ماگناکارتای انگلستان تا همین امروز یکی از پیراستهترین نمونههای مشروطیت به حساب میاد. اما تنها اون نیست! یک نمونهی به همون اندازه قدیمی از شکلگیری گفتمان #مشروطه فتوای گاو طلایی (فتاوی امپراتوران مسیحی) شاه آندره دوم مجار است که در سال ۱۲۲۲ میلادی صادر میشه و👇
مطابق با اون،
- حق مخالفت نجبا با شاه؛
- معافیت کلیسا و نجبا از پرداخت مالیات (!!!)؛
- حق مخالفت با احکام شاه اگر مغایر با قانون [کلیسا] باشد؛
- حق نافرمانی نجبا برای مشارکت در جنگهای خارجی؛
- و حق برابری نجبا
به رسمیت شناخته میشه. تفاوتهای قابل توجهی بین این فتوا و 👇
ماگناکارتای بریتانیا وجود داره که یکیش به تعابیر متفاوت هر دو از «مردم» برمیگرده. ولی یک وجه اشتراک جدی جفتشون اینه که هر دو روی «کلیسا» در تقابل با شاه تأکید دارن و بیش از هر چیز فرمان آزادی و استقلال کلیسا محسوب میشن. توی این کانتکست هست که باید جنبش «آزادی، برابری،همبستگی👇
داچ-فرانسوی اواخر سدهی هجده و اوایل سدهی نوزده و «پتریوتیزم» (میهنپرستی) همراه با اون رو درک کرد و فهمید. چیزی که از حوصلهی این متن کوتاه خارجه!
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
حوریهای دریایی لسبوس از خشم خویش و باد شمال جنبیدند و راهمان را با امواج بلعنده بهمدت صدها ساعت در آن بندرگاه امن بستند، حال آنکه آن بیرون میغریدند و تندخویانه تهدید میکردند، تاآنکه سرانجام به فرمان ‘آئلوس’، شاه لسبوس، باد شمال که بوریاس نام داشت در زندان بزرگ او به زنجیر
کشیده شد و دریا آرام گشت.”
این جملات را سیراکیوس در نامهای نگاشت. او را که در سدهی پانزدهم میلادی میزیست، یکی از نخستین جستجوگران باستانشناس میخوانند. نقشههای عصر رنسانس پر است از تصاویر پریها و حوریهای دریایی در نقاط خاصی از دریاها و اقیانوسها و چنانکه از این متن پیداست
، این نقاط را دریانوردان بهعنوان کانونهای موجهای سهمگین و طوفانهای دریایی شناسایی کرده بودند. حیات اسطورههای باستانی یونان در اندیشه و عمل ماجراجویان اروپایی سدههای رنسانس بسیار چشمگیر و اندیشهبرانگیز است! و دستکم تا آن زمان شاه هنوز میتوانست بر طبیعت حکم راند و فرمان او
یادداشت کتاب:
پادشاه فقید ایران در یکی از باشکوهترین جشنهای آن دورانِ خاورمیانه مقابل مقبرهی کورش کبیر، بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی و متحدکنندهی قبایل و اقوام ساکن در فلات ایران و نواحی همجوار آن، با سینهای ستبر و سری افراشته روحِ شالودهافکنِ «ایران» را مخاطب خویش ساخت که
«...کورش آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم.» امروز خاندان پهلوی را لقب «ایرانساز» دادهاند. حزب رستاخیزی که در ایران بر پا شد، بر آن بود تا نوزاییِ فرهنگ و تمدّن ایرانی را، به عنوانِ امتدادِ همان شاهنشاهیِ آریایی که کورش کبیر بنا نهاد، با درآمیزی آن با جهانِ مدرن و مبانی بنیادینِ
حاکم بر آن، از جمله «حقوق بشر»، پایهریزی کرده و توسعهی آن را شتاب بخشد. اما این شکل از میهندوستی، یا عشقِ به سرزمینِ پدری و بسیجکردن همهی نیروها برای پریستاری و پاسداری و تلاش برای درخشش و شکوفایی آن، تنها یکی از نیروهای فعال در این جامعهی سدهی بیستمی بود. نیروی دیگر،