🧵امروز داستان ٢٠ سال تلاش منجر به بازپسگیری ملوک هرمز و جنوب کشور را از پرتغالیها به اختصار تعریف میکنم، در این داستان شما بیشتر با تحرکات بسیار وسیع دیپلوماتیک و ظهور و افول ابرقدرتهای آن روز جهان روبرو هستید تا جنگ
در ١٠١٠ قمری معادل ١۶٠۴ میلادی که حاکم هرمز با فیروزشاه بود او برادر وزیر خود به نام «رکنالدین مسعود» را حاکم بحرین میکند. رکن الدین از ضعف ملوک هرمز به ستوه آمده بود. دل خوشی هم از پرتغالی ها نداشت شروع به تحریک ساکنان بحرین بر علیه پرتغالیها میکند. (در واقع برای حکومت خودش)… twitter.com/i/web/status/1…
رکن الدین در نامه ای به «خواجه معین الدین فالی» از متنفذین و محترمان فارس برای بیرون راندن پرتغالیها استمداد میکند. معین الدین که قضیه براش جالب بود میره پیش الله وردی خوان مشهور و با او در میان میگذارد ... الله وردی خوان هم به شاه عباس خبر میده که فرصت تاریخی فراهم شد 😁 ۳
در حاشیه بگم که در این زمان تقریبا ١٠٠ سال از اشغال پرتغالیها میگذشت و آنها مرتب درگیر شورشهای محلی در همان و هرمز و بحرین بودند ولی وقع آنچنانی نمیگذاشتند .قسمت صورتی همان قلمرو ملوک هرمز در آن زمان است ۴
اللهوردی خان در ظاهر برای کمک به رکن الدین ولی در باطن برای تصرف بحرین با هماهنگی شاه تعدادی تفنگچی در اختیار معین الدین میزاره و او با تعدادی دیگر از جنگجویان محلی شبانه به بحرین میروند.
رکنالدین که فکر میکرد اینها آمدند تا اون رو به حکومت برسانند همه مقدمات را فراهم میکند و معین الدین و سربازها بدون مشکل وارد خانه رکنالدین میشن و همونجا شبانه اون رو میکشند 😱 ۵
ایرانیان بحرین رو متصرف میشوند و پرچم میزنند، خبر به پرتغالیها و فیروزشاه میرسه 🥴✌️
خفن شروع شد؟ ادامه داستان خفن تر است. تصدقتون توییت اول رو ریتوییت کنید
پدرو کوتینو فرمانده پرتغالی هرمز و فیروز شاه نیروی جمع میکنند و با کشتی عازم بحرین میشن، ولی ایرانیها که فرصتی تاریخی در اختیارشان قرار گرفته بود نمیخواستند بیخیال بشن، ۷
اللهوردی خان با لشکر کامل خود بندر «جرون» همون که شما به گامبرون میشناسید رو محاصره میکنه. پرتغالیها به ایرانیان در بحرین خسارات زیادی میزنند و خواجه معینالدین هم شهید میشه ولی اجازه نمیدن بحرین به تصرف آنها دربیاید ۸
بدین ترتیب در ١٠١٠ قمری جزایر بحرین رسماً از ممالک پرتغال خارج و به خاک ایران ضمیمه میشود✌️ و این آغاز پایان پرتغالیها در خلیجفارس بود.
