Saturday = Satur + day
Saturn = ﮐﯿﻮﺍﻥ
—
Sunday = Sun + day
Sun = ﺧﻮﺭشید (مهر)
—
Monday = Mon + day
Moon = ﻣﺎﻩ
—
Tuesday = Tues + day
Tues = God of war = Mars
Mars = ﺑﻬﺮﺍم
—
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury
Mercury = ﺗﯿﺮ
—
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter
Jupiter = ﻫﺮﻣﺰ
—
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues
Venues = ناهید
این نامگذاری چطور به اروپا رسید؟
همانطور که گفتیم، روزهای هفته در تقویم ایرانی سغدی هر روز به نام یک ایزد مزین بود. خوشبختانه ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه این تقویم را ثبت و حفظ کرده است. همین تقویم را مهرپرستان مورد استفاده قرار میدادند با تغییراتی جزئی:
روزهای هفته در تقویم مهرپرستان👇
مهرشید
ماهشید
بهرامشید
تیرشید
هرمزشید
ناهیدشید
کیوانشید
میبینید که به دلیل اهمیت ایزد مهر (میترا)، روز آغازین هفته با روز مهر (در تقویم امروزی: یکشنبه) آغاز میشود. این موضوع در تقویم مانویان هم مشاهده شده و بر پایه گزارش ابوریحان، میدانیم که در تقویم مانوی، روز یکشنبه «خور روز» (خور=خورشید) نام داشت.
وقتی سربازان رومی طی جنگهای هفتصدساله ایران و روم، آیین مهرپرستی را از ایران به اروپا بردند، تا چندقرن دین مهرپرستی (به لاتین: میتراییسم) دین اصلی اروپا بود و در طی این مدت فرهنگ مهرپرستی وارد اروپا شد؛ از جمله همین شیوه نامگذاری روزهای هفته و آغازهفته با روز خورشید (ایزد مهر).
تا اینکه کنستانتین یکی از امپراطورهای روم، بنا به مصلحت سیاسی، دین مسیحیت را دین رسمی اروپا اعلام کرد. از این زمان شروع به قتلعام مهرپرستان کردند و معابد مهرپرستی که مهرابه نامیده میشدند، تخریب شدند.
اما مشکل بزرگ نومسیحیان رومی این بود که دین مسیحیت هنوز مستحکم نشده بود و مناسک خاصی برای اجرا نداشت. پس چه کردند؟ دست به دامن فرهنگ مهرپرستی و فرهنگ ایرانی شدند!
۱- روز تولد مهر (شب چله) را به عنوان روز تولد مسیح انتخاب کردند! (بعدها در تقویم اصلاحشده این روز، چهار پنج روز جلوتر از شب چله افتاد.)
۲- غسل تعمید مهرپرستی را به غسل تعمید مسیحیت تبدیل کردند!
۳- ارکان ٧گانه روحانیون مهر را به ارکان کلیسا (پاپ، کاردینال، اسقف و...) تبدیل نمودند!
۴- تثلیث خدایان ایرانی که شامل مهر (=میترا)، هرمز (=اهورامزدا) و ناهید (=آناهیتا) بود را مسیحی کردند: تثلیث پدر (=خدا)، پسر (=عیسی) و روحالقدس.
۵- شامآخر مهر را، شامآخر مسیح نام نهادند!
و به این ترتیب به قول مارتین ورمازرن نویسنده و مهرشناس اروپایی، امروز همچنان دین ایرانی مهر در اروپا سایه انداخته اما روحیه ناسیونالیستی اروپاییها اجازهٔ تحقیق در این موارد را نمیدهد تا مسیحیت در میان عوام، یک دین صددرصد اروپایی باقی بماند!
قبلا در مورد زندگینامه رستم چند رشتو نوشته بودم. امروز میخوام مهمترین بخش از زندگیِ رستم رو تعریف کنم که حتما درموردش شنیدید.
بریم سراغ ماجرا
کیکاووس شاه ایران یه روز یه بزمی به راه انداخته بود و بساط مِی و مشروب به راه، پهلوانان ایران زمین هم جمع بودند:
چنان بُد که در گلشنِ زرنگار
همیخورد روزی مِیِ خوشگوار
یکی تختِ زرین بلورینش پای
نشسته بر او بر جهان کدخدای
ابا پهلوانانِ ایران به هم
همی رای زد شاه بر بیش و کم
این وسط یه رامشگر (نوازنده) میاد و بعد از این که بساط ساز و آواز رو برگزار میکنه و همه کیف میکنن، میاد به شاه میگه که: آقای کیکاووس، من اهل شهر مازندران هستم (این مازندران با مازندران شمال ایران فرق میکنه. در اون زمان به جایی که ما امروز میگیم مازندران، میگفتند طبرستان.
