اخیرا زیاد درمورد اعتصاب غذا میشنویم. افرادی که به دنبال دیده شدن و جلب توجه افکار عمومی هستند، مدعی اعتصاب غذا میشن و صدها خبرنگار و رسانه، بدون راستیآزمایی و صحتسنجی، اعتصاب غذای فرد مورد نظر رو تحت پوشش خبری قرار میدن.
اگر اعتصاب غذا با یک هدف بزرگ و به صورت صادقانه انجام بشه، میتونه تاثیرات بزرگ جهانی داشته باشه. مثلا #بابی_ساندز که با یک اعتصاب غذای محکم، بعد از ۶۶ روز فوت کرد اما تاریخ اروپا را به یک مسیر جدید هدایت کرد.
با این حال بسیار کم هستند چنین افرادی. اکثر افرادی که مدعی اعتصاب غذا هستند، در خلوت مشغول بخور بخور هستند و هیچ رسانهای هم حاضر نیست به رسالت صادقانه خبرنگاری پایبند باشه و اعتصاب غذای فرد مورد نظر رو صحتسنجی کنه.
این حق طبیعی مردم هست که بدونند فردی که مدعی اعتصاب غذا شده، آیا واقعا این کار رو انجام داده؟ یا مشغول دروغگویی و سواستفاده از احساسات و عواطف مردم هست؟
برای نمونه همین آقای #وحید_بهشتی که اخیرا مدعی اعتصاب غذا شد 👇 و رسانهٔ ضدمردمی #بایکوت_اینترنشنال هم به شکل عجیبی هر روز اخبارش رو منتشر میکرد. ایشون مدعی شد حدود هفتاد روز غذا نخورده! و مدام به محض دیدن دوربین عکاسی، خودش رو روی ویلچر میانداخت و کج میکرد!
حالا این که چه ارتباطی بین غذانخوردن و کج شدن هست، خدا میدونه! ظاهرا با غذا نخوردن، بجای این که مثل آقای بابی ساندز لاغر بشید، متابولیسم بدن دچار مشکل بشه، سیستم ایمنی بدن تحلیل بره و از بین برید، قراره فقط پاها و گردنتون کج بشه!
بگذریم
موارد دیگه بسیاری هست که میشه مثال زد. مثلا فردی بود که مدعی چندین ماه اعتصاب غذا بود و بعد برای اثباتش، عکسی از خودش منتشر کرد که با تمام توان داشت شکمش رو تو میداد تا لاغر جلوه کنه!
از این دست افراد در این مملکت بسیار داریم که همه هم مدعی هستند بالای پنجاه روز در مقاطع مختلف از غذاخوردن اعتصاب کردند.
اما همه این مقدمه طولانی گفته شد تا این موضوع رو بگم که اعتصاب غذا جز در مواقعی که برای یه هدف والا و با صداقت انجام شود (مثل ماجرای مرحوم بابی ساندز و مالیدن پوزهٔ استعمار انگلیس به خاک)، در موارد دیگر فعلی عبث، بیهوده و تنها برای خودنمایی است.
عالیجناب فردوسی هم در این مورد مطلب جالبی ارائه کرده و اعتصاب غذا رو کار افراد احمق دونسته.
پس از شهادت رستم به دست نابرادریش شغاد که قبلا در اینجا داستانش رو توضیح دادم 👇
رودابه مادر رستم، از غم مرگ رستم و برای اعتراض به خدا که چرا جون رستم رو نجات نداد، تصمیم میگیره اعتصاب غذا کنه!
چنین گفت رودابه روزی به زال
که از داغ و سوگِ تهمتن بنال
همانا که تا هست گیتیفروز
ازین تیرهتر کَس ندیدست روز
زال به رودابه نهیب میزنه که این چه حرف مزخرفیه
میزنی؟ و رودابه میگه من دیگه از این به بعد غذا نمیخورم!