۹
اللهوردی خان که زیر زبونش مزه کرده بود 😁 سال بعد مجددا با سپاهش برمیگرده و بندر جرون رو محاصره میکنه( احتمالا میخواسته فشار رو حفظ کنه که اونها به بحرین حمله نکنند) ۱۰
در همین موقع هیيتی مذهبی، سیاسی با نامه و هدایا از پادشاه پرتغال فیلیپ به ایران میرسند، شاه عباس که در مشهد بود، آنها وقت را تلف نمیکنند و به مشهد میروند (کیف میکنم موقع نوشتن ☺️😍) ۱۱
شاه دو روز بعد به بهانه اینکه وقت نیست باید به اصفهان برگردم راه میوفته🥴 (بنظر میاد همین هم سیاسی بود) اونها هم بدنبال شاه
در مسیر کلی با شاه صحبت میکنند بخصوص از ایجاد اتحاد با ایران بر علیه عثمانی و کلی وعده و وعید توخالی همیشگی برای ارسال تجهیزات و تکنولوژی نظامی ۱۲
در همین موقع هیئت دیگری از سمت پاپ کلمان هشتم به اصفهان میرسه که داستان جالبش رو قبلا تعریف کردم 😁 و باعث بی اعتباری شدید پرتغالیها پیش شاه میشه ۱۳
شاه به کشیشان پرتغالی میگه اول شاه پرتغال برای جنگ با عثمانی تجهیزات نظامی وعده داده شده را بفرستد بعد از آن نه تنها در اصفهان که در همه ایران اجازه میدم کلیسا بسازند 😅۱۴
وسط این گیرودار نایب السلطنه هند (پرتغالیها) که خبر تصرف بحرین و محاصره جرون را گرفته بودند با پنج ناو به دریای ایرانی میآیند ولی دستور داشتند منتظر نتیجه هیئت دیپلوماتیک باشند. همان چماق و هویج 😁
فراموش نکنید که پرتغال آن روز چیزی تو مایههای همین آمریکای امروز بوده
۱۵
شاه عباس که در همان زمان با عثمانی درگیر بود، به اللهوردی خان دستور میده از محاصره جرون دست بکشه بشرط اینکه پرتغالیها به بحرین نزدیک نشوند و حق حاکمیت ایران را برسمیت بشناسند (الله اکبر از درایت) آنها هم قبول میکنند ۱۶
شاه عباس با همان کشیشان پرتغالی سفیری بنام «بسطام بیگ» به پرتغال میفرستد تا از راه هرمز و هند به پرتغال بروند. کاملا مشخص است که شاه میدانسته بدون ارتباطات گسترده خارجی و حضور مستمر در اروپا نمیتواند خاک کشور را پس بگیرد ۱۷
در هرمز پرتغالیها به حسینعلی بیگ برمی خورند که داستان پر غصه او و ملاقاتش با همان کلمان هشتم را در این رشتو قبلا تعریف کردم . یکی از کشیشان (بنام گووهآ؛ که نمیتوانست بیخیال بحرین بشه باز با حسینعلی بیگ به شیراز برمیگرده و شاه را همانجا مجددا ملاقات میکنه ۱۸
پاسخ شاه این بار قاطعتر از قبل بود؛ «بحرین از اجدادم به من به ارث رسیده😅 و برای منافع ایران بیشتر مورد نیاز است تا مصالح امیر هرموز» گووهآ دست از پا درازتر به هند برمیگرده ۱۹
مجددا در ١۶٠۵ هیئت پرتغالی به ریاست «لاسردا» از طریق هند و هرمز به آصفهان وارد میشوند ولی شاه که با عمه کاردانش زینب بیگم در اردوی جنگ با عثمانی بود آنها بلافاصله اصفهان را ترک میکنند ۲۰
آنها در ربیعالاول ١٠١٣ قمری وارد اردوی شاه عباس در قارص میشوند( جنگ قارص خودش یکی از حماسی ترین موفقیت های شاه عباس است که ظاهراً در اثر توصیه های عمهاش بدست میآید) ۲۱
شاه با احترام تمام سفیر را میپذیرد و حرفهای را گوش میکنه ولی به او امر میکنه که به قزوین رفته و در آنجا منتظر بازگشت شاه باشه 😁🤣 این مثل دوش آب یخ رو سر لاسرادا بود.