خیلی سریع اگه بخوام برم سر اصل مطلب، باید بگم شاهنامه با حمله عرب، مرگ آخرین شاه ساسانی یزدگرد، و به پایان رسیدن دوره ساسانیان تموم میشه. در واقع شاهنامه از سه بخش کلی ساخته شده که خلاصهاش
رو اگه بخوام تیتروار بگم اینطور میشه:
١- بخش اساطیری (از آغاز کتاب تا پادشاهی منوچهر)
٢- بخش حماسی (از پادشاهی نوذر تا پادشاهی داراب)
٣- بخش تاریخی (از حمله اسکندر مقدونی تا آخر دوره ساسانیان)
میبینید که یکسوم پایانی شاهنامه، مربوط به دوران تاریخی هست. این دوره بعد از تعریف حمله اسکندر (همچنان آمیخته به افسانهها)، وارد دوره اشکانیان میشه. اما در زمان فردوسی، تاریخ اشکانیان گم شده بود. در واقع اگه ما امروز مطالب نسبتا بیشتری از تاریخ اشکانیان میدونیم، بخاطر اینه
اخیرا زیاد درمورد اعتصاب غذا میشنویم. افرادی که به دنبال دیده شدن و جلب توجه افکار عمومی هستند، مدعی اعتصاب غذا میشن و صدها خبرنگار و رسانه، بدون راستیآزمایی و صحتسنجی، اعتصاب غذای فرد مورد نظر رو تحت پوشش خبری قرار میدن.
اگر اعتصاب غذا با یک هدف بزرگ و به صورت صادقانه انجام بشه، میتونه تاثیرات بزرگ جهانی داشته باشه. مثلا #بابی_ساندز که با یک اعتصاب غذای محکم، بعد از ۶۶ روز فوت کرد اما تاریخ اروپا را به یک مسیر جدید هدایت کرد.
با این حال بسیار کم هستند چنین افرادی. اکثر افرادی که مدعی اعتصاب غذا هستند، در خلوت مشغول بخور بخور هستند و هیچ رسانهای هم حاضر نیست به رسالت صادقانه خبرنگاری پایبند باشه و اعتصاب غذای فرد مورد نظر رو صحتسنجی کنه.
رستم و رخش، دو رفیقی که تا لحظهٔ مرگ، کنار هم بودند.
ـ #رشتوی_جدید: مرگ رستم و رخش
در رشتوی قبلی که ماجرای آشنایی #رستم با اسب محبوبش #رخش رو تعریف کردم، گریزی کوتاه هم به مرگ رستم و رخش داشتم. دوستانی درخواست کردند که ماجرای احساسی و تراژدی غمانگیز مرگ این رستم و اسب وفادارش
را براتون بنویسم. قبل از شروع این رشتو، دو مورد رو یاد آور میشم:
١- این ماجرا به شدت غمانگیز است و ممکنه اشک شما را دربیاره.
٢- پیشنهاد میکنم اول رشتوی قبلی رو بخونید تا ذهنتون آماده مطالعه این رشتو بشه. رشته قبلی اینجاست 👇
عالیجناب #فردوسی در شروع این داستان میگه که این روایت مرگ رستم رو از مردی به نام #آزاد_سرو در شهر مرو شنیده. بنابرگفتهٔ خود فردوسی، احمد سهل دوست فردوسی در مرو با آزادسرو دیدار داشته و این روایت رو از او شنیده و برای فردوسی تعریف کرده.
در شاهنامه فردوسی یکی از دلکشترین داستانها، داستان بههمرسیدنِ رستم و رخش هست. ماجرا از این قراره که رستم در نوجوانی، به دلیل پیکر تنومند و سنگین، اسبی نداشت چون روی هر اسبی مینشست، کمر اسب میشکست!
در این زمان یه سری اتفاقات وحشتناک در ایران افتاده بود. چند سال قبل افراسیاب شاهزاده تورانی، به خاک ایران حمله کرده بود و نوذر (پادشاه ایران) رو کشته بود.
تا قبل از این، در زمان پادشاهی منوچهر پدر نوذر، سام نریمان جهانپهلوان ایرانی با قدرت از مرزهای ایران محافظت میکرد. ولی
حالا سام مرده بود و همین باعث شد تا نوذر نتونه در مقابل افراسیاب دوام بیاره و کشته شد.
القصه، با کشته شدن نوذر، مدتی افراسیاب مشغول چپاول ایران بود تا اینکه ایرانیان پیرمردی ٨٠ ساله به نام زاو (یا زَو) پسر فردی به اسم تهماسب و از
رابعه، شاعر زیبایی که عاشق بکتاش شد...
(نخستین زن شاعر پارسیسرا)
ـ #رشتوی_جدید
رابعه بلخی که حدود هزار سال پیش در ایرانشرقی میزیست، دختر زیبای کعب قُزداری بود. کعب یکی از سرداران حکومت سامانیان و حاکم بلخ و سیستان بود. گفته شده که کعب علاقهٔ بسیاری به دخترش رابعه داشت و
او را زینالعرب یعنی «زینت قوم عرب» نامیده بود و باتوجه به ثروت زیادی که داشت، چندین معلم خصوصی برای رابعه استخدام کرده بود تا علاوه بر خواندن و نوشتن، انواع هنرها را نیز به دخترش بیاموزند.
در اندکزمانی، رابعه تبدیل به شاعری برجسته، نقاشی زبردست، شمشیرزنی ماهر، سوارکاری خبره و
سیاستمداری زیرک شد؛ بهنحوی که عوفی درباره او مینویسد:
«رابعه دختر کعب القزداری، اگرچه زن بود، اما به فضل بر تمام مردان جهان بخندیدی! فارِس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر پارسی به غایت ماهر.»