ماده: که صفت ذاتیش امتداده
نفس(یا ذهن یا روح عقل فهم یا هر چی اسمش بزارید) که صفت ذاتیش تفکره
حالا مثال بزنیم:
مثلا یه میز مادی، با #صفت ذاتی امتداد، به #حالت یه شکل (مثلا مربع) خودشو به نمایش میزاره
بچه ها صفت ذاتی میگم نگید این چیه ها
مثلا صفت ذاتیِ چشم، دیدنه
در واقع چشم به صفت دیدن، چیزها رو میبینه
ماده به صفت امتداد به حالت میز خودشو نشون میده
ماده به صفت امتداد به حالت سیب کوه دریا خورشید و... خودشو نشون میده
و در مقابل:
صفت ذاتی نفس(ذهن) اندیشه یا فکره
یعنی
نفس به صفت فکر، به حالت شک کردن ظاهر میشه
نفس به صفت فکر، به حالت فهمیدن ظاهر میشه
نفس به صفت فکر، به حالت قضاوت کردن ظاهر میشه و هزاران مثال این شکلی
پس حالا فهمیدیم
جوهر مادی
خودشو به #صفت امتداد به #حالت هزاران چیز مادی مثل دریا و کوه و... نشون میده
و جوهر نفسانی
خودشو به #صفت فکر، به هزار مدل #حالت مثل فهمیدن، شک کردن، عصبانی شدن و.. نشون میده
اما اینجا یه مشکل بزرگی وجود داشت
خیلی خیلی بزرگ
چی؟
اینکه دکارت میگه ماده ذاتش امتداده
و نفس ذاتش فکره و اصن یه چیز غیرممتده (که اگر ممتد بود که اونم میشد ماده)
ولی بحث اینه که اینا که دو چیز کاملا متمایز از همان، پس چطور رو هم تاثیر میزارن؟؟
امکان نداره!!!!(چراشو خواستید بگم تو منشنا)
ولی بدبختانه تجربه خلاف اینو میگه
مثلا من شرمنده میشم (یه حالت نفس) صورتم سرخ میشه(یه حالت ماده)
یا من اراده میکنم(حالت نفس) دستم حرکت میکنه(حالت ماده)
و اینجا بود که مشکل فلسفه دکارت بددددد زد بالا...
به این مشکل ده ها پاسخ داده شد
که عملا هیچ کس تا خود امروز حتی #نوروساینس هم نفهمیده جوابش چیه
دکارت خودش دو تا جواب داد
که مهمترینش اینه:
نفس توی غده #صنوبری تو مغزه، و از اونجا با بدن (جسم) ارتباط میگیره
ولی این جواب، صورت مساله پاک کردنه😁
چون اولا خودش گفته نفس مکان نداره
دوما خودش گفته نفس حرکت نداره
سوما اصن بحث این نیست نفس(ذهن) تو کجاست
که بگیم تو دسته، توی پاعه، تو دل و رودهاس یا تو مغزه
بحث اینه راه نداره دو جوهر رو هم تاثیر بزارن
محال عقله
دکارت انقدر جوابای غلط میداد
واقعا مونده بود😁
اخرش قاطی کرد
به شاهدخت الیزابت نوشت، به نظر میرسه این یه #راز باقی بمونه
لایب نیتز میگه دکارت تو اینجا میدان رو ترک کرده 😂
اما جدا از دهها پاسخی که به این سوال دادن
فقط حرف اسپینوزاس که این مشکلو، ای تا یه #حدی حل میکرد
حالا بریم تو اون قولم که گفتم یه خطه اسپینوزا رو یاد میدم
تا اینجا فهمیدید؟
حالا اسپینوزا میگفت بابا جان این دکارت خنگول، مشکلش اینه فک کرده نفس و ماده جوهرن، (یا دوتا خمیره؛ یا دوتا زیرلایه ان) خوب معلومه دو جوهر نمیتونن رو هم اثر بزارن
پس دوای حرفش چیه:
همون یه خط که گفتم
تمااااااام حرف اسپینوزا اینه:
در جهان فقط یه «جوهر»(یا اون خمیره یا زیرلایه) وجود داره که این یه دونه #جوهر؛ دو صفت ذاتی فکر و امتداد
و بی شمار حالت داره
این جوهر همون خداست
تموم شد و رفت
این کل حرف اسپینوزا در مورد خداست
اگر بحثای قبلو متوجه شدید اینو فهمیدید ولی خوب
بهتره بازش کنم تا دیگه بقول بچهها، هیچی رو زمین نمونه
اون خمیر بازی رو یادتونه تو رشتوی قبل؟
یه خمیر بازی در وسعت جهان که به هر شکلی درمیاد
به شکل سیب و درخت و کوه و دریا و...
اون خمیره،تنها جوهر جهانه
یعنی موضوعی واسه همه چیزه
ولی خودش موضوع نداره
یا وجود همه چی بهش
وابستس ولی خودش به چیزی وابسته نیست
یعنی همه چیز حالتی از اونه
ولی خودش بیکران و بی شکل و صورته
حالا این جوهره که اسپینوزا بهش میگه خدا
دو صفت ذاتی داره
وگرنه دریا و موج یه چیزن
یا بهتر بگیم موج حالتی از دریاست
پس اسپینوزا میگه عزیزان من
تو جهان فقط یه #جوهر وجود داره
میتونی بهش بگی #خمیره
بهش بگی #خدا
بگی #طبیعت
بگی #ساباستنس
بگی #وجود(مثل ملاصدرا)
بگی روح مطلق (مثل هگل)
بگی زیرلایه
بگی...