داستان ما ادامه دارد
۲۲
چند ماه که میگذره و لاسرادا میبینه خبری از شاه نشد، یکی از همراهانش بنام «بلشیور» رو برای تعیین تکلیف پیش الله وردی خان که در همان اردو با شاه بود میفرسته 😐
۲۳
او حوالی نوروز ١۶٠۵ به تبریز میرسه و شاه باز هم پاسخ مشخصی به بلشیور نمیده ولی بلشیور متوجه میشه که شاه در حال مذاکره قرارداد صلحی با عثمانی است که بشدت پرتغالیها رو نگران میکنه
۲۴
ولی لاسرادا و هیأت میفهمند که شاه عباس نه تنها قصد پس دادن بحرین را ندارد که خواب تصرف تمام ملوک هرمز را در سر میپروراند و همین باعث توجه بیشتر پرتغالی ها به خلیجفارس شد
۲۵
شاه عباس هم خود به وضعیت هرمز حساس شده بود و با پیکهای منظم مرتب از هرمز خبر میگرفت
امیدوارم حرکت مستمر شاه بر روی میدان و دیپلماسی را متوجه بشید تا چند دقیقه دیگر داستان را تمام میکنیم
۲۶
در اینجا یک اتفاق کاملا بیربط به ایران میوفته که بر سرنوشت ما تاثیر میگذارد 👈، هلندیها که به نیروی دریایی موثر مجهز شده بودند پرتغالی ها را از سیلان و جاوه بیرون میکنند و مستعمرات پرتغال در هند را در خطر قرار میدهند
۲۷
آغاز یک رقابت منطقه ای بین پرتغال و هلند بود و دو طرف تلاش میکنند منافع دیگری را تهدید کنند . درآمد منطقه هرمز بتنهایی از تمام مستعمرات هند برای پرتغال بیشتر بود، اینجا دنیا داشته تغییر ابرقدرت میداده از پرتغال به بریتانیا و هلند و شاه عباس بدرستی متوجه این موضوع بود
۲۸
اورتا روبلو مینویسد؛ هرمز بزرگترین و مهمترین بارانداز مشرق است مسافران ونیزی و یونانی و ارمنی و یهودی لاینقطع آنجا میآیند تمام نیازها از قبیل گندم آب چوب و انواع میوه هایی که در پرتغال نیست. تمام ماموران پرتغالی رقابت میکردند که مامور وصول مالیات در هرمز شوند و به ثروت برسند ۲۹
اطلاع پیوسته شاه عباس از منطقه باعث شد به اللهوردی خان دستور داد شروع به تصرف مناطق کم اهمیت ملوک هرمز کند الله وردی خان در دو سال تمام قلعههای کوچک ساحلی را تصرف و در آنجا مستقر شد
۳۰
پادشاه پرتغال که از این موضوع با خبر و نگران شده بود در ١٧ ژانویه ١۶٠٧ به شاه عباس نامه مینویسد در نامه ضمن پیشنهاد مجدد برای کمک نظامی به ایران در مقابل عثمانی گله میکند که نه تنها بحرین را پس ندادید دیگر قلعهها را هم گرفتید 🥴 نه بابا ؟ 🤷🏻♂️
۳۱
در دسامبر ١۶٠٧، ١۴ کشتی از هند برای تقویت ناوگان پرتغال به خلیج فارس میآیند در همان حال به سفیر پرتغال در اصفهان دستور میدهند که شاه ایران را برای جنگ با عثمانی ترغیب کنند 😅
۳۲
ظاهراً در مارس ١۶٠٨ تعدادی از نفوذیان ایرانی بخشی از دیوار گمبرون رو تخریب میکنند، تا حدی که شاه پرتغال شخصا نامه مینویسد و دستورساخت هرچه سریعتر دیوار رو برای جلوگیری از مطامع شاه ایران میدهد 😁✌️
۳۳
باز تکرار میکنم ببینید که چطور دیپلماسی و میدان شانه به شانه یکدیگر جلو میروند من میتوانستم این داستان رو تنها با جنگهایش روایت کنم ولی این سفرا و نامه نگاری ها و ظهور و افول ابرقدرتهای روز جهان بخش اصلی داستان هستند
۳۴