برآشفت رودابه سوگند خورد
که هرگز نیابد تنم خواب و خورد
روانم روانِ گَوِ پیلتن
مگر باز بیند بر آن انجمن
و شروع میکنه به اعتصاب غذا 👇
ز خوردن یکی هفته تن باز داشت
که با جانِ رستم به دل راز داشت
و بعد یک هفته (نه هفتاد روز!) از ضعف زیاد، چشمهاش سیاهی رفت و به شدت لاغر شد:
ز ناخوردنش چشم تاریک شد
تن نازکش نیز باریک شد
وضعیت طوری شده بود که زال، یه عده را گذاشته بود حواسشون باشه به این زن:
ز هر سو که رفتی، پرستنده چند
همی رفت با او ز بیم ِ گزند
فردوسی میگه سر یک هفته، علاوه بر ضعف جسمانی، عقل رودابه هم تحلیل رفت 👇
سرِ هفته را زو خِرَد دور شد
ز بیچارگی، ماتمش سور شد
بهگونهای که وارد یک باغی شد و جنازهٔ یک مار آبی رو دید، بر اثر زوال عقل و فشار گرسنگی، مار رو گرفت و خواست زنده زنده بخوره! 👇
بیامد به بستان به هنگام خواب
یکی مُرده ماری بدید اندر آب
بزد دست و بگرفت پیچان سرش
همی خواست کز مار سازد خورش
یکی از اون افرادی که زال گذاشته بود مراقب رودابه باشن، پرید و مار رو از دست رودابه درآورد
پرستنده از دستِ رودابه، مار
ربود و گرفتندش اندر کنار
و بعد رودابه رو بردن داخل منزل و براش سفره پهن کردند و چند نوع غذا جلوش گذاشتند.
کشیدند از جای ناپاک دست
به ایوانش بردند و جای نشست
به جایی که بودیش بنشاختند
ببردند خوان و خورش ساختند
رودابه خورد تا سیر شد
همی خورد هرچیز تا گشت سیر
فگندند پس جامهٔ نرم زیر
وقتی رودابه خورد و سیر شد و هوش و حواسش برگشت، با زال شروع به گفتگو کرد. اعتراف کرد که حق با تو بود و آدم عاقل نباید به بدن خودش با اعتصاب غذا آسیب بزنه 👇
چو باز آمدش هوش، با زال گفت
که گفتارِ تو با خِرَد باد جفت
هرآنکَس که او را خور و خواب نیست
غمِ مرگ با جشن و سورش یکیست
لذا همونطور که فردوسی گفت، این فعل، فعل احمقانهای است و جز در موارد نادر مثل ماجرای بابی ساندز که با مرگ خودش، مسیر حرکت تاریخ رو تغییر داد، در باقی موارد این فعل، فعلی عبث و فقط برای شوعاف و خودنمایی است.
مگر نه این که این آخری، گفت تا زمانی که به هدف سیاسی خاصی که
داشت یعنی قرار دادن سپاه در لیست گروههای تروریستی در اروپا نرسه، دست از اعتصاب غذا نمیکشه تا بمیره؟!
بعد از هفتاد روز خسته شد و پاشد رفت خونهش! نه به هدفش رسید، و نه مُرد!
این رو گفتم که بگم تحتتاثیر فعالیتهای نمایشی افراد شیاد قرار نگیرید!
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
خیلی سریع اگه بخوام برم سر اصل مطلب، باید بگم شاهنامه با حمله عرب، مرگ آخرین شاه ساسانی یزدگرد، و به پایان رسیدن دوره ساسانیان تموم میشه. در واقع شاهنامه از سه بخش کلی ساخته شده که خلاصهاش
رو اگه بخوام تیتروار بگم اینطور میشه:
١- بخش اساطیری (از آغاز کتاب تا پادشاهی منوچهر)
٢- بخش حماسی (از پادشاهی نوذر تا پادشاهی داراب)
٣- بخش تاریخی (از حمله اسکندر مقدونی تا آخر دوره ساسانیان)
میبینید که یکسوم پایانی شاهنامه، مربوط به دوران تاریخی هست. این دوره بعد از تعریف حمله اسکندر (همچنان آمیخته به افسانهها)، وارد دوره اشکانیان میشه. اما در زمان فردوسی، تاریخ اشکانیان گم شده بود. در واقع اگه ما امروز مطالب نسبتا بیشتری از تاریخ اشکانیان میدونیم، بخاطر اینه
رستم و رخش، دو رفیقی که تا لحظهٔ مرگ، کنار هم بودند.
ـ #رشتوی_جدید: مرگ رستم و رخش
در رشتوی قبلی که ماجرای آشنایی #رستم با اسب محبوبش #رخش رو تعریف کردم، گریزی کوتاه هم به مرگ رستم و رخش داشتم. دوستانی درخواست کردند که ماجرای احساسی و تراژدی غمانگیز مرگ این رستم و اسب وفادارش
را براتون بنویسم. قبل از شروع این رشتو، دو مورد رو یاد آور میشم:
١- این ماجرا به شدت غمانگیز است و ممکنه اشک شما را دربیاره.