فرقی نداره اسمش
این جوهر واحده
که تمووووووووم جهان، حالتی از این جوهره، یا خداست
اصن در فهم بیشتر
اینجور بگم
ماتریالیستا هم همینو میگن
میگن تو کل جهان یه جوهر واحد وجود داره همه چیز همون یه جوهره
چی؟
ماده
تموم شد و رفت
یعنی ذهن هم یه جور مادهس
حالا اسپینوزا بهش نمیگه ماده
میگه «خدا» یا «جوهر»
و ذهن و ماده خودشون یه حالت خداان
مثل موج که حالتی از دریاست
پس بزعم اسپینوزا
خدا هم جسمانیه
هم نفسانی
و همین حرفش باعث شد یهودیا با کارد بزنن تو گردنش😁
پس واسه همینه خیلیا به اسپینوزا میگن مارکس بی ریش
چون خدای اسپینوزا شکلی از ماتریالیسمه
به این عقیده میگن
وحدت وجود یا پانتئیسم
عارفا هم همین عقیده رو دارن
فقط عارفا به این چیز #واحد جهانی میگن خدا
اسپینوزا میگه جوهر
چمیدونم هگل میگه روح مطلق
ملاصدرا بهش میگه وجود
البته دوستان اختلافات جزئی عقیده هاشونو فراموش نکنید
من دارم کلیت فکرشونو میگما
فلذا
از اینجاست که وحدت وجود عارفها
پایگاه فلسفی اسپینوزیستی پیدا میکنه
به دریا بنگرم دریا تهوینم
به صحرا بنگرم صحرا تهوینم
و....
همین معنی رو میده
یعنی همه جا تو هستی و جز تو نیست ای خدای عالم
ولی ماتریالیستا میگن قشنگای من
اونی که هر طرف میچرخی میبینی اسمش مادهس😁
داری واسه ماده شعر میخونی؟
سالمی؟ 😁
اما عارفا میگن: نه
اون اسمش خداست
چرا؟حالا میریم تو (اون دیگه جزئیاته)
به هر حال
هر دو یه چیز میگن
میزنن تو سر و کله هم
البته اختلاف در جزئیاتو فراموش نکنیم 😂
من نمیدونم
آیا اینا سخت بود؟
و ایا میشه این مطالب بسیار سخت رو از این ساده تر گفت یا نه؟
(چون کتاب اخلاق اسپینوزا رو بخونی، بدون این پیش زمینه،همون قضیه دوم نرسیده، کتابو میبندی انقدر سخته)
به هر حال ممکنه هنوز ملکه ذهنتون نشده کمی دوشوار باشه
هی تکرار میکنم تو رشتوها
سوالی هست بپرسید عزیزان
اگر اگر اگر یه درصد ندیدم
یا یادم رفت
خواهشا تو رشتوهای دیگه بزارید
ندیدنم یا فراموشی رو
روی بی احترامی نزارید
واقعا با این نت داغون اعصاب خرد کن و مشکلات خودم تو زندگی واقعی.... طبیعیه
عشقید❤
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
این رقابتی که در اپوزوسیون ایجاد شده چشم انداز خوبی رو ایجاد میکنه شاید این جمیع بیبخارها کاری کردن
اساسا یکی از چیزهایی که لیبرالیسم رو توجیه میکنه همین بحث رقابته
مثلا یه انارکوسندیکالیست دلقک که پرچم گینه بیصاحابو دستش میگیره یه طرف
کسی ام که دغدغه مردم رو داره یه طرف
رقابت خوبیه
البته حالا کاری نداریم که کلهم الاجمعین دغدغهی ما مردم ایران یه چیزه
دغدغهی رهبران امروز (خامنه ای و شرکا) یه چیزه
دغدغه اپوزوسیون یه چیز دیگه
یعنی تو سه جهان متفاوتیم
ولی بهرحال شاید تقی به توقی خورد و از توی این دعواها، خط مردم با اپوزوسیون یکی
شد و نتایج خوبی به بار اومد
بطور کلی بارها گفتم و بازم میگم
به نظرم رضا پهلوی تنها شانس عبور ماست و به همین دلیل با هزار تا تبصره، همراهش بودم و هستم
گرچه بارها به بیراهه زده، ولی معتقدم این دعواها به راهی که باید اوردتش
ببینید ما تو فلسفه میگیم معطی شی نمیتونه فاقد شی باشه
این یعنی چی!؟
همونی که تو دکارتم توضیح دادم
یعنی هیچ علتی نمیتونه چیزی به معلول بده که خودش فاقد اون چیز باشه
مثلا امکان نداره از ابر، سیب بباره زمین
چون ابر فقط میتونه چیزی رو که داره به معلول بده پس ابر فقط میتونه #علت بارون باشه یا هر چیزی که درونش هست مثل صاعقه
یا مثلا امکان نداره شما تخم سیب بکاری، بعد انتظار داشته باشی از تو خاک گوریل رشد کنه، چون اون تخم سیب؛ یا خاک و نور خورشید و... که مجموعا علت درخت سیب هستن(علت تامه میگن بهش) مجموعا درخت سیب رو بار میارن، نه چیزی بیشتر از اون چیزی که دارن
تا اینجا به این رسیدیم که دکارت گفت
من میاندیشم پس هستم
یقینیترین جملهایه که احدالناسی نمیتونه ردش کنه
اما دکارت در تامل سوم میخاد خدا رو اثبات کنه چرا؟
کلا اینو به یاد داشته باشید
دکارت تو تامل اول به خدا، اجسام خارج از ذهن و همه چی با چند تا دلیل شک میکنه