در این وسط فیروز شاه امیر هرموز با برادرش تورانشاه درگیر میشه و تورانشاه را میسوزانند ولی آتش خاموش نمیشوند حالا فرزندان تورانشاه مدعی امارت شده بودند(احتمالا با تحریک شاه و عاملیت اللهوردی خان)
۳۵
شاه عباس هم سفیری بنام دنگیز بیگ روملو به پرتغال میفرستد تا در مورد هرمز با آنها مذاکره کند سفر این سفیر همزمان میشود با سفر دوم رابرت شرلی سفیر دیگر شاه عباس در اروپا ۳۶
در حالیکه مذاکرات دنگیز بیگ با شاه پرتغال به طول انجامید، رابرت شرلی لیسبون را به قصد انگلستان برای امضای قرارداد با کمپانی هند شرقی ترک میکند و همین باعث نگرانی شدید پادشاه پرتغال میشود(چیزی شبیه قرارداد ایران و چین🤣) ۳۷
در ١۶١٣ الله وردی خان گرجی پس از عمری مجاهدت و خدمت به کشور و خاندان صفوی فوت میکنه ، و شاه تقریبا بیاحساسی رو شدیداً به سوگ میبره، شاه شخصا در تشییع جنازه اش در مشهد شرکت میکنه و همون عنوان والی فارس رو به پسرش امامقلیخان میده (پدر و پسر هر دو در تصویر هستند ) ۳۸
رابرت شرلی هم با ناوگانی از انگلیسیها به خلیج فارس بازمیگردند و آنها در بندر جاسک که در اختیار نیروهای الله وردی خان بود پهلو میگیرند ، پرتغالی ها تلاش زیادی کردند که آنها به جاسک نرسند اما موفق نشدند.
حلقه دیپلماسی و میدان داره کامل میشه ۳۹
ورود کشتیهای انگلیسی به جاسک شکست سوم پرتغالیها از انگلیسها ظرف سه سال بود( دو مرتبه دیگر در سوران با هم درگیر شده بودند)
۴۰
چند ماه بعد در ١۶١۵ والی لار بدستور مستقیم شاه عباس به گمبرون حمله میکنه و آنجا را تصرف میکنه و از آن زمان نام آنجا بندر عباس میشه. ولی این پایان پرتغال در منطقه نبود . آنها به جزیره هرمز عقب نشینی کردند
۴۱
حتی در آن زمان هم وقایع جهان از هلند و انگلیس تا ایران و هند و اندونزی همه بیکدیگر مربوط بود. نبرد بین ابرقدرتها در سراسر جهان ادامه داشت و ایران تنها یک قطعه از این نبرد بزرگ بود که شاه میدانست با زرنگی کجا بایسته
۴۲
پادشاه پرتغال فیلیپ سوم سفیر دیگری بنام فیگوئه را به ایران میفرستد در همان حال انگلیسی ها بسرعت در بندرعباس و جاسک و شیراز و اصفهان تجارتخانه دایر میکنند
۴۳
پس از هفت ماه سرگردانی در نهایت فیگوئه شاه را در قزوین ملاقات میکند ولی باز شاه قصد داشت از آنها نیروی دریایی، و تجهیزات نظامی بخرد که متوجه میشه آنها قصد حمایت واقعی ندارند و تنها بدنبال امتیازات تجاری هستند
۴۴
در نتیجه در ١۶٢٠ پرتغالیها که تفوق و برتری شأن در خلیج فارس بشدت در خطر قرار گرفته بود با چند کشتی جنگی حمله میکنند و قشم را تصرف و در آن قلعه میسازند
۴۴
فیگوئه در خاطراتش بشدت از این تصمیم انتقاد کرده و آن را به مثابه خودکشی سیاسی میدانست. اما شاه عباس که بشدت خشمگین شده بود با انگلیسی ها توافق میکند که کشتیهای آنها سربازان ایرانی را از جاسک به قشم ببرند ۴۵
(توجه داشته باشید که ایران از زمان شاه اسماعیل ١۵١۴ تا آن زمان بدنبال خرید کشتی از پرتغال بود و هر بار با وعده و وعید عمل نمیکردند)
۴۵
