاگرد آبدارخانه آقابالاخان
۱ #کریم_دواتگر
بدون تردید قابل تأمّل ترین عضو #کمیتة_مجازت کریم دواتگر بود؛ مردی آشوب طلب و ماجراجویی- به قول ویکتور هوگو- از طبقه سوم زیرین اجتماع.
کریم لمپنی بود که منطقش اسلحه بود و تهدید و ارعاب. این پادوی بازار وارد در ماجراهایی شد که به قیمت جانش تمام شد.
۲
کریم دواتگر اصلا اهل زنجان بود. در تهران با محافل افراطی مرتبط شد و همین گروهها او را تشویق به ترور #شیخ_فضلالله_نوری کردند. او بعد از مضروب و مجروح ساختن شیخ، گلولهای هم به خود زد، اما از مرگ نجات یافت و شیخ هم او را بخشید. در دورة به اصطلاح مهاجرت، او هم تفنگی به دست گرفت
۳
و بجمع مهاجرین پیوست. بعد از سقوط دولت موقت کرمانشاه به ریاست نظام السلطنه، همراه عدهای دیگر از ماجراجویان به تهران بازگشت.در این زمان بود که به عضویت کمیتة مجازات در آمد.
کریم توسط جوخههای تروریستی دورة مشروطه استخدام شد، کارش ایجاد رعب و هراس بود و وظیفة اصلیش آشوبگری