٢- پیشنهاد میکنم اول رشتوی قبلی رو بخونید تا ذهنتون آماده مطالعه این رشتو بشه. رشته قبلی اینجاست 👇
عالیجناب #فردوسی در شروع این داستان میگه که این روایت مرگ رستم رو از مردی به نام #آزاد_سرو در شهر مرو شنیده. بنابرگفتهٔ خود فردوسی، احمد سهل دوست فردوسی در مرو با آزادسرو دیدار داشته و این روایت رو از او شنیده و برای فردوسی تعریف کرده.
در شاهنامه فردوسی یکی از دلکشترین داستانها، داستان بههمرسیدنِ رستم و رخش هست. ماجرا از این قراره که رستم در نوجوانی، به دلیل پیکر تنومند و سنگین، اسبی نداشت چون روی هر اسبی مینشست، کمر اسب میشکست!
در این زمان یه سری اتفاقات وحشتناک در ایران افتاده بود. چند سال قبل افراسیاب شاهزاده تورانی، به خاک ایران حمله کرده بود و نوذر (پادشاه ایران) رو کشته بود.
تا قبل از این، در زمان پادشاهی منوچهر پدر نوذر، سام نریمان جهانپهلوان ایرانی با قدرت از مرزهای ایران محافظت میکرد. ولی
حالا سام مرده بود و همین باعث شد تا نوذر نتونه در مقابل افراسیاب دوام بیاره و کشته شد.
القصه، با کشته شدن نوذر، مدتی افراسیاب مشغول چپاول ایران بود تا اینکه ایرانیان پیرمردی ٨٠ ساله به نام زاو (یا زَو) پسر فردی به اسم تهماسب و از
رابعه، شاعر زیبایی که عاشق بکتاش شد...
(نخستین زن شاعر پارسیسرا)
ـ #رشتوی_جدید
رابعه بلخی که حدود هزار سال پیش در ایرانشرقی میزیست، دختر زیبای کعب قُزداری بود. کعب یکی از سرداران حکومت سامانیان و حاکم بلخ و سیستان بود. گفته شده که کعب علاقهٔ بسیاری به دخترش رابعه داشت و
او را زینالعرب یعنی «زینت قوم عرب» نامیده بود و باتوجه به ثروت زیادی که داشت، چندین معلم خصوصی برای رابعه استخدام کرده بود تا علاوه بر خواندن و نوشتن، انواع هنرها را نیز به دخترش بیاموزند.
در اندکزمانی، رابعه تبدیل به شاعری برجسته، نقاشی زبردست، شمشیرزنی ماهر، سوارکاری خبره و
سیاستمداری زیرک شد؛ بهنحوی که عوفی درباره او مینویسد:
«رابعه دختر کعب القزداری، اگرچه زن بود، اما به فضل بر تمام مردان جهان بخندیدی! فارِس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر پارسی به غایت ماهر.»
اخیرا با سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل و حضور در کنار دیوار ندبه، برای خیلیها این سوال پیش اومده که این دیوار داستانش چیه که همه زعمای سیاسی از رییسجمهورها تا پادشاهان و حتی پاپ فرانسیس رهبر مسیحیان یه عکس کنار این دیوار دارند؟
براتون میگم!
نگهداری لوح #ده_فرمان#موسی بود، در اونجا نگهداری میشد.
در حدود ٢۶٠٠ سال پیش (سال ۵٨٧ پیشازمیلاد) این معبد توسط #نَبوکَدنَصَر پادشاه بابل تخریب شد. نَبوکَدنَصَر اورشلیم رو فتح کرد، ٣ هزار یهودی رو به اسارت به بابل برد (که بعدها توسط #کوروش_بزرگ آزاد شدند و به اورشلیم
از دیروز بارها دیدم که عزیزان توییت زدند شاهزاده رضا پهلوی بعد از #کوروش_بزرگ، دومین مقام ایرانی است که از اسرائیل دیدن کرد. این موضوع به لحاظ تاریخی درست نیست. چون کوروش بزرگ هرگز شخصا پای به منطقه اسرائیل نگذاشت. در آن زمان منطقه اسرائیل و بهطورکلی تمام مناطق شرق مدیترانه،
در حوزهٔ نفوذ حکومت #بابِل قرار داشتند و کوروش با تسخیر بابل (تقریبا منطقهٔ جغرافیایی عراق امروزی میشه)، بهصورت خودکار تمام سرزمینهای تحتنفوذ بابل -از جمله شرق مدیترانه و اسرائیل- را تبدیل به بخشی از خاک ایران کرد. اما شخصا فرصت نکرد به آن سرزمین سفر کند.
اطلاعات بیشتر در این مورد را در کتاب «کتیبههای کوروش» بخوانید. دانلود PDF این کتاب از کانال تلگرام 👇 t.me/Bahman_Ansari/…