شاه عباس جمله معروفی داره اینجا «من این پرتغالیها را خوب میشناسم، میدانم با آنها باید چطور رفتار کرد» ایرانیان براحتی پرتغالی ها را شکست میدهند و از قشم بیرون میرانند. ایرانیان جنوب خلیج هم در رأس الخیمه شورش میکنند و پرتغالیها را مجبور به ترک آنجا میکنند ۴۶
حال تنها جزیره هرمز برایشان مانده بود. ولی آب هرمز هم از قشم تامین میشد. در ١۶٢١ یک جنگ دریایی بین ناوگان بریتانیا و پرتغالیها در خلیجفارس اتفاق میوفته که باز هم پرتغالیها شکست میخورند
۴۷
قرارداد مابین ایران و انگلیس حاوی جزییات حیرت انگیز است، ایران نیمی از هزینه های ناوگان بریتانیا را پرداخت کرده و نیمی از غنائم و درامدهای حاصله را بدست میآورد، درآمدهای گمرکی بطور مساوی بین ایران و انگلیس تقسیم میشوند
۴۸
پس از این قرارداد نیروهای امامقلیخان از راه خشکی و کشتیهای انگلیسی از راه دریا به مدت ٢ ماه و ده روز هرمز را محاصره میکنند تا درنهایت در ٣٠ آوریل ١۶٢٢ نیروهای امامقلیخان وارد هرمز میشوند ✌️حاکم محلی هرمز محمودشاه و وزیرش نورالدین هم به شیراز تبعید و همانجا فوت میکنند
۴۹
شاه عباس صفوی ٢۴ سال صبر و تلاش و اعزام تعداد بیشماری سفیر به اقصی نقاط جهان نیاز داشت تا بتواند در نهایت تمام خاک ایران را پس بگیرد. شاه خودش ۶ سال بعد از این اتفاق فوت میکند، و دوباره ایران را در پریشانی فرومیبرد که آن داستان را در جای دیگری تعریف کردم ۵۰
برای نوشتن این مطلب از کتابهای «مسئله هرموز در روابط ایران و پرتغال» جلد۴ شاه عباس کبیر نوشته مرحوم فلسفی استفاده کردم و گهگاه گریزی داشتم به عالم آرای عباسی
البته من مورخ و تاریخ خوانده نیستم، ادعایی هم ندارم تنها دوست دارم تاریخ را از دریچه اتفاقات جهان همان روز تعریف کنم
امیدوارم چیزی به معلوماتتان اضافه شده باشد. در این مومنت مطالب بیشتری از صفویه میتوانید بخوانید 🤚 twitter.com/i/events/13371…
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
🧵امروز از زنی که قدرتمندترین مردان ایران از او وحشت داشتند میگم، زنی که نه در حرم حبس شد و نه در کلیشه های فرهنگ سنتی، حتی پس از ۵٠٠ سال هم در ایران زن دیگری به قدرت او نرسیده، از پریخانخانم برای شما تعریف میکنم
در انتها اگر انگشت به دهان موندی حتما ریتوییت کن لطفا
این داستان با تمام داستانهای دیگرم متفاوت است به وفور از روابط جنسی بسیار غیر متعارف و 🔞 صحبت میکنم اگر ظرفیتش رو ندارید نخوانید و برای من دردسر درست نکنید. و البته من مورخ و تاریخنگار نیستم بیخیال فحش دادن به من بشید ۲
نکتهای که شاید این داستان را نسبت به تمام تحقیقات از زندگی این زن اسرارآمیز متمایز کند نقطه آغاز داستان یعنی بسیار قبل از مرگ شاه طهماسب است. و اینکه دعوا اصلا از کجا شروع شد... کمربندها را ببندید که اسامی خیلی زیادند۳
از نظر کسروی این عکس جرقه آغاز مشروطه در ایران بود ... امروز از زاویه متفاوت داستان آن را تعریف میکنم، پشت هر دعوایی در ایران پول و منافع خوابیده، همیشه هم همین بوده از ساندیس خوری هم میگم 😉
برای بار هزارم، من تاریخ خوانده و متخصص رشته تاریخ و از آن مهمتر متخصص مشروطه نیستم ، تنها کتب تاریخ را با نگاهی متفاوت میجورم و بدنبال نتایج نادیده هستم .تکرار میکنم که در این داستان من شما رو از چارچوب ویکیپدیا خارج میکنم ۲
برای اینکه این داستان شفاف باشد، در تمام مدت این چارت از بازیگران قدرت در آن زمان را در جلوی چشم داشته باشید، احنمالا اگر از پشت صحنه امروز قدرت هم بخواهیم چیزی تعریف کنیم کم و بیش همین شکل است. ۳
🧵قبل از آغاز اتفاقات مشروطه درگیری بین طلاب هوادار بهبهانی (مدرسه محمدیه) و هواداران شیخ فضلالله (مدرسه صدر) صورت میگیره که به مدرسه های یکدیگر هجوم میبرند و یک دیگر را به قصد کشت کتک میزنند 🤦🏻♂️ نظمیه طهران میخواسته هر دو طرف رو بازداشت کنه👇١/٢
معتمدالاسلام رشتی به خونه بهبهانی پناه میاره و علیاصغر سیستانی طرفدار شیخ فضلالله هم به شابدولعظیم. همین باعث میشه که بهبهانی هم تخم کینه عینالدوله رو به دل بگیره و هم شیخ فضلالله و هر دو بر علیه هم سخنرانی میکردند، 🤦🏻♂️👇
عین الدوله شخصا دستور به بازداشت ١۴ آخوند میده، اونها رو با غل و زنجیر از مدرسه میگیرند و توی خیابان ناصری(همون باب همایون امروز ) میگردونند،
بعد هم اونها رو نفی بلد میکنند (تبعید) بهبهانی به عینالدوله پیغام میده که ازادشون کنند 👇
🧵نزدیک به نیم قرن زندگی کردم 🥴🤭 در این ده سال اخیر چیزهایی یاد گرفتم که اگر در ٢۵ سالگی کسی بهم گفته بود امروز قطعا نتیجه متفاوتی داشتم.
شما هم با دقت بخونید شاید یکی از اونها به کارتون بیاد، و اگر خوب بودند نظر بدید و #ریتوییت کنید #رشتو
همه ما یک روز میمیریم، اما فکر کردن به مرگ، به من کمک کرد تا هر روز با انگیزه تر زندگی را زندگی کنم، عوامل برهم زننده تمرکز را راحتتر از خودم دور کنم و برای تجربیات جدید راحتتر تصمیم بگیرم
استیو جابز میگفت مهمترین تصمیمات زندگی اش را با کمک فکر کردن به مرگ میگرفت
اگر خوشحالی و رضایت هدف غایی ما در زندگی است، بزرگترین ریسک در زندگی همان دنبال رویاهامون نرفتن است. بیعملی و دنبال ریسک کردن نرفتن بنظر من برای یک جوان بزرگترین ریسک زندگیش است. و باعث از دست دادن زمان و فرصتها میشود
ریسک کن، سریع هم شکست بخور تا بتونی سریعتر موفق بشی
هر انسانی یک سری «توانایی سخت» داره و تعداد اندکی «توانایی نرم» تواناییهای سخت به شما شغل و درآمد میدهند، ولی این تواناییهای نرم هستند که شما رو از افراد معمولی متمایز میکنند .در این 🧵 از تجربیات خودم در این باره میگم
اگر فکر کردی کمکت میکنه ریتوییت کن که بقیه هم بخوانند
تواناییهای سخت انسان مثل تحصیلات، تعداد زبانی که صحبت میکنید حتی قدرت بدنی و زیبایی، همه در پیشرفت زندگی مهم و تأثیرگذار هستند ولی با همه اینها شما به چیز دیگری برای متمایز بودن نیاز دارید و آن توانایی نرم است. که تنها با تمرین بدست میاد ... 👇٢
توانایی برقراری ارتباط communication
شما حتی بالاترین سطح تحصیلات بدون توانایی ارتباط برقرار کردن با محیط اطرافتان هیچ شانسی برای موفقیت ندارید وقتی یاد بگیرید که چطور صحیح ارتباط برقرار کنید بهتون قول میدم حتی خودتون هم از تغییرات هیجان زده میشد
از حرف زدن نترسید ٣